Loading...

بچه شاه و گدايي ملوكانه براي كسب مقبوليت- پروفسور حمید عظیمی

image
29-10-2024

بچه شاه و گدايي ملوكانه براي كسب مقبوليت- پروفسور حمید عظیمی

نوشته : پروفسور حمید عظیمی، عضو شورای ملی مقاومت

بعد از اينكه تلاشهاي پنهان و آشكار ارتجاع و استعمار، در بحبوحه قيام 1401 براي سرهم بندي كردن يك آلترناتيو فيك و مزين به عكسهاي ثابتي سردژخيم ساواك حول بچه شاه، با هوشياري مردم و مقاومت و با فراگير شدن شعار مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر، در هم شكست و بچه شاه بيش از پيش بي اعتبار شد، بار ديگر شاهد تلاشهاي اين مهره سوخته و از دورخارج شده با انواع ترفندها براي بهره برداري از جنگ و خونريزي هستيم كه در منطقه جريان دارد. 

يكي از اين ترفندها كسب «بشقابي» جايزه صلح يك بنياد به نام ريچارد نيكسون توسط بچه شاه و مادرش در يك ميهماني گرانقيمت شام در ۲۲ اكتبر ۲۰۲۴ (سه شنبه ۱ آبان ۱۴۰۳) در كاليفرنياست.  

آگاهي از اين موضوع مخصوصاً براي كساني ضروريست كه مدعي هستند هزاران نماينده و سياستمداري كه از مقاومت ايران حمايت مي كنند و حتي راي قضات دادگاهها در لغو و بطلان برچسب ها، به خاطر دريافت پول است.

كافيست بدانيم بليط شركت و شام در جلسه اخير بچه شاه از يك هزار تا چند هزار براي هر نفر و چند ده هزار دلار براي هر ميز بود كه درآمد بنياد ذيربط است. لازمة برگزاري اين ميهماني و كسب جايزه تضمين مستقيم يا غير مستقيم خريداري بليط به اندازة كافي توسط بچه شاه و والده است.

پروسه اعطاي اين جايزه، ريل ثبت شده و تعريف شده اي ندارد و كميته مشخصي هم براي تعيين برنده جايزه در كار نيست. حتي يك پاراگراف هم توضيح داده نشده كه بچه شاه يا مادرش معمار كدام صلح بوده اند؟ صلح با چه كسي؟ در رابطه با كدام جنگ و در چه زماني؟ 

البته مطلعين مي دانند كه بنياد ريچارد نيكسون چيزي را مخفي نكرده و موسسه اي است كه براي كسب درآمد بسياري كارهاي انتفاعي مي كند مانند اجاره سالن هاي محل براي مراسم عروسي، مجالس ختم، نشست هاي خصوصي، گردهمايي شركت هاي تجاري و محلي براي فيلم برداري و توليد ويديو و امثال آن. ورودي بازديد از موزه و كتابخانه هم براي هر نفر 29 دلار است. 

به عبارت ديگر جنبة انتفاعي جايزه «معمار صلح» بر كسي پوشيده نيست و لازمة آن همان  ميهماني گران قيمت است كه درآمد آن به بنياد مربوطه تعلق ميگيرد. طبيعي است كه شركت شخصيت هاي برجسته سياسي در آمريكا با استقبال عمومي مواجه مي شود. اما داستان بچه شاه بكلي متفاوت است. واقعيت اين است كه جناب منتظرالسلطنه و ياران بسيجي-ساواكي عمدة بليطهاي فردي و چندين ميز كامل را پيش خريد مي كنند تا قبل از هر چيز مساله انتفاعي فوق تضمين و حل و فصل شود. 

طبيعي است كه اگر از موضوع درآمد صرفنظر كنيم، اعطاي جايزه آنهم جايزة صلح  به زن و بچه يك ديكتاتور خونريز و شكنجه‌گر براي بنياد مربوطه در ميان ايرانيان فقط بدنامي مي آورد. تاريخ را نميتوان فريفت و فيلم هاي اكثريت قريب به اتفاق مردم ايران با شعارهاي رساي «مرگ بر شاه» كه در دسترس همگان است به اندازه كافي گويا و روشنگر است. 

اينهم كه منتظر السلطنه در چهل سال گذشته چه كارنامه‌اي دارد و تا كجا در عمل در خدمت ديكتاتوري آخوندها و سپاه پاسداران بوده است، موضوع لورفته ايست كه خبرها و جزييات آن در شبكه هاي اجتماعي به وفور موجود است. 

به عنوان مثال وقتي قيام سراسري در سال 1401 بالاگرفت، بچه ديكتاتور به پشتوانة دست هاي پنهان و آشكار براي تفرقه اندازي و انحراف قيام به سود ارتجاع حاكم با انواع نمايشات وارد كار شد.  هر چند كه تلويزيون هاي شناخته شده فارسي زبان از هيچ مايه‌گذاري دريغ نكردند، هرچند كه شيخ و شاه و ساواك و سپاه در پشت صحنه هواي يكديگر را داشتند، اما "پرنس" كودن و مفتخوري كه يك روز هم در زندگي اش براي كسب يك دلار كار نكرده، حتي نتوانست چند نفر را براي چند روز گرد هم بياورد. بنحوي كه دوستان خودش او را عامل اصلي شكست ائتلافهايي ميدانند كه مثل قارچ يكشبه حول او سبز شده بود. همين دوستان به او لقب "رضا تفرقه" داده اند. 

در چنين شرايطي بچه شاه و كارچرخانان پشت صحنه براي سرخ نگه داشتن صورت ملوكانه، به خريدن جايزه بسيار نيازمند هستند! 

البته هر چه زمان ميگذرد، گاف هاي "ملوكانه" ابعاد تازه تر و ابلهانه تري پيدا ميكند كه اين جايزه و تلاشهاي مشابه دردي دوا نميكند. 

ديكتاتورزاده پريشان احوال، در روز ۷ اكتبر (۱۵ مهر) امسال - يكي از"شاه" كار هاي خودش را ارائه كرد. در پيامي به زبان انگليسي با زيرنويس فارسي و عبري و عربي نوشت: "شايد مي‌ترسيد كه تغيير رژيم در ايران، با خود هرج و مرج بياورد. اما نترسيد. ما اجازه نخواهيم داد كه پس از سقوط اين رژيم، خلأ قدرت به وجود آيد." اين عرضه كردن خود آنهم به اين صورت مبتذل براي صحنه چرخانهاي خارجي اش بيش از يك جوك نبود، چون به مصداق ضرب المثل شيرين فارسي «سگ داند و پينه دوزكه در انبان چيست». حتي بسياري از شاهپرستها هم نسبت به اين گنده گوييهاي احمقانه روترش كردند. كسي كه در شرايط قيام 1401 نتوانست 6 نفر را براي 6هفته  دور يك ميز نگه دارد، حالا چگونه ميخواهد خلأ را پركند!

آش آنقدر شور بود كه 9 روز بعد در مصاحبه با فاكس نيوز (۱۶ اكتبر ۲۰۲۴ - ۲۳ مهر) تلاش كرد كه گاف قبلي را با يك كپي چسبان از مقاومت بپوشاند. وي گفت «جنگ يك راه حل نيست. تنها يك راه حل سوم امكان دارد و آن سرمايه گذاري روي مردم ايران است». 

من به ياد دارم كه راه حل سوم را 20 سال پيش در دسامبر 2004 خانم رجوي در پارلمان اروپا اعلام كرد و گفت:« ما مجبور به‌انتخاب بين مماشات يا جنگ نيستيم. راه حل سوم يعني تغيير از طريق مردم و مقاومت ايران در دسترس است. ما از غرب نه پول مي‌خواهيم و نه سلاح،  ما مي‌خواهيم بين مردم و مقاومت از يكسو, و رژيم حاكم ازسوي ديگر، بي‌طرف باشند» (نشريه مجاهد شماره 711-اول دي 1383).

به همين خاطر در دي ماه سال 1385 آقاي رجوي مسئول شوراي ملي مقاومت نوشت:«ما به جامعه بين المللي و به امريكا و اروپا راه حل مريم را پيشنهاد ميكنيم. اين راه حل نه فقط مطلوب ما و ملت ما بلكه نياز مبرم خود آنها و ملتهاي آنها  هم هست. زيرا كه صلح و امنيت و دمكراسي و حقوق بشر و ثبات و سازندگي و دوستي و يك ايران غير اتمي و همكاري و توسعه اقتصادي را در اين منطقه از جهان پيشنهاد ميكند و به قوانين و كنوانسيونهاي بين المللي  احترام ميگذارد.  اكنون كه روزگار مماشات و استمالت از آخوندها به بهاي سركوب ملت و مقاومت ايران و به بهاي پايداري شگفت فرزندان رشيد اين مرز و بوم  مفتضح شده و بلاجواب مانده است، تاكيد ميكنيم كه دخالت نظامي نه لازم است و نه گره گشا»(نشريه مجاهد شماره 828-چهارم دي 1385).

در آن زمان كپي برداري پياپي بچه شاه از اصطلاح «راه حل سوم» به آنجا كشيد كه آقاي رجوي در كتاب استراتژي قيام و سرنگوني (صفحه 259) به «كپي برداري سهل و آسان رضا پهلوي در مطبوعات و رسانه هاي غربي يا فارسي زبان از برخي مواضع و تعابير مقاومت ايران مانند راه حل سوم بدون ذكر منبع و مرجع» اشاره كرد و از قضا نوشت كه برخلاف مجاهدين و اعضاي شوراي ملي مقاومت از اين كپي برداري بدش نمي آيد و به عكس دلش ميخواهد كه رضا پهلوي حتي از مواضع مجاهدين در قبال شيخ و شاه هم كپي برداري كند!

نمونه جديدتر اين كپي برداري در رابطه با بذل و بخشش اتحاديه اروپا از جيب مردم ايران در رابطه با جزاير سه گانه در خليج فارس بود كه بخشي از موضع سخنگوي مجاهدين در اين رابطه را پس از چند ساعت (البته فقط به زبان انگليسي) توييت كرد.

در مورد ريچارد نيكسون و نقش او در كودتاي 28 مرداد 1332 بسياري مطالب شايان توجه وجود دارد كه برعهدة تاريخ نگاران است. من فقط اشاره مي كنم كه بچه شاه موقع دريافت همين جايزه در همان ميهماني گفت:« در تمام آن سال‌ها، رئيس‌جمهور نيكسون به‌عنوان يك هم‌پيمان مورد اعتماد و يك دوست ثابت‌قدم در كنار ايران(بخوانيد ديكتاتوري شاه و رژيم كودتا) ايستاد». 

اين را درست ميگويد چون كشتار دانشجويان (قندچي، شريعت رضوي و بزرگ نيا) در دانشگاه تهران در 16 آذر 1332 درست دو روز قبل ورود نيكسون به تهران  و در اعتراض به سفر او به خاطر نقشي كه در كودتا عليه مصدق داشت صورت گرفت. 

در سال 1351 هم در آستانه ورود نيكسون به تهران، بنيانگذاران مجاهدين و دوتن اعضاي مركزيت آنها تيرباران شدند و صدها دانشجو كه به اعتراض برخاسته بودند دستگير و شكنجه و به زندان محكوم شدند.  

نيكسون در ژانويه 1953 به معاونت رياست جمهوري آمريكا رسيد. 7 ماه بعد كودتاي 28 مرداد توسط آمريكا در ائتلاف با انگليس و دربار و آخوندهاي مرتجع صورت گرفت. نيكسون در دوران رياست جمهوري نيز نخستين حامي شاه دست نشانده بود و شاه بدون حمايت همه جانبه او نميتوانست در آن ساليان به آن ميزان شكنجه و كشتار كند. نيكسون تنها رئيس جمهور آمريكا در تاريخ 240 ساله اين كشور است كه به خاطر«واترگيت» مجبور به استعفا شد ( تابستان 1974). جرالد فورد كه معاون نيكسون بود دوسال و نيم باقيمانده رياست جمهوري او را در اساس با همان سياست ها در قبال ايران ادامه داد، اما شاه گله‌مند بود كه فورد به اندازه نيكسون از او حمايت نميكند.

در ماههاي آخر حكومت شاه، وقتي نيروهاي سركوبگر روي شعارهايي كه مردم روي ديوارها مي نوشتند رنگ ميزدند مردم مجددا مي نوشتند ننگ با رنگ پاك نميشود.

ننگ همكاسه شدن با ثابتي سرشكنجه‌گر و همدستي با سپاه پاسداران و كارشكني در قيام و سرنگوني با هيچ آبي شسته نميشود با هيچ رنگي پاك نميشود و با هيچ جايزه اي هم از خاطره ها فراموش نميشود! اينها هيچكس را كه دل در گرو آزادي دارد نمي فريبد و تنها بدرد كساني ميخورد كه با مأموريت‌ مشخص از سوي سرويس هاي امنيتي در بازي با اين مهره منفعت دارند. البته ديكتاتور زاده خودش در ۱۸ نوامبر ۲۰۱۳ گفت كه حتي بعد از سرنگوني رژيم آخوندها چندان تمايلي به بازگشت به ايران ندارد. او به صراحت گفت:«زندگي من در ۴۰ سال گذشته اينجا در آمريكا بوده است. بچه هاي من اينجا زندگي مي كنند، دوستان من اينجا زندگي مي كنند، همه كساني كه مي شناسم اينجا هستند... اگر قرار باشه (به ايران) برگردم، به چي برگردم؟».