کانون های شورش در "جستجوی معنا"
کانون های شورش در "جستجوی معنا"
ویکتور فرانکل در کتاب «انسان در جستجوی معنا» تجربهی خود و دیگران را در اردوگاههای مرگ نازی روایت میکند؛ جایی که انسان نه برای یک شب، بلکه در یک «زیست ممتد» بر مرز نابودی نگاه داشته میشود. مرگی که هر لحظه حضور دارد، اما بهجای پایان، به وضعیت دائمی بدل میشود. فرانکل نشان میدهد که حتی در دل فروپاشی و بیرحمی مطلق، انسان میتواند معنایی تازه بیافریند؛ "آزادی انتخاب" معنایی که به رنج خود میدهد، حتی وقتی تمام جهان علیه اوست، بزرگترین دارایی انسان است.
فراموش نکنیم که مدت زمانی دکتر فرانکل از آن سخن می گوید 4 سال و نیم نزدیک به 5 سال است یعنی یک دهم طول حاکمیت فاشیسم دینی در ایران. با این حال این تصویر، شباهتی کم نظیر با تجربهی مردم ایران دارد. نیمقرن است که زندگی بسیاری در سرزمینی به اردوگاه بدل شده: از کارگرانی که سفرهشان هر روز تهیتر میشود، تا خانوادههایی که خانههایشان ویران میشود، تا جوانانی که در سکوت و ترس بزرگ شدهاند. همه در همان وضعیت «زیست بر لبهی نابودی» قرار دارند. خانهی مردم مرز است؛ جایی که بودن جز بر لبهی نابودی ممکن نیست و درست در همین مرز، آرمان آزادی هر روز از نو زاده میشود.
اگر بخواهیم معنای «کانون شورشی» را درک کنیم، باید آن را نه صرفاً به عنوان یک واحد عملیاتی، بلکه چونان لحظهای دید که در آن جامعهای دربند، روزنی به رهایی و معنا میگشاید. این کانونها یادآور نقطهای هستند که انسان در برابر اختناق، تنها به نفس کشیدن اکتفا نمیکند؛ بلکه آتش در دست میگیرد و دیوارهای ترس را حریق می افکند. آنچه این پیشتازان بر دوش میکشند، فراتر از انفجار یک پایگاه یا سوختن تصویری از حاکم است؛ آنان بار تاریخی را حمل میکنند که در 60 سال اخیر میان دو دیکتاتوری، سلطنت و ولایت، تاب آورده و هنوز در جستوجوی آزادی است.
بله این وضعیت، بستر ظهور کانونهای شورشی و جوانانی است که معنای تازه میآفرینند. هر انفجار پایگاه سرکوب، هر شعار بر دیوار، هر پلاکاردی که در زاهدان، مشهد، تهران یا بلوچستان برافراشته میشود، نه فقط عمل خشم یا اعتراض، که باززایی معناست. این جوانان، با جسارت و مقاومتشان، همان آزادیی را به مردم نشان میدهند که فرانکل از آن سخن گفته بود: انتخاب معنا حتی در دل ظلم، قدرتی است که هیچ تیغ و زندان و سرکوبی نمیتواند از انسان بگیرد.
نگاهی به آمار اختناقشکن از شهریور ۱۴۰۳ تا مرداد ۱۴۰۴ نشان میدهد(1) که نزدیک به سههزار عملیات ضداختناق و دهها هزار «پراتیک انقلابی» در سراسر ایران ثبت شد. این آمار تنها عدد نیست؛ صدای پای شورشگرانیست که در ۳۱ استان کشور، دیوار سکوت را شکافتند. بسیاری از این تلاشها شاید منجر به دستگیری شده باشد اما حتی ناکامی، معنای دیگری دارد: لرزاندن دستگاه سلسله اعصاب رژیم ( امنیتی ها) که خود را شکستناپذیر میپندارد. هر شکست، هر ناکامی، حلقهای تازه در زنجیره مبارزه است؛ پیامی به جهان و به مردم که مقاومت همچنان گسترش یابنده است.
راز ماندگاری کانونهای شورشی علاوه بر پیوند آنها با رنج مردم، پیوندی است که با آرمان و ساختاری دارند که 60 سال مستمر با دو نظام می جنگد. آنان نه در خلأ، بلکه در متن زندگی محرومان و زحمتکشان ایستادهاند: در کولبری کردستان، در سوختبری بلوچستان، در چهره زنی کارگر چون "سمیه رشیدی" که زجر کش شهید شد، در سفرههای تهی کارگران و در خانههایی که در چابهار، زاهدان و دیگر نقاط ویران میشوند. این پیوند عمیق با جامعه، همان چیزی است که مارکس به آن اشاره میکند: «آزادی حقیقی، تنها در تحقق جمعی و در مبارزهی اجتماعی برای رهایی تودهها ممکن است.» انفجار یک پایگاه بسیج یا به آتش کشیدن نمادهای حکومتی، نه صرفاً عمل اعتراضی، که بازنمایی عینی نارضایتی و خواست جمعی است؛ زبانی مشترک که درد و رنج مردم را به گفتار تبدیل میکند.
حضور زنان و جوانانی از قبیل سمیه، معنای تازهای به مبارزه داده است؛ آنان دیوار تنهایی را شکسته و بودن را تنها در کنار دیگری تجربه میکنند. به قول ماکس وبر، «اجتماع، تنها از طریق کنشهای هدفمند و معناگرا رها و شکل می گیرد.» همین کنشها، از دل ترس و فشار سیاسی، زبان آتش میآفرینند که مرگ را به فدا و فدا را به ادامهی حیات جمعی و جامعه پیوند می زنند. رژیم میکوشد ترس را با هر سرنگی در رگهای جامعه تزریق کند، اما هر کنش شورشی شهادت میدهد که ترس را می توان به نیرویی بدل و بر جان دشمن انداخت، وقتی که جمعی با هم بر آن شوریده باشند.
کانونها برآمده و امتداد همان آرمان و ساختارند که یکبار تخت را فرو ریخت و اکنون بر فرو ریختن منبر و کرسی ولایت قد علم کرده است. آنان نه پایان، بلکه شکلی از زیستناند. در هر عملیات، ساختار اختناق را میخراشند و به سوی ساختاری جدید روانند. روانی که از خود به سود جمع فرو میگذارد، و امید را، نه در وعدههای دور، بلکه در کنش روزانه مییابد. کانون شورشی امید را نه در گفتمان پاسیو، بی یا کم هزینه، که در پس شجاعت جمعی خود می یابند. نگاهی به رژه کانون ها در شهرهای میهن، در یک ماه اخیر همین نمود را معنا داده اند، یعنی به تکثیر شجاعت پرداخته اند. این همان معنای آزادی است که دکتر فرانکل در اردوگاههای مرگ یافت: حتی وقتی همه چیز علیه انسان است، امکان خلق معنا و زندگی دوباره وجود دارد؛ اما در ایران امروز، این معنا نه فردی، بلکه جمعی و اجتماعی است.
حالا دیگر بوضوح روشن است که به لحاظ استراتژیک نیز پادزهر طلسم اختناق، پادزهر بی هزینگی، و بطور مضاعف پادزهر و پاسخ فرصت طلبی مهره های استعماری که چشم بر آسمان دوخته اند، روی زمین همین کانونهای شورشی و جوانان شورشی حاضر در میدان و خیابان است. آنان در دل مردمی که سالها در لبه نابودی زیستهاند، معنای تازهای خلق می کنند و نشان میدهند که حتی در تاریکی مطلق، امید، مقاومت و امکان زندگی اجتماعی هنوز زنده است. همانطور که فوکو میگوید، «قدرت هرچند سرکوبگر است، اما مقاومت بالقوه آن در همهی نهادها و کنشها حضور دارد»؛ و این مقاومت، همان چیزی است که کانونهای شورشی در عمل به واقعیت تبدیل کردهاند: زندگی، معنا و رهایی از ترس. به زن شورشی کارگر قهرمان، سمیه رشیدی نگاه کنیم آیا در پس سه بار دستگیری ترس را به جان دشمن نیانداخت که تصمیم به زجرکش کردن او گرفتند؟
نعمت فیروزی 8 مهر1404 برابر با 1اکتبر2025
پاورقی:
1) نقل از بیانیه سالانه شورای ملی مقاومت 1404