Loading...

بازماندگان «ولی فقیه ادبیات ایران»

image
07-04-2025

بازماندگان «ولی فقیه ادبیات ایران»

حمید نصیری

«من خودم را ولی فقیه ادبیات می دانم»!! (1).

Image

این جایگاهی است که هوشنگ گلشیری بدون دخالت سوم شخص مفرد یا جمع که یک بار منجر به تعیین ولی فقیه غیر ادبیات شد، شخصا برای خود تعیین کرده است. بلافاصله از همین جایگاه تهدید می کند که «چه کسی می تواند راجع به من حرف بزند» (2). برخی می گویند «گلشیری دیکتاتور ادبی است، چون داستانهایش پلی فونیک نیست یا ضد زن است، چون زنها در آثارش نقش محوری ندارند» (3)

اینجاست که آدم شک می کند، فرق بین ولی فقیه ادبیات با ولی فقیه غیر ادبیات چیست؟ انتظار می رفت این «شاه سیاه پوشان» ادبیات ایران باید می دانست که تعیین چنین جایگاهی برای خود، در خوشبینانه ترین حالت شانه به شانة خود شیفتگی فردی می ساید. یک ضرب المثل فرانسوی می گوید، «گزافه گويي‌ها، گاها منافع مبتذلي را در پشت خود پنهان مي‌كنند». معمولا هنرمندانی در دل مردم جای می گیرند که از هر نوع بند خودستایی یا خودشیفتگی، به طور نسبی رسته اند، به اندازه کافی با وقار و خوشنام باقی مانده اند. بدبخت کسانی هستند که خود خواب خون آبی می بینند و دیگران را به هیچ می انگارند. «ولی فقیه ادبیات» ایران اگر الان زنده بود، چه بسا سرنوشتی بهتر از همتای خود، محمود دولت آبادی، نداشت که در دوران کهولت سنی، به بادمجان دور قاب چین جلسات حکومتی تبدیل شده است. البته به «ولی فقیه ادبیات ایران» باید گفت که «آسوده بخواب» که همسر و فرزندانت بیدارند و تا بتوانند خلاء نبودنت را پر کنند.  

باری، از خانواده هوشنگ گلشیری، همسرش خانم فرزانه طاهری، دخترش غزل گلشیری و پسرش باربد گلشیری، باقیمانده اند. خانم طاهری به عنوان مترجم آثار ادبی شناخته شده است. غزل اما، به عنوان خبرنگار، در روزنامه فرانسوی لوموند اشتغال دارد. به گفته خود او تا چندی پیش ساکن تهران بود، اما اخیرا گفته است که ترجیح می دهد فرانسه را محل  اصلی سکونت خود قرار دهد. 

عمده فعالیت باربد- بنا به آنچه که در رسانه های حکومتی پوشش داده شده- در چارچوب عکاسی، رسانه های دیجیتالی و همچنین رمان و هنرهای‌های گرافیکی است. وی نیز دو سه سالی است که در فرانسه مستقر است. خانم فرزانه طاهری نیز از اقامت فرانسه برخوردار است. به این ترتیب هر سه یادگار هوشنگ گلشیری نوعی از دو زیستانی هستند که یک پا در دیکتاتوری ولی فقیه و یک پا در دموکراسی فرانسه دارند. 

هوشنگ گلشیری بی شک یکی از شاخص ترین قصه نویسان معاصر ایران است. او صاحب سبکی در نثر قصه نویسی است که اگر نگوییم غیر ممکن، اما به سختی قابل کپی برداری و تقلید است. سبکی که حتی از قصه ای به قصه ای دیگر خود او نیز، پیچیده تر می شود و خواننده قصه با خواندنش خود را با چالشی مواجه می بیند که تا انتهای قصه با او همراه است. 

به نظر برخی صاحب نظران و منتقدان قصه و رمان، سبک گلشیری با تأثیر پذیری از رونق گیری جنبش رمان نویسی در جهان و به طور مشخص در فرانسه شکل گرفته و در عرصه داستان نویسی ایران جایگاه مستحکمی پیدا کرده است. از جمله او را با لویی فرناند سلین رمان نویس مشهور فرانسوی و خالق رمان «سفر بی بازگشت» مقایسه می کنند که البته به یهودی ستیزی شهرت داشت. سلین، به همین دلیل در دوره جنگ جهانی دوم مدتی از فرانسه گریخت، نخست در آلمان و بعد در دانمارک سکونت گزید. در دوران رویارویی فرانسه با آلمان نازی، جبهه روشنفکران ضد فاشیست که اکثر آنها را نویسندگان و شاعران برجسته مثل ژان پل سارتر، آلبرکامو، سیمون دوبوآر، آراگون، پل الوآر، ژاک پرور، ژان لافیت و... تشکیل می دادند به مقابله با او برخاستند و حتی ژان پل سارتر در نامه ای به سلین، خطاب به او نوشت که اگر «غیرت داری بهترین کار این است که خودکشی کنی، اما  گمان می کنم جرأت این را هم نداری». قصه های بلند و رمان جدید و مدرن در همین نقطه آغاز شد و به سرعت جهش گرفت. نویسندگان نسل بعد مانند ناتالی ساروت، میشل بوتور، مارگارت دورس و... از پیروان شناخته شده این جنبش ادبی تعریف شده اند. بن مایه و جوهر این سبک، رها کردن موضوعات اجتماعی و سیاسی، و در مقابل ایجاد تحول زبانی، در قصه، رمان و حتی شعر است. 

گلشیری البته، به دلیل دانش و تسلط به زبان و نثر فارسی، خود را به آن محدود نکرد، بلکه در این سبک دگرگونی آفرید که متعلق به خودش است و به سختی تقلید پذیر است. از شگردهای زبانی گلشیری استفاده مداوم از شیوه تک گویی یا منولوگ سوژه اصلی قصه، عقب و جلو کشیدن یا تداخل مداوم حوادث و عناصر زمان وقوع حوادث قصه است که در آن چنان آفرینشی ایجاد می کند، که خواننده را به طور مستمر در معرض کشف قرار می دهد و او را ملزم می کند که صحنه ای را دوبار یا سه بار مرور کند. این شیوه آفرینش زبانی، به قدری ماهرانه و استحکام دارد که خواننده بی آنکه بخواهد، خود را جای شخصیت داستان حس می کند. تنوع حوادث در قصه های گلشیری تو در تو و بدون مشخص بودن دقیق زمان پیش می رود، اما در انتهای قصه همه چیز درست مثل مهره های یک رشته تسبیح سرجای خود قرار گرفته اند. 

براهنی در باره قدرت آفرینش در قصه های گلشیری می گوید «گاهی آنچه می خواهد بگوید انگار یادش رفته باشد، اما خود آن یادش رفتن هم بخشی از یک نقشه مینیاتوری زبان است. گاهی آدم وسط قرائت اثر، احساس می کند که نویسنده یادش رفته چه می خواهد بگوید، تنها پس از قرائت چند صفحه دیگر است که می فهمد آن یادرفتن [نیز] بخشی از خاطره به یاد داشتن بود، چرا که چفت و بست ها از پشت سر می رسند و اثر را به صورت نوعی زبانسازی برای آن قصه بخصوص در کنار قصه های دیگر گلشیری در برابر خواننده می گذارد. خواننده افسوس می خورد که حادثه ای رخ نداده است، اما خود این مسئله که یک نفر حادثه مهم را در چند کلمه بگوید و بعد یاد آن حادثه را به انواع مختلف بیانهای زبانی بفهمی نفهمی ردیف کند و به نوعی دست و یک تَمُجمُج در سخن گفتن بزند، ناپیدا بگوید، به آنکه چیزی را هویدا کند بگوید، سخن را در دهان چندین بار بگرداند، و با وجود اینکه همه چیز سخن سرجایش قرار گرفته، انگار یکی این همه کلمه را که در اختیار دارد، در اختیار ندارد و چیزهایی را برای خود تکرار می کند، مثل آن جمله ای که اغلب در کانون [نویسندگان] می گفت و در ابتدا معلوم نبود خطاب به چه کسی می گوید. در مقابل هر شعرش یک داستان می گذارم. مدتها معلوم نبود در مقابل چه کسی این حرف را می زند، تا بعدها خودش اعتراف کرد که منظورش احمد شاملو است، اما یکی دو بار که جلسه پیش شاملو بود به او می گفت «حضرتعالی» و خنده دار بود که این فاصله این دونوع گفتار. انگار که خودش می خواست حرفی علیه خودش زده باشد، به دلیل اینکه به او نمی آمد که به کسی حضرتعالی بگوید». (4)

از نظر سیاسی اما، گلشیری یک مدال بیشتر نداشت، آن هم مدال فرار از رویارویی در برابر استبداد و در عوض سازگاری با دیکتاتوری، بخصوص با دیکتاتوری آخوندها بود. و عجیب اینکه اینجا هم کم شباهت با فرانسوا سلین فرانسوی نیست. گلشیری از معدود نویسندگان سرشناسی بود که هم در زمان دیکتاتوری شاه و هم بخصوص در دیکتاتوری آخوندی، به استثناء برخی مواقع مقطعی که ناگزیر سرشاخ می شد، راه مصالحه و همزیستی با حاکمیت را برگزید تا چالش و رویارویی با آن را. گلشیری برخلاف نویسندگانی مانند زنده یادان ساعدی، شاملو، هزارخانی و شهیدان خسرو گلسرخی و سعید سلطانپور، هیچگاه خود پیشقدم مبارزه نبود، بلکه زمانی که به تنگنای مطلق گرفتار می شد، غر و لند می کرد. به عکس، زنده یاد ساعدی در زمان دیکتاتوری شاه آرام نداشت و به همین دلیل مدام مورد آزار و اذیت قرار می گرفت و به زندان افتاد و شکنجه شد و در دیکتاتوری آخوندی نیز مجبور شد راه تبعید را پیش بگیرد، چرا که اگر در ایران می ماند، یا در تصادف ساختگی، یا پرت کردن او از پل و دره ای به قتل می رسید. شاملو نیز از ماههای اول حاکمیت آخوندی با آن مقاله تاریخی اش، تکلیف خود با رژیم را روشن کرد و به روشنی نشان داد که تمام عیار در جبهه رویاروی ارتجاع است. اما به دلیل جایگاه فوق سنگین شاملو، رژیم آخوندی جرات سر به نیست کردن او را نداشت. 

هوشنگ گلشیری اما و به بخصوص در دوران دیکتاتوری آخوندی جای خود را در کنار اصلاح طلبان حکومتی یافت و خود را تا قلم زن مدافع اصلاحات نظام ارتقاء داد. زنده یاد غلامحسین ساعدی در مصاحبه با دانشگاه هاروارد جمله یی به نقل از شاملو را خاطرنشان می کند که « دولت آبادی و گلشیری به نوالة ناگزیر گردن کج می کنند». پیش بینی شاملو درست بود. دولت آبادی تا فرق سر در لجنزار حکومت فرو رفته است. گلشیری در مقایسه با او، تا نیم تنه. البته پتانسیل بیشتری داشت، اما اجل مهلت نداد.  

خانم فرزانه طاهری همسر گلشیری نه تنها بر این واقعیت چندش آور صحه می گذارد، بلکه از آن دفاع هم می کند: «دوستان خارجه نشین خیلی او را می نواختند، از جمله بخاطر مطلبی که در سال 76 برای انتخاب خاتمی نوشته بود. اصلاحات برای او خیلی مهم بود... می توانست پراگماتیسم سیاسی خود را حفظ کند.... خیلی به جامعه مدنی معتقد بود و مطلبی هم در این زمینه دارد که  هنوز منتشر نشده است. در مطلبی که در سال 76برای انتخاب خاتمی نوشت و در فرانکفورتر آلگمانیه چاپ شد، گفته بود که اگر ساختارها را تغییر ندهد محکوم به شکست است و تقویت جامعه مدنی فقط می تواند تدوام ببخشد. گلشیری معتقد به استقلال و فعالیتهای مدنی بود. ولی اصلا این نبود که قهر کند. خودش این لفظ را به کار می برد که جای قهر کردن نیست، هرجا بشود کاری کرد، باید کرد». (5)

تلاش گلشیری این بود که بین خاتمی رئیس جمهور ارتجاع، و بخشی از اعضای کانون نویسندگان که با او هم فکر بودند، لحیم بدهد و از این طریق چهره خاتمی را مقبول تر کند. عطاء الله مهاجرانی وزیر فرهنگ دوران خاتمی که با گلشیری حشر و نشر فراوانی داشت در مورد درخواست مجوز برای کانون نویسندگان می گوید «در کانون نویسندگان ایران، مثل جمعیت های دیگر اجتماعی، همه اعضا هم نظر و سلیقه نبودند. جریان رادیکال در کانون وجود داشته است. جریان دیگر به تعامل با دولت باور داشت، به نظرم گلشیری چهره شاخص آن در دهه هفتاد بود» (6)

بی جهت نبود که زنده یاد شاملو در مصاحبه مفصلی، به شدت نسبت همکاری و همنوایی گلشیری با دستگاه حکومتی واکنش نشان داد و با اشاره روشنی به او می گوید: «بنده هنر بدون تعهد را دو پول ارزش نمی گذارم. هنرمند همیشه بر قدرت است نه با قدرت، حالا اگر یکی می خواهد برود با قدرت باشد، بگذار برود خودش را با بند تنبان فلان رئیس جمهور دار بزند. اصلا برایم مهم نیست، نه زنده بودنش برایم مهم است نه مردنش.یک آقایی که دست به قصیده ساختنش خیلی عالی است و ظرافتی در کارهایش است، وقتی مسئولیت سرش نمی شود، خطرناک است. هنر که می تواند چیز مفیدی را زیباتر عرضه کند و به آن قدرت نفوذ بیشتری بدهد، باید از خنثی بودن شرم کند. فضیلت هنرمند است که در این جهان بیمار دنبال درمان باشد نه تسکین، به دنبال تفهیم باشد نه تزئین، طبیب غمخوار باشد، نه دلقک بیعار». (7). 

شاملو در همین مصاحبه می افزاید «این چیز عجیبی نیست. روشنفکران برای اولین بار نیست که پشت حکومتها پنهان می شوند و سر از آخور حکومت در می آورند. چیزی که عجیب است در اینجا همیشه مردم عادی از به اصطلاح روشنفکران و هنرمندش جلوتر بوده اند. جامعه سالهاست که از این دستگاه متنفر است. این تحلیل های کارشناسان و روشنفکران است که سعی می کنند به این جانواران هویت دیگری بدهند، اگر روحانیت را در طول تاریخ آن ببینید انواع و اقسام کثافت ها در دستگاهش یافت می شود، فقط دموکراسی و افتخارات دموکراتیک را کم داشته که آنم روشنفکران و کارشناسان اجتماعی دو دستی دارند می گذارند توی کاسه اش». (8)

یکی از دوستان خانواده گلشیری نیز شور و شعف گلشیری بخاطر انتخاب خاتمی را به نقل از خانم فرزانه طاهری خاطرنشان کرده است: «تلفن زنگ زد. هوشنگ رفت و بعد که برگشت فریاد زد: خاتمی برنده شد... با نام آغاز انقلاب دوم، یک مقاله نوشت و گفت که از خوشحالی به گریه افتادم». (9)

باربد، فرزند گلشیری نیز پیشتر در توییت خود در 4مارس 2019، بر شیفتگی پدرش نسبت به اصلاح طلبان تأکید می کند: «گلشیری [در] تمام زندگی اش به این منشور پرداخت. شاهد بودم که در هلند داستانخوانی داشت و تعدادی از میان جمعیت بلند شدند و فریاد زدند اگر منتقد وضع موجود ایران هستی، پس چرا زنده ای؟ جلسه را به هم زدند. خوشتان بیاید یا نیاید، گلشیری مثل خیلی ها مدافع اصلاحات بود ....». (10)

این چنین، گلشیری، همسرش فرزانه طاهری به تبع آنها فرزندانشان در زمره شیفتگان نظام و در خط اول همسرایان قصیده نکبت اصلاح طلبان حکومتی درآمدند. بعد از فوت او نیز خانم فرزانه طاهری و دو یادگار هوشنگ اش، بدون تاریخ انقضاء در خدمت گذاری به نظام، قابل مصرف باقی ماندند. چه بسا در چارچوب چنین بده بستانهایی است که خانم فرزانه طاهری «بنیاد گلشیری» به پا می کند، جایزه رد و بدل می کند. در مصاحبه هایش، چهره دیکتاتوری ولایت فقیه را چرک شویی می کند و دیگر خدمات سیاسی. 

فرزندانش هم به نوبه خود در این امر پر خیر و برکت کم نمی گذارند. توئیت های مشمئز کننده غزل گلشیری در وصف آخوند روحانی، تنه به تنه توصیفات عاشقانه می زند که حتی صدای مأموران شناخته رژیم را هم در آورده است. یکی می نویسد: «غزل گلشیری، فرزند هوشنگ گلشیری و خبرنگار روزنامه فرانسوی لوموند در ایران، صفحه توئیترش پر از مطالبی در باره نقض حقوق بشر در عربستان و امارات و اخباری علیه آمریکا و ترامپ و تحریم ها و در دفاع از روحانی و ظریف است. او در یک ویدئو صدای اذان در یزد را آواز فرشتگان توصیف کرده است». (11)

بازار حشر و نشر باربد گلشیری با مقامات و دست اندرکاران جمهوری جهل و جنایت نیز همواره داغ است. او یکی از عناصر فعال موزه هنرهای زیبای جمهوری نکبت بار است و کار رونق بخشیدن به آن را به عهده دارد. به علاوه یکی از هنرمندان هنرهای تزئینی رژیم هنرکش هم هست که مهمان ثابت رسانه های حکومتی است. بازار گرمی برگزاری نمایشگاه سالانه و نیمه سالانه دست اوست. به نظر می رسد، به نسبت خواهرش، تکه بزرگ سهم او شده یا به او داده شده است. بالاخره باید هر طور شده جای خالی پدرشان را پر کنند. از قدیم گفته اند، ارث خرس به کفتار می رسد. همین است که زانو زدن در برابر قدرت قاهر جنایتکار برای خانواده گلشیری به یک پدیده موروثی یا ویروسی تبدیل شده است. طبیعت چنین رویکردی دشمنی با مجاهدین به عنوان سرسخت ترین و جدی ترین دشمن رژیم جنایتکار آخوندی است. اینکه در قبرستان پرلاشز پاریس، باربد گلشیری بالای سکو می پرد و بی مقدمه به مجاهدین حمله ور می شود، فی البداهه نیست. او به عنوان فرزند «ولی فقیه ادبیات ایران» خوب بلد است به ولی فقیه غیر ادبیات پیام بفرستد. ضمن اینکه باید یادآور شد که تنها وجه مشترک ساعدی و پدر ایشان، فقط عنوان نویسندگی بود و بس. وگرنه، چه کسی نمی داند که ساعدی دشمن آشتی ناپذیر ارتجاع حاکم بود، در حالیکه گلشیری مصالحه گر با ارتجاع بود و آنطور که مادرش تعریف می کند کم مانده بود از خوشحالی برای انتخاب خاتمی، خود را با بند تنبان او به دار بکشد.  

در بستر چنین شوریدگی خانواده گلشیری نسبت به ارتجاع حاکم است که غزل گلشیری در لباس خبرنگار لوموند، در برابر این همه جنایات رژیم علیه مردم سکوت می کند. بخصوص در مورد سرکوب زنان، زندان و شکنجه های طاقت فرسا، اعدامهای بی وقفه، فقر انسان کش، کارتن خوابی و پشت بام خوابی کودکان، پایین آمدن سن گدایی در حد کودکان چهار پنج ساله، جوهر قلمش ته می کشد، اما در مقابل اظهار شعف می کند چهار صفحه لوموند را به اراجیف یک مشت مزدبگیران اطلاعات رژیم اختصاص می دهد، که گویا حدود سی سال پیش کودک بودند و در قرارگاههای مجاهدین حضور داشتند. اما بنابر اطلاعات دریافتی، وقتی بین یک تا یک و نیم میلیون اورو کف دست غزل خانم گذاشتند، قانونمندی روزنامه قابل تغییر شد. گویا که وقتی روزنامه در لبه ورشکستی باشد، خدمتگذاری به ولایت فقیه جنبه شرعی هم پیدا می کند. غزل گلشیری وقتی از شنیدن اذان حالی به حالی می شود، تصور کنید وقتی نوبت خدمتگذاری به ولی فقیه باشد، چه شوری در جانش می افتد. طرفه اینکه از تابوت چند بچه مردار پس افتاده برای خود سکوی پرشی تا آستان ولایت فقیه می سازد تا از آنجا به سنگسار رسانه ای مجاهدین بپردازد. اما از واقعیت نباید گذشت، تن دادن به تهیه چنین گزارش رذالت باری، فقط با داشتن ولع به ارقام بالای اسکناسهای دلار یا اورو، کفایت نمی کند، بلکه تهیه کننده باید از پتانسیل بالای شقاوت و بی رحمی از نوعی که در دیکتاتوری ولایت فقیه رایج است، برخوردار باشد. که به نظر می رسد غزل گلشیری از امتحانش برآمده و ظاهرا خانواده گلشیری به سبب دلبستگی هایشان به این نظام، چندان با آن بیگانه نیستند. 

او حتی در قامت یک «زن» به آن همه جنایت و شقاوت در مورد زنان و بخصوص زنان زندانی که سالها زیر شکنجه وحشیانه بسر می برند، چشم فرو می بندد و دم بر نمی آورد. زنانی مثل زینب جلالیان، رزمنده کرد -که از قضا هم سن غزل گلشیری است- تا الان بیش از پانزده سال از عمرش را در زندان سپری کرده است. مریم اکبری منفرد، که چند عضو خانواده اش به اتهام عضویت یا همراهی با مجاهدین به جوخه اعدام سپرده شدند، از پانزده سال پیش در زندان است، با دو فرزندی که دیدن بزرگ شدن آنها را از او دریغ کردند. یا گلرخ ایرایی که پس از تحمل پنج سال زندان در سال 1401 آزاد شد و مجددا در خیزشهای همان سال دستگیر و همچنان در زندان است. پخشان عزیزی، هموطن روزنامه نگار کردتبار در مرداد گذشته دستگیر و به اتهام ضدبشری محاربه، به اعدام محکوم شده است. و صفی طولانی از زنان زندانی یا محکوم به زندان که همه می بینند و در باره آنها می نویسند، جز غزل گلشیری. 

کمسیر عالی حقوق بشر سازمان ملل شمار اعدامها در سال 2024، توسط دیکتاتوری آخوندی را بر اساس آمار منتشر شده توسط رژیم، 901 نفر اعلام کرد که در میان آنها 31نفر زن بودند. بنابر همین منبع این میزان اعدام زنان طی چند سال اخیر «بی سابقه» اعلام شده است. خانم گلشیری چرا در برابر این جنایتها چشم فرو می بندد؟ اما، وقتی شیفتگی وافر خانم غزل گلشیری نسبت به آخوند روحانی را در توییت های روزانه او می بینیم، و دلداگیش را به جمهوری جهل و جنایت آخوندها می بینیم، سوالات من بی رنگ و بیجا می شوند. او در مقابل برای اینکه بتواند روی خدمتگذاریش به دیکتاتوری آخوندی صداخفه کن بگذارد، راهی افغانستان می شود و در باره زنان نگونبخت آن دیار گزارش تهیه می کند.

نکته پایانی اینکه، به عنوان کسی که نزدیک به چهل سال تجربه نویسندگی و روزنامه نگاری، در متن یک مقاومت خونبار در برابری دیکتاتوری ضدبشری دارد، ارزش گزارش وی را در سه محور زیر خلاصه می کنم: 

الف: در چارچوب قوانین و اخلاق یا اتیک (Éthique) روزنامه نگاری غزل گلشیری سوگند روزنامه نگاری را زیر پا گذاشته و به آن خیانت کرده است. او باید خوب بداند که گزارش غیر واقعی یا اغراق در گزارش، چه برسد به دروغ و افترا به دیگران، نقض سوگند روزنامه نگار و زیر پا گذاشتن اخلاق روزنامه نگاری است. 

ب: برای مجاهدین، این گزارش در حد چسبیدن آدامس به کف کفش در پیاده رو است که طی مسافت چند متر از بین می رود یا به زمین می چسبد.

ج: برای روزنامه لوموند، که زمانی نام و نشانی داشت و دارای وزنی بود، نمونه مجسم ورشکستگی اخلاقی و سیاسی است که البته گفته می شود با مشکلات جدی مالی هم روبروست و گویا که این آخری یک دلیل مهم حاتم بخشی صفحه برای جلب نظر دیکتاتوری ولایت فقیه و احیانا وجوهات، برای کاهش مشکلات مالی اش باشد. 

پاورقی:

1،2: https://www.bbc.com/persian/arts/2010/06/100609_l15_golshiri

3: https://meidaan.com/archive/2358

4: http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/9596-2014-08-17-10-18-

5: https://www.khanehdastan.ir/article-database/1-331.html 

6: https://ensafnews.com/243231/%d9%be%d8%a7%d8%b3%d8%ae-%

7: مصاحبه مفصل شاملو با مسلم منصوری

8: مصاحبه مفصل شاملو با مسلم منصوری

9: EsmaeilD@EsSh1388. 25 jan 2022

10: توییت باربد گلشیری: 4مارس2019

11: توئیت امیر حسین اعتمادی