Loading...

نعمت فیروزی- اسطوره اشرف، "کانون استراتژیک" نبردهای مقاومت

image
01-09-2025

نعمت فیروزی- اسطوره اشرف، "کانون استراتژیک" نبردهای مقاومت

Image

بیاد قهرمانان قتل عام اشرف 10 شهریور92

در بهار ۱۸۷۱، پاریس به دست کارگران و انقلابیون افتاد و «کمون پاریس» شکل گرفت. هفتاد و دو روز، شهر، تبدیل به قلب تپنده‌ی جنبش شد؛ شهری که عدالت تازه‌ای در دلش بنا شد و آرمان‌ها، خطوطی بودند که از دل دیوارها عبور می‌کردند. هفته‌ ی خونین، پایان کمون بود؛ ارتش، هزاران نفر را به خاک و خون کشید. اما کمون، حتی در شکست نظامی، همچنان در حافظه ‌ی تاریخی جنبش‌های آزادی‌خواه، درخششی از وفاداری و پایداری به جا گذاشت.

دو سده بعد، در میانه‌ی تاریکی جنگ جهانی دوم، گتوی ورشو(1)، محله‌ای محصور، به مرکز مقاومت بدل شد. مردان و زنان جوان، با سلاح‌های اندک و ایمان نامحدود، در برابر ماشین جنگی نازی ایستادند. نبردی نابرابر، بیش از یک ماه، در کوچه‌ها و خانه‌های ویران جریان داشت. سرانجام، گتو با خاک یکسان شد و بیشتر ساکنان آن کشته شدند. اما مقاومت آن‌ها، علیرغم پایان محتوم، به نمادی از کرامت انسانی و ایستادگی در برابر ستم بدل گردید؛ شعله‌ای که همچنان روشنایی می‌بخشد.

تاریخ مقاومت بشر پر است از مکان‌هایی که نه فقط جغرافیا، بلکه تجسم عینی اراده و آرمان و قدرت مقاومت، و به عبارت نظامی "کانون استراتژیک نبرد" بودند؛ پایگاه‌هایی که هر گامی در آن‌ها، هر نفس، حرکت در مسیر مقاومت و آزادی است. این پایگاه‌ها، حتی در شرایط نابرابری قوا، نه تنها مقاومت کردند، که امکان ایستادن و مقاومت را به محیط خارج از خود گسترش دادند.

"کانون استراتژیک نبرد" یکی از مفاهیم کلیدی در نظریه‌های نظامی است که توسط کارل فون کلاوزویتس(2) مطرح شد. این کانون به نقطه یا عاملی حیاتی در توانمندی نظامی و قدرت گفته می‌شود که نابودی یا تضعیف آن می‌تواند کل سیستم را فلج کند. به عبارت ساده، کانون استراتژیک هر نیرو یا محوری که اگر از دست برود، ادامه نبرد بسیار دشوار یا غیرممکن می‌شود گفته می‌شود ،. ویژگی‌های این کانون شامل حیاتی بودن، تمرکز قدرت ، و آسیب‌پذیری با اثرگذاری بالا است. شناخت آن به فرماندهان اجازه می‌دهد منابع و تلاش خود را بر نقاط حساس متمرکز کنند و با کمترین هزینه بیشترین اثر را ایجاد کنند. به طور خلاصه، کانون استراتژیک لزوماً بزرگ‌ترین بخش نیست، بلکه بخشی است که بیشترین تأثیر را بر توانمندی کل دارد و هدف‌گیری آن باعث ایجاد یک پیروزی استراتژیک می‌شود. برای مدت 27 سال اشرف کانون استراتژیک نبرد مقاومت و مقر مرکزی ارتش آزادی بخش بود. حمله و شبیخون دشمن ضد بشری به اشرف و قتل عام ساکنان آن، در آغاز چنین می نمود که ضربه سنگین به اشرف باعث تضعیف کیفی مقاومت ایران می شود اما نتیجه برعکس شد. نه تنها تضعیف نشد، که باعث تغییر مدار مقاومت و گسترش شبکه ایی مقاومت شد. 

از تفاوت های مهم جنگ کلاسیک با نبردهای نامتقارن جنبش‌های مقاومت، پدیده "تکثیر یابندگی" آن است. وقتی دشمن به کانون مقاومت حمله می‌کند و تصور دارد با نابودی آن، توان مقابله شکسته می‌شود، نتیجه برعکس می‌گردد. به جای ضعف، البته نه بلافاصله و در لحظه،  کانون مقاومت در قالب هسته‌های کوچک و تیمی بازتولید می‌شود و نه تنها از میان نمی‌رود بلکه بر قدرت آن افزوده می‌شود. یعنی تکثیر مقاومت پس از ضربه به مرکز، که در نظریه‌های نظامی، جنگ "شبکه‌محور" (3) گفته می شود.

تجربه‌ی تاریخی این پدیده فراوان است. در جنگ جهانی دوم، پس از اشغال فرانسه و سقوط مراکز اصلی ارتش، نهضت مقاومت فرانسه در قالب گروه‌های کوچک پارتیزانی در سراسر کشور تکثیر شد. در جنگ ویتنام نیز، با وجود حملات سنگین آمریکا به مراکز ویت‌کنگ، نیروهای چریکی در قالب هسته‌های محلی دوباره سربرآوردند و فشار بر مرکز، شبکه‌ای گسترده‌تر پدید آورد. نمونه‌ی دیگر، ضربه به مراکز سازمان آزادیبخش فلسطین در بیروت بود که باعث بوجود آمدن انتفاضه فلسطین در ۱۹۸۷ شد. این پدیده نشان می‌دهد که حمله به کانون استراتژیک همیشه به تضعیف نمی‌انجامد؛ گاهی همانند آتشی است که با وزش باد شعله‌ورتر می‌شود. اما این تکثیر خودبخود صورت نمی گیرد. استراتژیست، رزمنده، پایگاه و شبکه مردمی و مهمتر، آرمانی می خواهد که مقاومت را معنا ببخشد .

شهر اشرف نمونه‌ای بی‌همتا از پایگاه‌های مرکزی مقاومت است. این شهر نه تنها اردوگاه نظامی، بلکه شهری خودکفا و نماد پایداری در برابر فاشیسم دینی شد. بیست و هفت سال مقاومت، محاصره‌ها، حملات و فشارهای بی‌امان، هرگز ساکنان را از مسیر آرمان بازنداشت. اشرف، مانند کمون پاریس و گتوی ورشو، در حافظه‌ی تاریخی، همچنان نماد پایداری تا آخرین نفس باقی ماند.

درس این نمونه‌ها روشن است: مقاومت در پایگاه مرکزی، حتی اگر در خون غرق شود، شکست نیست. چنین مکان‌هایی نه صرفاً ساختمان یا خاک، بلکه قلب تپنده‌ی آرمان و ایمان جمعی‌اند. نابودی‌شان اگرچه ضربه می‌زند، اما خون تازه‌ای در رگ‌های تاریخ جاری می‌سازد و امکان مقاومت را به نسل‌های بعد منتقل می‌کند. پایگاه مرکزی، وقتی تا آخرین لحظه نگاه داشته می‌شود، نه تنها از خاک دفاع می‌کند، بلکه حافظه و شرافت انسان را پاس می‌دارد؛ میراثی که هرگز از میان نمی‌رود.

در دهم شهریور ۱۳۹۲، سنگرهای آزادی آماج گلوله‌ها و انفجارهایی شد که پایان مقاومت را نشانه گرفته بودند. مجاهدین با دست‌های خالی در برابر توپ و تفنگ ایستادند؛ مرگی که در لباس بقا بود. خون‌های ریخته‌شده خاموشی نبود، که شعله‌ای شدند در افق مقاومت.

اشرف، پیش از آن‌که مکانی باشد، یک امکان بود؛ امکان زنده ماندن آرمان در دل تبعید و فشار. قتل‌عام دهم شهریور، تلاشی برای بریدن این خط بود، اما حتی در خاک و خون، امکان مقاومت باقی ماند. پیام آن روزها، پیام خون نبود، پیام مسیر بود: مسیر آرمان، مسیر بودن در راه، حتی وقتی همه‌چیز به‌ظاهر پایان یافته است. این همان مسیری‌ست که به هزار اشرف منتهی شد؛ هر کانون شورشی و هر گام برخاسته از دل مردم ایران، ادامه همان خط است که هیچ گلوله‌ای نتوانست قطع کند.

و اکنون، وقتی به تاریخ آن روز نگاه می‌کنیم، درمی‌یابیم که اشرف هرگز فقط خاک نبود. اشرف، امکان بود، شعله بود، نشانه‌ای از آن‌که سوژه‌ای که مقصد دارد، حتی اگر تنها باشد، می‌تواند مدارهای بسته را بشکند و افق‌های نو ایجاد کند. مرگ در اشرف پایان نبود، بلکه نقطه‌ی شروع امکان‌های تازه بود؛ امکان‌هایی که حتی قدرتی که مرگ را مهندسی می‌کند، تاب دیدنش را ندارد. اشرف ایستاد و جهانی با او ایستاد و ایستادگی را به خیابان های شهرهای سراسر میهن امتداد داد.  اسطوره ایی که مقاومت به هر قیمت را در تاریخ معاصر ایران تجسم بخشید. و  هزاران کانون شورشی، میوه آن مقاومت و ایستادگی در همه شهرهای میهن است. 

 

نعمت فیروزی 10 شهریور404 برابر با 31اوت 2025

 

پاورقی:

1.      گتو به معنای محله‌ای جدا شده برای محدود کردن زندگی گروه خاصی از مردم است. گتو در نوامبر ۱۹۴۰ در ورشو لهستان توسط نازی ها تأسیس شد و حدود ۴۰۰ هزار یهودی را در خود جای داد.

2.      کارل فون کلاوزویتس (Carl von Clausewitz) یکی از نظریه‌پردازان برجسته‌ی نظامی و استراتژیست‌های قرن نوزدهم آلمان بود. کارل فون کلاوزویتس را می‌توان پدر علم استراتژی مدرن دانست.

3.      جنگ شبکه‌محور (Network-Centric Warfare). این نظریه (Cebrowski & Garstka, 1998 / Alberts et al., 1999) توضیح می‌دهد که در سازمان‌های شبکه‌ای، از بین رفتن یک گره مرکزی الزاماً باعث نابودی شبکه نمی‌شود؛ بلکه شبکه می‌تواند خود را بازسازی  و تکثیر کند و حتی کارآمدتر شود.