Loading...

شکست توهم "بازیافت"

image
24-04-2025

شکست توهم "بازیافت"

Image

نوشته: نعمت فیروزی

تاریخ پر است از داستان‌هایی که فرزندان پادشاهان و حاکمان گذشته در تلاش برای بازپس‌گیری قدرت، به بن‌بست رسیده‌اند. ناپلئون دوم، پسر ناپلئون بناپارت، که قرار بود امپراتوری دوم فرانسه را رهبری کند، هرگز از سایه‌ی تبعید و نظارت دربار اتریش خارج نشد. او نه‌تنها نتوانست به میدان سیاست واقعی گام بگذارد، بلکه در حافظه‌ی فرانسویان به «فرزند تبعید» بدل شد، نه وارث اقتدار پدر. در مصر، احمد فواد، پسر ملک فاروق، نیز با وجود تلاش برای احیای سلطنت، به دلیل میراث فساد و خودکامگی پدرش، هرگز مورد اقبال قرار نگرفت. این الگو در بسیاری از نقاط جهان تکرار شده است: از خاندان هابسبورگ در اتریش تا خاندان رومانوف در روسیه، تا در عراق و افغانستان و اینک ایران، پروژه‌های احیای سلطنت اغلب به شکست انجامیده‌اند، چرا که جامعه دیگر به گذشته‌ای که با رنج و ناکارآمدی گره خورده، تمایلی ندارد.

در ایران اما بازگشت به سلطنت بیش از آنکه به یک پروژه سیاسی شباهت داشته باشد، تبدیل به یک حربه در دستان وزارت اطلاعات رژیم برای افزایش طول عمر آن شده است.

داستان پر از خدعه و خیانت خانواده ایی که به زور و ضرب استعمار  برای 50 سال بر گرده ملت ایران سوار شد، هنوز  46 سال پس از سقوط و دفن آن از ملت ایران هزینه می گیرد. آنها یک بار در سال 57 در قیام ملیونی مردم ایران با سقوط، تاوان رفتار خود را پس دادند . امابدلیل جنایت و سرکوب نظام بعد از آن ، چنین بر آنها امر مشتبه شده است که مردم ایران از نظر آگاهی هنوز در نقطه ایی هستند که بازی بد و بدتر را به آنها بقبولانند. حالا برغم همه فراز و نشیب ها بنطر می رسد که آنها بار دیگر در حال دادن تاوان نقش مخرب و خائنانه خود هستند .  

تجمع‌های پرهزینه و پرتبلیغات ۱۳ آوریل در واشنگتن که با تبلیغات گسترده رسانه‌ای همراه بود و قرار بود بقول خودشان نقطه عطفی در پروژه بازیافت سلطنت در ایران باشد، در نهایت به نمایشی مضحک بدل شد که گفته وینستون چرچیل را به یاد می‌آورد: «هرگز این‌همه هزینه برای این‌همه هیچ، خرج نشده بود!»  بنا بر شایعه ایی  رضا پهلوی، که در هتلی در اطراف محل تجمع مترصد بود که با حضور میلیونی هوادارانش روی دست خیل عظیم هواداران! در تظاهرات حضور یابد و همانجا تاج‌گذاری مجازی را انجام دهد، با واقعیتی تلخ مواجه شد: جمعیتی اندک، بی‌انگیزه و پراکنده. این ناکامی به‌حدی بود که او حتی از حضور در مراسم صرف‌نظر کرد و همسر و دخترش را به‌عنوان نمایندگان خود فرستاد. مجری برنامه با اعلام ورود علیاحضرت! و شاهدخت! از بلندگو ، تلاش کرد تا رعایای  دستبوس را به هیجان آورد، اما این تلاش نیز نتوانست خلأ حضور و فقدان حمایت مردمی را پر کند.

این رویداد قرار بود شازده «اتوبوس پنچرشده‌ی قیام ۱۴۰۱» را تعمیر کند و با سرعت و قدرتی بیشتر به سوی تپه های اوین  پیش ببرد، اما در عمل، موتور آن سوخت و از دور خارج شد. آمارها نشان‌دهنده‌ی عمق این شکست است: در واشنگتن، با ساکنان بالغ بر ۳۰۰ هزار ایرانی‌تبار، کمتر از ۵۰۰ نفر در این تجمع شرکت کردند—رقمی که حتی از تعداد شرکت‌کنندگان در مراسم ختم پدرش کمتر بود. این ارقام نه‌تنها ناکامی یک رویداد، بلکه فروپاشی یک توهم را نشان می‌دهند.

یک هفته بعد به دنبال این شکست، پروژه‌ی دیگری تحت عنوان «پروژه‌ی ۱۰۰ شهر» کلید خورد که قرار بود حمایت جهانی از ایده‌ی احیای سلطنت را به نمایش بگذارد. اما این پروژه نیز به سرعت به «پروژه‌ی ۱۰۰ شکست» بدل شد. در ۲۱ شهر جهان، تعداد شرکت‌کنندگان در بسیاری از موارد از تعداد انگشتان دست فراتر نرفت و مجموعاً در ۲۰ شهر، کمتر از ۴۰۰ نفر حضور یافتند. این ارقام، در مقایسه با ادعاهای بزرگ برگزارکنندگان، نشان‌دهنده‌ی فاصله‌ی عمیق میان توهم رهبری و واقعیت‌های میدانی است. اگر عقل سلیم را معیار قرار دهیم، این پروژه نه‌تنها موفقیتی به همراه نداشت، بلکه به صفر شدن اعتبار سیاسی این جریان در میان ایرانیان داخل و خارج از کشور منجر شد.

ناکامی پروژه‌های احیای سلطنت تنها به فقدان حمایت مردمی محدود نمی‌شود؛ این ناکامی ریشه در چند عامل ساختاری و مفهومی دارد:

مبارزه و دست و پنجه نرم کردن با وحوش ولایی در ایران بسیار متفاوت از رقابت در بازی قمار در قمار خانه های لاس وگاس است . مبارزه نیازمند تشکیلات منسجم، سازمان‌دهی دقیق و کادرهای فداکار و با اراده است. اما آنها  همچنان در بند اندیشه تاریک خدایگانی و  آرزوی باز پس گرفتن ارث پدری گرفتار مانده‌اند. این جریان، به جای ایجاد یک ساختار سیاسی مدرن، به تبلیغات رسانه‌ای و نمایش‌های نوستالژیک بسنده کرده است. بازگشت به سلطنت در دنیای امروز، مانند تلاش برای نفس مصنوعی دادن به مرده است نه‌تنها ناکارآمد، بلکه برای اجتماع و محیط زیست هم خطرناک است.

بخش بزرگی از جامعه‌ی ایران، به‌ویژه نسل جوان، یا هیچ تجربه‌ی مستقیمی از دوران سلطنت ندارد، یا آن را با رنج، نابرابری و خودکامگی به یاد می‌آورد وقتی با رفتار چماقداران سلطنت روبرو می شود بخوبی در یافته که سلطنت نه یک گزینه‌ی سیاسی، بلکه یک خاطره‌ی تاریخی یا سوژه‌ی طنز در شبکه‌های اجتماعی است. این گسست نسلی، هرگونه تلاش برای احیای سلطنت را به یک پروژه‌ی بی‌ریشه بدل کرده است. مبارزه نیازمند استراتژی، سازمان‌دهی و درک عمیق از پویایی‌های اجتماعی است. شکست پروژه‌های چند ماه اخیر آنها از کنفرانس مونیخ به این سو زنجیره ایی از  ناکامی آنها را نشان می دهد . وقتی نمی توانید هشتک های ارتش سایبری های رژیم از فضای مجازی به حیابان بیاورید، این افتضاح به بار می آید.

تظاهرات ۱۳ آوریل و پروژه‌های مشابه نشان دادند که «توهم سلطنت» دیگر نه در میدان سیاست، بلکه از نظر نوستالژیک هم در اینستاگرام و کانال‌های تلگرامی و ایکس هم در حال مرگ است. اما جالب است که بدانیم این پروژه هم در شکل و هم در محتوی حکایت از ورشکستگی داشت. در شکل برای لاپوشانی تحریم مراسم از سوی مردم، با ترفند "پرچم بزرگ" که سه چهارم محل تجمع را پوشانده بودند! و در محتوا حتی نتوانسته بودند یک میهمان خارجی بیاورند که سرش به تنش بیارزد! ناچار دست به دامن بیت کوین فروشی شدند که به گفته آنها در ماههای اخیر  کاسبی موفقی داشته است! افتضاح تا بدان حد بود که "چیز فهم های" خود شان هم در صحنه غایب بودند .

همچنانکه نمی توان نظام قرون وسطایی ولایت فقیه را با بمب اتم به تاریخ تحمیل کرد، پروژه‌ی «بازیافت سلطنت» را نیز با امواج رسانه و  سرمایه گذاری روی نوستالژی گذشته و جنایت بیشتر آخوندهای ستمگر، با ارتش سایبری و مجازی نمی توان به نتیجه رساند .. آینده‌ی ایران در کف خیابان با آتش کانون های شورشی و بااتحاد جوانان، کارگران، زنان و ملیت های تحت ستم و زخم‌خورده از سال‌ها تبعیض و نابرابری رقم خواهد خورد. تاریخ به ما آموخته است که هیچگاه آینده در برابر  گذشته‌، شکست نخورده است. ایران امروز به ایده‌های نو، ساختارهای دموکراتیک و همبستگی و سازمان یافته  فداکار جمعی نیاز دارد—نه به بازیافت توهماتی که حتی در زمان خود نیز ناکارآمد بودند.

نعمت فیروزی

2 اردیبهشت403  برابر با 22 آوریل 2025