جلوه های قدرت بی قدرتان!
جلوه های قدرت بی قدرتان!
واسلاو هاول نویسنده معروف چک و نخستین رئیس جمهور این کشور پس از فروپاشی بلوک شرق، مفهومی را در ادبیات سیاسی بکار گرفت که مفهوم با محتوایی برای مردم تحت ستم است «قدرت بیقدرتان». او در مقاله ایی با این عنوان سعی میکند نشان دهد که: یک نظام ایدئولوژیک پوسیده از درون چطور کار میکند و چطور با هزار چفت و بست از دروغ سرپا مانده. مردمی که تحت ستم این نظامند از نظر سیاسی قدرتی ندارند اما قدرت این بیقدرتان ابتدا در رها کردن خودشان از چفت و بستهای دروغ و سپس از خود نظام است که به ظهور می رسد.
برای قرن های متوالی، قدرت بدون هیچ چالشی اجتماعی و بی هیچ چون و چرایی، ابزار دست و «حق» حاکمان ستمگر پنداشته شده بود. آنها قدرت را در اشکال مختلف یا خانوادگی به «ارث» می بردند و یا ژنتیکی ار آن خود میدانستند، یا ودیعه ایی الهی، که خدا فقط به تعداد محدودی بشر تبهکار سپرده است!
به تعبیر روسو قدرت را «حق» خود، و اطاعت را «وظیفه» مردم تبدیل کرده بودند. تا 300 سال پیش قدرت مطلقه تقریبا همه جا در سلطنت مطلقه نمود می یافت. پس از عصر روشنگری با تحولاتی که در جهان و بخصوص در اروپا رخ داد، سرانجام جستجوی بشر برای مهار قدرت مطلقه، به بار نشست، وقتی که «قانون»، قدرت را از فرد حاکم گرفته و به مردم داد. جابجایی صاحب قدرت توسط قانون، توانست غول افسار گسیخته قدرت را در شیشه کند! پیدایش قانون را باید به عنوان پایین ترین مخرج مشترکی که یک جامعه می تواند بر اساس آن اداره شود، در نظر گرفت. یعنی حداقلی که برای داشتن یک جامعه مدنی و بدون هرج و مرج نیاز است. روسو فیلسوف سیاسی قرن 18 فرانسه نوشت: قدرت از آن مردم و در اختیار مردم است که تنها می توانند آن را در «قراردادی اجتماعی» به یک حاکم موقت، به امانت واگذار کنند. به جامه عمل درآمدن این دیدگاه، یک سر فصل در تاریخ بشر بود، و مبنای تئوریک انقلابها علیه حاکمان دیکتاتور از دو سده پیش تا کنون را فراهم آورده است. البته این آغاز راه بود و فقط در بخش کمی از کره خاک عملی شد و در بخش وسیعی از آن، پویش و پیمایش این مسیر هنوز ادامه دارد. میهن در زنجیرمان ایران نیز یکی از همین نقاط است که تا کنون 120 سال است مردم برای افسار زدن بر قدرت مطلقه حکام ستمگر، بارها به شورش و قیام و انقلاب روی آورده اند و به نبردها برخاستند. داستان نبرد مردم ایران برای رهایی، پر است از عبور از گردنه های پر پیچ و خم ارتجاع و استعمار، که در نگاه اولیه غیر قابل عبور می نمود. اما به همت انقلابیون صدیق و پیشتازان فداکارش بسیاری غیر ممکن ها، ممکن شده است تا به سرفصل قیام 1401 رسیده است.
فاشیسم دینی که امروز بر ایران حاکم است با یک دیکتاتوری کلاسیک اشتراک کمی دارد. در حالیکه آخرین امپراطوری پوسیده مذهبی (عثمانی) در ابتدای قرن گذشته و در جنگ اول جهانی منقرض شد، آنها در رویای برقراری مجدد یک امپراتوری مذهبی هستند که البته با تکنولوژی قرن 21 و دارای بمب اتم باشد، اما با نظم قرون وسطایی اداره شود!! از این رو آنها علاوه بر چپاول و سرکوب، ثروت مردم ایران را نیز در راستای رویای ایجاد این امپراتوری با دست باز به حراج گذاشته اند و حفظ منافع امپراتوری «آینده» را در اولویت بالاتر از قوت لایموت مردم در «حال» و امروز قرار داده اند! واضح است که نبرد با این هیولا نیازمند پیچیدگی و فداکاری خارق العاده است. با قاطعیت می توان گفت کمتر مبارزه ایی، در تاریخ معاصر دیگر ملت ها می توان سراغ گرفت که با چنین سختی و پیچیدگی های هولناک و نفس گیری روبرو بوده باشد. سرزمینی که خواسته اولیه اش برای سرنگونی و تغییر و حاکم شدن بر سرنوشت خویش، توسط قدرت های بزرگ بین المللی بلوک شده است! آنها فاشیسم دینی حاکم را، با همه دشمنی های قرون وسطایی اش، با قوانین و ارزش های امروزی بشریت، ترجیح داده و تقویت می کنند. مکانیزم تقویت فاشیسم دینی در سه مولفه است: یکم، چشم بستن بر جنایات آن. دوم، بستن دست و پای مقاومت و ایجاد محدودیت برای آن. سوم، هماهنگی محافل استعماری با ملاها در بخدمت گرفتن استخوان های پوسیده نظام سلطنت، برای ایجاد تفرقه و یاس و نا امیدی در بین مردم و اگر بتوانند، رهبری جنبش را به سرقت ببرند. از این رو در کمال شگفتی می بینیم که مافیای رسانه ایی که هزینه اش توسط همان قدرت های استعماری و منطقه ایی تامین می شود، یک صدا تلاش میکنند نظام مدفون گذشته را در اذهان مردم با عبور از دالان قیاس جنایات کمتر شاه و با جنایات بی اندازه شیخ، بازیافت کنند! شگفت تر اینکه همه این پیچیدگی ها و نقش آفرینی ها، نه برای برخاستن مرده قبلی از گور، که برای این است که بگویند: گزینه مناسب برای ایران امروز همین فاشیسم دینی و آخوندهای قرون وسطایی است!
آزمایش ملل متحد
امسال سالگرد قیام، همزمان با کنفرانس سالانه سران کشور ها در ملل متحد شد. این همزمانی آزمون خوبی شد که در آن عیار تست شده پایبندی مقامات ملل متحد و غرب و بویژه شخص دبیرکل به قوانین و فلسفه وجودی سازمان ملل، چند باره تست شود. در حالی که فاشیسم دینی برای مقابله با پوشاندن ضعف و درماندگی و گرفتار در بن بست سرگونی، جلاد 67 را با پز یورش به ارزش های غرب، به جلسه سالانه ملل متحد فرستاد، خود غرب و جهان، عیار پایبندی شخص دبیر کل به فلسفه وجودی سازمانش را، در فشردن دست خون آلود جلاد 67 رئیسی، سنجید. براستی چرا بالاترین مرجع بین المللی حتی از پایین ترین استاندارد اخلاقی هم برخوردار نیست؟ این سوالی است که دبیر کل سازمان ملل حتی اگر استاندارد شرافتش حداقلی هم باشد باید پاسخگو باشد. اینکه آنها به پدیده فاشیسم دینی چگونه نگاه میکنند، البته مهم است اما مهمتر از آن بازتاب اخلاق از او و سازمان زیر دستش است. زیرا قوانین، بازتابی از اخلاق ما هستند، و همه قوانین دارای پایه یا مبنای اخلاقی هستند. بدون این، مردم نمیدانند که چرا باید از قانون یا مقررات اطاعت کنند و رعایت آن واجب است. سیاست هم بخشی از چگونگی وضع قوانینمان است. در کنفرانس امسال سران در ملل متحد، آنها که دست خون آلود رئیسی را فشردند یا سخنرانی او را ترک نکردند و ماندند و گوش دادند، نشان دادند چه میزان از اخلاقیات او را بازتاب می دهند؟ بخشی از سیاستمداران غرب معتقدند که سیاست غرب در مورد ایران اشتباه است. البته که فراتر از اشتباه، اصرار بر اشتباه است! اصرار بر اشتباه یک وجه اش حماقت است و وجه دیگرش منفعت است. و این معنایی جز شراکت در جنایت ندارد. تجربه 4 دهه اخیر نشان می دهد که غرب در مورد ایران تقریباً همیشه دوست داشته اشتباه کند! آنها برای فریب داده شدن توسط آخوندها پلان و برنامه دارند و هزینه دریافت می کنند! از این رو از فریب داده شدن توسط ملاها هم استقبال کرده و هم لذت می برند! از خلال همین مناسبات می توان پی برد که رابطه بین قدرت، و نظم جهانی چیست؟ کسانی که ابزار خشونت را می سازند و کنترل می کنند، قوانینی را وضع می کنند که دیگران باید از آنها یا پیروی کنند، یا بمیرند. این برای بشریت بسیار جای تاسف دارد که اخلاق، در پیچ وخم کریدورهای ملل متحد، و ای بسا دیگر راهروها نیمه جان شده در حال کشیدن آخرین نفس های خود و جان کندن است!
قلب فروزان دانکو
برغم همه سختی ها و پیچیدگی ها و نامردمی های بین المللی که مانع سر راه مردم ایران بوده است، مردم ایران اما این خوش شانسی را دارند که دارای پیشتاز و گنج و نقدینه ایی هستند که منطبق با شرایط تاریخی، بسیار استخواندار و سترگ و بیش از آن، هشیار و فداکار است و در شرایط بسا سخت و طوفانی در عرصه های مختلف نبرد نه تنها عقب ننشسته است که راه گشایی های شگفت انگیز برای بشریت داشته است و بی اغراق توانسته اخلاق را قطره قطره به حلقوم صاحبان قدرت بچکاند!
در سالگرد قیام 1401 و برغم همه موانع، یک بار دیگر قامت بلند مقاومت ظهور کرد و چشم های ناظران را خیره کرد. برگزاری تظاهرات دهها هزار نفره و یک کنفرانس بین المللی در این سوی اقیانوس در بلژیک در یک روز، و برگزاری تظاهرات بزرگ و نمایشگاه شهیدان در آن سوی اقیانوس در مقابل مقر ملل متحد، و پیشبرد کمپین حمایت 1000 شخصیت زن از سراسر جهان، حقیقتا درخشش جلوه های جدیدی از «قدرت بی قدرتان» بود. این قدرت نمایی و ضربات مقاومت بر پیکر فرسوده فاشیسم دینی همزمان با سالگرد قیام و جلسه سالانه ملل متحد نشان داد که مقاومت ایران بزرگترین نیروی سازمان یافته و جدی ترین نیروی فداکار و بی چشمداشت در یکی از تاریکترین مرحله تاریخ خود، در کمینگاه رژیم در همه جبهه ها بر «سر موضع» خود حاضر نشسته است.
ماکسیم گورکی نویسنده روسی در کتاب داستان «قلب فروزان دانکو»، داستان اسطوره و قهرمانی را به رشته تحریر درآورده که بسیار متناسبت با شرایط امروز میهن ماست. قهرمان اسطوره ای داستان، مرد جوانی است که مردم قبیله اش در اثر جنگ به داخل جنگلی تاریک فرار میکنند و در محاصره تاریکی و ددان درنده گیر می افتند. دانکو قهرمان، دارای قلبی فروزنده است (نور می پراکند) او سرانجام در پی چاره برای بیرون بردن مردم قبیله اش از ظلمات جنگل که در هر گوشۀ آن مرگ و نیستی در کمین است، به این نتیجه و تصمیم می رسد که سینه اش را دریده، قلب خود را بیرون آورده و از آن مشعلی فرا راه مردم می سازد و مردم قبیله اش را از آن جنگل مهیب و ظلمانی نجات می دهد و در پایان خودش جانش را فدا میکند. دانکوهای مردم ایران امروز در سازمان مجاهدین و کانون های شورش داخل میهن بر شاخسار بالابلند مقاومت، هریک قلب فروزان خود را در دست گرفته تا فرا روی مردم خود را، برای عبور از تاریکی های فاشیسم دینی، روشن کنند، در حالیکه می دانند در انتهای جاده که به رهایی منتهی می شود ممکن است خودشان حضور نداشته باشند.
نعمت فیروزی 31 شهریور 1402 برابر با 22 سپتامبر 2023