Loading...

نوستالژی سرکوب: خیال‌بافی‌های امپراتوری رضا پهلوی

image
06-11-2025

نوستالژی سرکوب: خیال‌بافی‌های امپراتوری رضا پهلوی

 

۴ نوامبر ۲۰۲۵
دکتر مجید رفیع‌زاده

اختراع سیاسی جدید رضا پهلوی، موسوم به «گارد جاویدان»، که این بار به‌عنوان شبکه‌ای از گروه‌های کوچک و ظاهراً خودسازمان‌یافته برای مقابله با رژیم حاکم بر ایران معرفی شده است، با واژگانی آراسته از اعتماد، خودسامانی و نوسازی ملی عرضه می‌شود؛ اما این طرح زیر سنگینیِ عملی نبودن خود فرو می‌پاشد.

در کشوری که نظارت همه‌جا حاضر است و نفوذ نیروهای امنیتی به‌مثابه یک هنر عمل می‌کند، تصور سلول‌های مبهم عملیاتی بیشتر شبیه خیال‌پردازی است. مهم‌تر از آن، ارجاع رضا پهلوی به گارد جاویدان پدرش، نوستالژی پنهانی برای همان ابزارهای سرکوب سلطنت را آشکار می‌کند؛ امری که نه بیانگر گسست از اقتدارگرایی، بلکه نشان‌دهنده اشتیاق به بازسازی آن در لباسی دیگر است.

بازگشت نامی که باید فراموش می‌شد

به‌تازگی سخنرانی او در جمع کوچکی در کانادا شاهد رونمایی رضا پهلوی از ابتکار دیگری بود؛ این بار تشکیل «گروه‌های کوچک» تحت عنوان گارد شاهنشاهی. انتخاب این نام بسیار معنادار است. گارد شاهنشاهی ایران، معروف به گارد جاویدان، که تا اواخر دهه ۱۹۷۰ به حدود ۱۸ هزار نیرو گسترش یافته بود، یکی از معدود واحدهای نظامی دائم‌المستقر در تهران و مستقیماً وفادار به شاه بود. وظایف آن شامل حفاظت از کاخ، سرکوب داخلی و مقابله با اعتراضات بود؛ مأموریت‌هایی که برای آن، بدنامی جاودانه به‌جا گذاشت. اوج اقدامات این نیرو در ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ در میدان ژاله تهران رقم خورد، هنگامی که تظاهرکنندگان بی‌سلاح به‌دست آنان به گلوله بسته شدند؛ واقعه‌ای که به «جمعه سیاه» معروف شد. احیای این نام از سوی رضا پهلوی نمایش آشکاری از بی‌سوادی و سادگی سیاسی است.

کمی پس از این اعلام، جزوه‌ای ۱۳ صفحه‌ای با عنوان گارد جاویدان ایران: راهنمای آغاز منتشر شد. این سند جز اندرزهای مبهم و کلی چیزی ارائه نمی‌دهد: «گروه‌های سه تا پنج‌نفره تشکیل دهید»، «منابع را به اشتراک بگذارید»، «از تلگرام استفاده نکنید»، «آرام باشید». هیچ سازوکار هماهنگی، سلسله‌مراتب، رهبری یا پاسخگویی که برای تاب‌آوری ضروری است، در آن دیده نمی‌شود.

انقلاب کد QR که هیچ‌گاه اتفاق نیفتاد

این تلاش جدید نیز همان الگوی همیشگی زندگی سیاسی پهلوی را تکرار می‌کند: جرقه‌ای از تبلیغات، وعده‌ای مبهم و سپس محو شدن در بی‌اهمیتی. اکنون در میان ایرانیان خارج از کشور، پرسش اصلی نه چگونگی فعالیت گارد شاهنشاهی، بلکه این است که چه بر سر «پنجاه یا شصت هزار» نفری آمد که ـ به گفته پهلوی ـ پس از نمایش مشهور کد QR در تلویزیون ایران‌اینترنشنال بیش از چهار ماه پیش، برای جنبش او ثبت‌نام کردند. مانند بسیاری از ابتکارات او، «قیام دیجیتال» نیز بدون اثر و نشانه‌ای ناپدید شد.

شیفتگی به سرکوب

جزوه کوچک پهلوی، که خود آن را «دفترچه» می‌نامد، شیفتگی دیرینه او به معماری سرکوب حکومت پدرش را آشکار می‌کند. حیرت‌آور است که او پیشنهاد احیای سازمان بدنام امنیتی شاه، ساواک، را داده ـ این بار با نام ساوام. چنین احیایی نه تکامل حکمرانی، بلکه بازگشت واکنش‌های استبدادی است؛ انتقال مطلق‌گرایی سلطنتی به واژگان مخالفان امروز.

این تمایل به بازسازی قدرت قهری اکنون در گارد شاهنشاهی تجلی یافته است؛ ابزاری که پدرش برای سرکوب مخالفان استفاده می‌کرد. حتی فراتر از آن، پهلوی از عناصری در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ـ همان ارگانی که مسئول دهه‌ها سرکوب است ـ دعوت کرده تا به او بپیوندند. این اقدام نشان می‌دهد او آزادی را بدون ابزار سرکوب قابل تصور نمی‌داند. چشم‌انداز او نه گذار از استبداد، بلکه بازتولید آن است. به همین دلیل، در تقریباً هر خیزش مردمی، یکی از شعارهای محوری مردم ایران چنین است: «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر.»

از چای و قهوه تا استبداد: خیال گارد امپراتوری

حتی اگر از وابستگی او به ابزارهای سرکوب چشم‌پوشی کنیم، طرح اخیر او در برابر کوچک‌ترین بررسی فرو می‌ریزد. مقاومت مؤثر بیش از شعار توخالی می‌طلبد: به هماهنگی، سلسله‌مراتب و سازمان‌دهی منضبط نیاز دارد. با این حال، «راهنمای» او هیچ‌یک را ندارد. در کشوری که دستگاه امنیتی، اطلاعاتی و سرکوب پیش از وقوع اقدام عمل می‌کند، تصور این‌که سلول‌های پراکنده و بی‌رهبر بتوانند چنین ساختاری را فریب دهند، بیشتر شبیه خیال است تا برنامه. آنچه پهلوی «غیرمتمرکزسازی» می‌نامد، در حقیقت آشفتگی است ـ خلایی بی‌ساختار که به‌راحتی نفوذپذیر و قابل خنثی‌سازی است.

اگر دفترچه گارد جاویدان تا این حد جدی نبود، شاید می‌شد آن را با طنز اشتباه گرفت. راهنما از «پیدا کردن سه تا پنج دوست مورد اعتماد»، «نوشتن نام آن‌ها روی کاغذ» و «دیدار برای نوشیدن چای یا قهوه» می‌گوید. این توصیه‌ها ـ ترکیبی از محله‌داری و حلقه خودیاری ـ شکاف عظیم میان خیال و واقعیت را آشکار می‌کند. متن، میان بدیهیات روزمره («به غریبه‌ها اعتماد نکنید») و توهمات («صدها گروه چنین شبکه‌ای شکست‌ناپذیر ایجاد می‌کنند») در نوسان است. این دفترچه بیشتر شبیه باشگاه نوستالژیک سیاست است تا طرح مقاومت؛ تمرینی کودکانه که در آن «انقلاب» در نجواهای دور میز چای تمرین می‌شود، نه در ساختار و فداکاری.

آیین نمایش‌گری

در اساس خود، گارد جاویدان نه یک حرکت، بلکه یک نمایش است ـ صحنه‌ای دیگر که در آن رضا پهلوی توهم رهبری را تمرین می‌کند. این الگو بیشتر توسط نوستالژی و نمایش حفظ شده تا راهبرد و ساختار. این نمایش‌ها اگر بی‌اثر بودند، اهمیتی نداشتند؛ اما اثر مخرب آن‌ها بر جنبش‌های واقعی انکارناپذیر است. با منحرف کردن توجه رسانه‌ها و انرژی عمومی، این طرح‌های مقطعی تلاش می‌کنند شتاب جنبش‌های سازمان‌یافته را فرسوده و مرز میان فعالیت واقعی و نمایش را محو کنند.

هفدهمین سراب

با هر معیار، معرفی گارد جاویدان هفدهمین تلاش رضا پهلوی برای تبدیل ویرانه‌های سلطنت به چیزی شبیه یک جنبش است. فهرست این پروژه‌های نافرجام شامل شورای همبستگی ایرانیان، شورای ملی ایران، افق ایران اینترنشنال، پروژه ققنوس و بسیاری دیگر است. می‌توان به‌راحتی این فهرست را موزه هنر شکست نامید. این الگو نشان‌دهنده بیماری عمیق‌تر سلطنت‌طلبی در تبعید است: اشتباه گرفتن نماد با محتوا، نوستالژی با راهبرد. این نمایش‌ها تخلیه هیجانی ارائه می‌دهند بدون پیامد.

نتیجه

تغییر واقعی و پایدار در ایران بسیار بیشتر از احساسات و نمایش‌های پراکنده نیاز دارد. نیازمند سازمان‌دهی منضبط، انسجام راهبردی، هماهنگی بین‌المللی و مهم‌تر از همه، رهبری واحد و مشروع است که مقاومت را به حرکت پایدار و هدفمند تبدیل کند. الگوی واقعی یک حرکت مؤثر امروز در قالب کانونهای شورشی مرتبط با سازمان مجاهدین خلق دیده می‌شود. این شبکه‌ها که از سال ۲۰۱۴ شکل گرفته‌اند، حضور منسجم و مقاومی در شهرهای ایران ایجاد کرده‌اند و نظم و راهبردی دارند که برای هر جنبش تحول‌آفرین ضروری است. تأثیر آن‌ها در رفتار رژیم نیز پیداست: مقامات و رسانه‌های حکومتی بارها آن‌ها را تهدیدی وجودی خوانده‌اند و به نقش محوری‌شان در خیزش آینده ایران اذعان کرده‌اند.

در حالی که مقاومت حقیقی بر سازماندهی و چشم‌انداز دموکراتیک آینده بنا می‌شود، طرح گارد جاویدان پهلوی دلبستگی نوستالژیک به ماشین سرکوب سلطنت را آشکار می‌کند. با احیای نام‌ها و نمادهای مخوف‌ترین نهادهای سلطنت ـ از گارد جاویدان تا ساواک بازبافته ـ او نه چشم‌اندازی برای آزادی، بلکه آرزوی بازگشت به دیکتاتوری سلطنتی ارائه می‌دهد. این سیاستی نه زاده خلاقیت، بلکه میراث‌دار توارث است ـ اشتباه گرفتن ابزار ترس با بنیان نظم و دموکراسی.

پهلوی گاهی دوباره ظاهر می‌شود و گزافه‌گویی‌های مضحک در فضای عمومی می پراکند. اما هر بار ظهور او تنها تناقض مرکزی سیاست او را روشن‌تر می‌کند: «دموکرات»ی خودخوانده که شیفته ابزار استبداد است. در گذر زمان، این نمایش‌ها هرگونه توهم اهمیت سیاسی او را تحلیل برده و او را به چهره‌ای برای تمسخر تبدیل کرده است. برای مردم ایران، او چیزی بیش از یک لطیفه نیست ـ وارثی که برای تختی ناممکن نقش‌آفرینی می‌کند؛ تختی که نه تاریخ و نه مردم ایران هرگز به او اعطا نخواهند کرد.