Loading...

خاکستری: زخمِ فاصله

image
31-10-2025

خاکستری: زخمِ فاصله

خاکستری: زخمِ فاصله
پروفسور کاظم کازرونیان، استاد دانشگاه، آمریکا
سخنی با آنان که قلبشان برای ایران می‌تپد، اما گام‌هایشان درنگ می‌کند۔
خاکستری زخمی‌ست که خون نمی‌ریزد؛ فقط می‌سوزد، آرام و بی‌صدا۔ نه می‌خواهد روشن شود، نه می‌خواهد خاموش۔ می‌ماند میان آتش و خاکستر، میان دیدن و نایستادن۔ رنگ احتیاط است، رنگ خستگی۔ خاکستری بودن یعنی ایستادن در نیم‌نور؛ نه فریاد می‌زنی تا نشانه شوی، نه می‌سوزی تا روشنی ببخشی۔ در ابهام می‌مانی تا از قضاوت بگریزی، اما همین ابهام آرام آرام تو را می‌بلعد۔
وجدان را در حالت تعلیق نگه می‌داری؛ نه می‌گذاری بمیرد، نه اجازه می‌دهی بیدار شود۔ به خشم می‌آیی، اما نه آن‌قدر که تصمیم بگیری۔ لبریز از احساس، خالی از عمل۔ خاکستری بودن، پناهگاه وجدان خسته است؛ جایی که انسان می‌گوید: من بی‌تقصیرم، فقط سرگردانم میانِ درست و نادرست۔ اما در جهان ظلم، ندانستن هم انتخاب است۔
بی‌طرفی هم از جنس خاکستری است۔ روح را آرام آرام می‌خورد و وجدان را بی‌حس می‌کند۔ در کشوری که سیاهی حکم می‌راند، خاکستری ماندن یعنی ادامه دادن تاریکی به زبانی مؤدب‌تر۔ بی‌طرفی یعنی نگاه کردن بدون ایستادن، خواندن خبر اعدام، نوشتن چند جمله تحلیل، و بستن صفحه۔ یعنی درد را بفهمی اما آن را به وظیفه تبدیل نکنی۔ تماشای آتش از پشت پنجره، گرم می‌شوی اما نمی‌سوزی۔
اگر بی‌طرفی از ترس نیست، از تردید است۔ اگر از بی‌تفاوتی، منافع شخصی، بی‌اعتقادی یا کم‌عشقی به ایران نیست، پس ریشه‌اش تردید است؛ تردیدی که آرام آرام شجاعت را می‌بلعد و وجدان را بی‌حس می‌کند۔ می‌گویند ما دیگر فریب نمی‌خوریم۔ حق دارند۔ اما اگر ترس از تکرار، انسان را تماشاگر تکرار کند، این دیگر خرد نیست، تسلیم است۔
می‌گویند به هیچ‌کس اعتماد نداریم۔ درست است، دروغ زیاد شنیده‌اند۔ اما بی‌اعتمادی اگر دائمی شود، مثل زهر است۔ می‌گویند همه مثل هم‌اند۔ نه، همه مثل هم نیستند۔ فرق هست میان آن‌که می‌کُشد و آن‌که می‌کوشد۔ میان جلاد و کسی که زیر شلاق هم لبخند انسانیت را نگه می‌دارد۔
تردید را رژیم ساخت، نه با گلوله، با زمزمه۔ با سال‌ها تبلیغ، با وارونه‌کردن واژه‌ها، با هزار روایت دروغ۔ به تو آموخت که هیچ‌کس پاک نیست تا تو هیچ‌وقت نایستی۔ به تو یاد داد میان سیاهی و خاکستری فرق نگذاری تا هرگز سمت نور نروی۔
تردید اگر مهار نشود، باور را می‌گیرد، امید را می‌گیرد، تصمیم را می‌گیرد، تا جایی که دیگر نه با ظلم می‌جنگی، نه از آن متنفری، فقط خسته‌ای۔
اما تردید سرنوشت نیست، مسئولیت است۔ تردید اگر از جست‌وجو زاده شود، روشنایی است۔ اما اگر از ترس زاده شود، تاریکی است۔ تردیدِ علمی می‌پرسد تا بفهمد، تردیدِ غیرِ علمی می‌پرسد تا فرار کند۔ یکی راه می‌گشاید، دیگری راه می‌بندد۔ تردیدِ علمی چون چراغ است، می‌تابد تا مسیر دیده شود۔ تردیدِ غیرِ علمی چون مه است، می‌پیچد تا هیچ‌چیز دیده نشود۔ با تردید باید روبه‌رو شد، نه زیست۔ باید از آن گذشت، نه در آن پنهان شد۔ زیرا تردیدِ بی‌پاسخ، آرام‌ترین شکلِ تسلیم است۔
تردید فقط تو را نمی‌کُشد، سرایت می‌کند۔ مثل بیماری آرامی است که از نگاه به نگاه می‌چرخد و دل‌ها را آلوده می‌کند۔ وقتی وجدان یک انسان خاموش شود، خاموشی‌اش بر دهان دیگران هم می‌نشیند۔ بدان که تردید تنها سکوت نیست، خاموش کردنِ دل‌های دیگر است۔ هر بار که گفتی «فایده ندارد»، «امیدی نیست»، «راهی نیست»، «آلترناتیوی نیست»، در دلِ کسی چراغی مُرد، و تردید در گوشت زمزمه کرد که آن نوری که ندیدی، خاموش بود، و آن صدایی که نشنیدی، سکوت بود، تا باور کنی که هیچ چیز برای دیدن و شنیدن نمانده است، و روزی رسید که نه‌تنها خاموش ماندی، که به زبانِ انکار سخن گفتی۔
جهت روشن است، حتی اگر مسیر مه‌آلود باشد۔ لازم نیست بی‌تردید باشی، کافی است بی‌توقف باشی۔ راه را با ایمان مطلق نمی‌سازند، با گام اول می‌سازند۔ حرکت کن، هرقدر آهسته، هرقدر نگران، چون آینده از آنِ آنان است که حتی در تردید، قدم برمی‌دارند۔