رضا محمدی: زادهی ضرورت، مانده در طوفان، بالنده در امید
در ژرفای تاریخ، همیشه لحظاتی هست که ظلمت همه چیز را می پوشاند و امید گویی در غبار فراموشی محو می شود، اما درست در همان لحظههاست که شعله ای از دل مردم برمی خیزد، شعله ای که نه زمان توان خاموش کردن آن را دارد و نه هیچ توفانی توان فرو نشاندنش.
در تاریخ معاصر ایران، این شعله همان سازمان مجاهدین خلق است، گواهی زنده بر آن که حقیقت و آرمان، حتی در سیاه ترین شبهای استبداد، می توانند به روشنایی بدل شوند.
از شهریور ۱۳۴۴ تا امروز، شصت سال، این سازمان چون رودخانه ای پرخروش از میان دو دیوار سترگ استبداد- سلطنت و ولایت - گذر کرده، خون داده، یارانش در میدان شهادت، رانده شده به تبعید و در غربت زیسته، اما هرگز پژمرده نشد و هرگز از آرمان آزادی باز نایستاد.
این راه، روایتی است از ایمان و اراده ای که از دل تاریکی، چراغی برای نسلهای پیاپی برافروخته است.
مجاهدین در عصری متولد شدند که ایران در زنجیر ساواک و استبداد سلطنتی اسیر بود، صدای مردم خفه، و افق آزادی پوشیده در گرد نا امیدی. در چنین دوران سنگین، سه جوان، مؤمن و آگاه (محمد آقا و یارانش)، برخاستند، آنان اسلام را نه ابزار تحجر و انقیاد، که نیروی رهایی و عشق به خلق تفسیر کردند. راهی آفریدند که نه از حوزه های پوسیده ارتجاع می گذشت و نه در دام چپ گرایی بیریشه فرو میافتاد، راهی که ریشه در ایمان داشت و شاخه در عدالت، و ثمرش امید و مبارزه بود.
زخم شکنجه ها، اعدام ها، خیانت ها و کودتای اپورتونیستهای چپ نما هنوز تازه میتپید، اما نور فروزان رهبری مسعود بر این اندیشه تابید و هرگز اجازه نداد شعله حقیقت خاموش شود. زیرا مجاهدین تنها یک سازمان نبودند، آنان روحی جمعی، عهدی تاریخی و ندایی بودند که از اعماق دل مردم برمیخاست. اگر بنیانگذاران بر دار رفتند، فریادشان در حنجره نسلی دیگر شکفت، و اگر هزاران مجاهد در دهه شصت در سیاهچالهای ظلم، بر سر پیمان آزادی سر به دار شدند، خون سرخشان به جوهر جاودانگی و ماندگاری این مقاومت بدل گشت، تا روشنایی ایمان و ارادهای استوار بر تاریخ ایران بماند.
چه رازی است که هم شاه و هم شیخ، با همه نیرنگ و شمشیر، یک جریان را دشمن جاودان خویش دانستند؟ مگر نه این که در وجود مجاهدین، رازی نهفته است که هیچ سلطه ای تاب تحملش را ندارد، رازی به نام مردم، حقیقتی به نام آزادی.
از قتلعامها و ترورها تا بمباران قرارگاهها و سانسور بی امان در جهان، همه گواهی ست روشن بر هراس رژیمها از نیرویی که ریشه در جان خلق دارد و شریانهای تاریخ را به تپش آزادی پیوند زده است.
بیتردید اگر این سازمان نبود، تاریخ مقاومت ایران پر از خلایی هولناک میشد، خلایی که هیچ فریادی توان پر کردنش را نداشت. نه بدیلی جدی و دموکراتیک در برابر ولایت فقیه سر بر میآورد، نه معنای مقاومت از پراکندگی و پژمردگی فراتر میرفت، و باز این اصلاح طلبی دروغین و ناسیونالیسم وابسته بود که بر سرنوشت مردم چنگ می زد. اما حضور مجاهدین، با برنامه ای روشن و تجربه ای بیبدیل در سازماندهی، همان جادهای را گشود که به فردای بی استبداد و به افق آزادی میرسد.
امروز، در شصتمین سال تولد، سازمان مجاهدین خلق نه یادگاری از گذشته، که تپش زنده تاریخ و آلترناتیوی آماده برای آینده است. در زمانه ای که مشروعیت رژیم حاکم هر روز فرو میریزد و جامعه ایران در آستانه انفجار، حضور این سازمان ضرورتی است حیاتی، صدایی که با صلابت اعلام میکند: آزادی تنها رؤیا نیست، حقیقتی است که باید لمسش کرد و به دست آورد.
این همان راز و رمز جاودانهای است که مریم رهایی با صلابت بیان کرد:
... میتوان و باید
آری، شصت سال پایداری در برابر دو دیکتاتوری، سندی است بی همتا از وفاداری به عهد و آرمان در تاریخ سیاسی ایران. این سازمان نه یک حزب سیاسی که تپش قلب آزادیخواهی یک ملت است و راز بقایش نهفته در پیوندی جاودانه با مردم، در صداقتی بیکم و کاست با ایدئولوژی و در اراده ای استوار و ناگسستنی
و این پیام همواره در تاریخ آن طنین دارد:
آری، آلترناتیو مشروع وجود دارد،مقاومت زنده است، آزادی نزدیک.
این روز خجسته و نورانی، بر مسعود و مریم و همه مجاهدان راستین مبارک باد، روزی که شعله آزادی و ایمان در دل آنان فروزان است و تاریخ را با نور پایداری شان روشن میسازد.