اعتلای جنبش دادخواهی در خلاء قیام
اعتلای جنبش دادخواهی در خلاء قیام
جنبش دادخواهی، یا عدالتطلبی، به معنای تلاش برای احقاق حقوق و عدالت در مقابل ظلم و بیعدالتی است. این جنبشها معمولاً به دنبال افشای نقض حقوق بشر، قتلهای سیاسی و ناپدیدشدگان قهری هستند. شکل سازمانیافته این جنبشها در دوران معاصر، بهویژه پس از جنگ جهانی دوم، با گسترش آگاهی اجتماعی و سیاسی، به وجود آمد و در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی به اوج رسید. مارتین لوتر کینگ میگوید: «بیعدالتی در هر کجا، تهدیدی برای عدالت در همه جاست.»
جنبشهای دادخواهی که اغلب توسط خانوادهها و بازماندگان قربانیان جنایات سیاسی هدایت میشوند، بهعنوان صدای قربانیان خاموش عمل میکنند. این جنبشها، فراتر از تنها درخواست عدالت برای عزیزانشان، تلاش میکنند با افشاگری و یادآوری مداوم این جنایات، وجدان جامعه جهانی را بیدار کرده و مانع از تکرار این جنایات شوند. آنها مرزهای سکوت و بیتفاوتی را میشکنند و از طریق ابزارهای حقوقی و رسانهای، تلاش میکنند مسئولیتپذیری و پاسخگویی حکومتها و نهادهای مرتبط را مطالبه کنند. هانا آرنت، فیلسوف سیاسی برجسته آلمانی، در کتاب خود "آیشمن در اورشلیم" به این نکته اشاره میکند که «شر در ذات خود، عادی به نظر میرسد، و این امر تنها از طریق دادخواهی و محاکمه میتواند نمایان و اصلاح شود.»
تاریخچه دادخواهی جهان
مادران میدان مایو (آرژانتین) : مادران میدان مایو (Las Madres de Plaza de Mayo) در آرژانتین یکی از شناختهشدهترین جنبشهای دادخواهی در جهان است. این جنبش در سال 1977 و در دوره "جنگ کثیف" (La Guerra Sucia) شکل گرفت، زمانی که رژیم نظامی آرژانتین بهطور سیستماتیک هزاران نفر را به دلایل سیاسی ربود، شکنجه کرد، و ناپدید کرد.مادران میدان مایو، گروهی از مادرانی بودند که فرزندانشان توسط دولت ناپدید شده بودند. آنها هر هفته پنجشنبهها در میدان مایو در بوینس آیرس جمع میشدند و با پوشیدن دستمالهای سفید خواستار بازگشت فرزندانشان و محاکمه مسئولان شدند. با وجود سرکوبهای شدید، این جنبش توانست توجه بینالمللی را به وضعیت ناپدیدشدگان جلب کند و به مرور زمان، در برگزاری دادگاههای ملی و بینالمللی برای محاکمه نظامیان و افراد مسئول موفق شد.
جنبش دادخواهی در شیلی :در شیلی، پس از کودتای نظامی 1973 به رهبری آگوستو پینوشه، هزاران نفر ناپدید شدند و کشته شدند. جنبش دادخواهی در شیلی عمدتاً توسط "کمیته خانوادههای زندانیان سیاسی و ناپدیدشدگان" هدایت شدند. این گروهها با تجمعات، تظاهرات و ارتباط با سازمانهای حقوق بشری بینالمللی، تلاش کردند تا سرنوشت عزیزان خود را کشف کنند و خواستار عدالت برای قربانیان شدند.
پس از پایان دیکتاتوری، برخی از مسئولان به دادگاه کشیده شدند و تحقیقات رسمی درباره ناپدیدشدگان و کشتارها آغاز شد. این جنبشها نقش مهمی در بازگرداندن دموکراسی به شیلی و ایجاد سیستمهای حقیقتیابی و عدالت انتقالی داشتند.
کمیته مادران می 68 – برزیل: در برزیل، در دوران دیکتاتوری نظامی (1964-1985)، بسیاری از مخالفان سیاسی ناپدید شدند یا کشته شدند. کمیته مادران می 68 یکی از گروههای پیشرو در دادخواهی و کشف حقیقت در مورد ناپدیدشدگان بود. این کمیته به همراه دیگر سازمانهای حقوق بشری تلاش کردند تا دولت را مجبور کنند که اطلاعاتی در مورد سرنوشت ناپدیدشدگان ارائه دهد و مسئولین این جنایات محاکمه شوند. در سال 2011، "کمیسیون حقیقت برزیل" تأسیس شد که مأموریت داشت تمامی موارد نقض حقوق بشر در دوران دیکتاتوری نظامی را بررسی کند و نتایج خود را منتشر کند. این تلاشها به شناخت بیشتر جامعه نسبت به جنایات این دوران و بازخواست از برخی از مسئولان منجر شد.
جنبش شنبه مادران - ترکیه
در ترکیه، "شنبه مادران" (Cumartesi Anneleri) جنبشی است که از سال 1995 آغاز شده است. این جنبش توسط مادران و بستگان کسانی که در دهه 1980 و 1990 توسط دولت ناپدید شدهاند، آغاز شد.
این مادران هر هفته شنبهها در میدان گالاتاسرای در استانبول تجمع میکنند و عکسهای ناپدیدشدگان خود را به دست میگیرند، خواستار روشن شدن سرنوشت عزیزانشان و محاکمه عاملان این ناپدیدسازیها میشوند.
این جنبش موفق به جلب توجه بینالمللی شده است و همچنان به عنوان یک نماد مقاومت مسالمتآمیز علیه نقض حقوق بشر در ترکیه به فعالیت خود ادامه میدهد.
جنبش دادخواهی در ایران
جنبش دادخواهی در ایران در اعتراض به اعدامهای دستهجمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ یکی از مهمترین انگیزههای شکلگیری این جنبش است. این جنبش با بهرهگیری از شیوههای نوین و جلب حمایتهای بینالمللی تلاش میکنند تا حقوق قربانیان را بازیابند و نظام حاکم را به پاسخگویی وادار کنند. در ایران، جنبشهای دادخواهی پس از قتل عام مجاهدین و سایر مبارزین چپ در دهه ۱۳۶۰، شکل گرفت. -جنبش مادران خاوران ۱۳۶۷ -جنبش دادخواهی پس از اعتراضات ۱۳۸۸ -جنبش دادخواهی پس از اعتراضات آبان ۱۳۹۸ و جنبش دادخواهی قیام ۱۴۰۱ که اوج دیگری به پشتوانه قیام اوج جدیدی به دادخواهی داد.
همه جنبشهای دادخواهی در سراسر جهان به عنوان اعتراض به نقض گسترده حقوق بشر و بیعدالتیهای سیاسی، با چالشهای بزرگی روبرو هستند. در بسیاری از کشورها، این جنبشها باید با موانع متعددی که توسط رژیمهای دیکتاتوری و اقتدارگرا ایجاد میشود، از جمله سرکوب خشونتآمیز، سانسور، و ارعاب، دست و پنجه نرم کنند. اما در ایران، جنبشهای دادخواهی با چالشهای مضاعفی مواجه هستند. علاوه بر سرکوب داخلی شدید از سوی حکومت، سیاست مماشات کشورهای غربی نیز مانعی جدی بر سر راه تحقق عدالت قرار داده است. این سیاست، که به دنبال حفظ منافع اقتصادی و قراردادهای تجاری با جمهوری اسلامی است، اغلب نقض حقوق بشر و سرکوبهای سیاسی در ایران را نادیده میگیرد و تلاش میکند آن را به حاشیه براند. این رویکرد نه تنها به قربانیان و خانوادههای آنان ظلم میکند، بلکه تعهد جامعه جهانی به اصول بنیادین حقوق بشر را نیز زیر سوال میبرد. ضرورت جنبشهای دادخواهی در چنین شرایطی دو چندان میشود، چرا که آنها با فاشسازی حقیقت و افشای بیعدالتیها، نه تنها به دنبال احقاق حقوق قربانیان هستند، بلکه تلاش میکنند تا وجدان جهانی را بیدار کرده و مانع از نادیدهگرفتن جنایات توسط بازیگران بینالمللی شوند.
علاوه بر این، در ایران جنبش دادخواهی با توطئههای پیچیدهتری نیز مواجه است. یکی از این توطئهها، تلاش رژیم فاشیسم آخوندی برای منحرف کردن جنبش دادخواهی از مسیر اصلیاش است که رژیم با استفاده از مزدور نفوذی خود به نام ایرج مصداقی، و دیگر محافل همیار وی در خارجه، با دو هدف زیر آن را پیش میبرد:
یکم، اگر بتواند جنبش دادخواهی را مصادره کند و آن را به ابزاری برای پیشبرد اهداف خود تبدیل نماید. بویژه، از طریق شیطانسازی و پخش دروغ برای تخریب مجاهدین خلق، به عنوان سازمان قتل عام شدگان.
دوم، لوث کردن دادخواهی و ارزش مقاومت در زندان و فداکاری قتل عام شدگان. با لجن پراکنی علیه آنها و علیه زندانیان سیاسی سابق و حال حاضر.(نمونه جدید حمایت از نامه فایزه رفسنجانی).
کارل پوپر، فیلسوف اتریشی-بریتانیایی، میگوید: «آزادی بدون حقیقت، به توطئهای تبدیل میشود که هم آزادی و هم حقیقت را نابود میکند.» رفتار رژیم ایران، نمونهای نادر از توطئهگری حکومتی است که در هیچکجای دیگر جهان مشابهی ندارد. چنین اقداماتی ضرورت هوشیاری و پایداری جنبش دادخواهی را در ایران دوچندان میکند، چرا که آنها نه تنها با سرکوب و سکوت مواجهاند، بلکه با تلاشهای پیچیدهتری برای تحریف و کنترل نیز روبرو هستند. این واقعیت، مسئولیت جامعه بینالمللی را برای حمایت از جنبش اصیل دادخواهی و مقابله با سیاستهای سرکوبگرانه و توطئهگرانه رژیم ایران بیش از پیش برجسته میکند.
ویژگی منحصر به فرد
جنبش دادخواهی در ایران اما دارای یک ویژگی منحصر به فرد هم هست که آن را از سایر جنبشهای مشابه در دیگر کشورها متمایز میکند: جنبش دادخواهی بهطور مستقیم با جنبش ضد دیکتاتوری و مقاومت برای سرنگونی حکومت فاشیسم مذهبی جمهوری اسلامی چفت و همسنگ شده است. در واقع، جنبش دادخواهی ایران نه تنها به دنبال عدالت و حقوق قربانیان قتلهای سیاسی و اعدامهای دستهجمعی است، بلکه بخشی از مقاومت گستردهتر مردم ایران علیه نظام سرکوبگر است.
این پیوند باعث شده که در زمانهایی که جنبشها و قیامهای مردمی در اثر سرکوب شدید فروکش میکنند، جنبش دادخواهی بهعنوان بازوی بینالمللی و حقوقی مقاومت، جای خالی آنها را پر کند. بهویژه در عرصه بینالمللی، این جنبش با برگزاری جلسات حقوقی بزرگ و با مشارکت حقوقدانان برجسته جهان، نقش یک «شمشیر دولبه» را ایفا میکند. از یک سو، با استناد به قوانین بینالمللی و ارائه شواهد غیرقابل انکار، سیاست مماشات با جمهوری اسلامی را به چالش میکشد و از سوی دیگر، موجی از محکومیتهای بینالمللی پیا پی علیه رژیم ایران به راه میاندازد.
بسیاری از حقوقدانان و کارشناسان بینالمللی اذعان کردهاند که مقاومت ایران به رهبری مریم رجوی توانسته است، قوانین »حقوق» بین الملل را که برای سالها بعد از تدوین در کتابخانه ها و آرشیو سازمانهای بینالمللی خاک می خورد را بهعنوان «سلاح» در برابر رژیم ملاها به میدان بیاورد. این تلاشها تا جایی پیش رفته است که فاشیسم آخوندی که خود بارها ناقض این قوانین بوده، به کپیبرداری مضحک و ساختگی از روندهای قانونی پرداخته است. بهعنوان نمونه، رژیم بیش از یک سال است که با اتکا به قوانین قرون وسطایی خود، دادگاهی علیه ۱۰۴ تن از رهبران سازمان مجاهدین خلق در تهران برپا کرده است. این اقدام که به قصد مشروعیتبخشی به سرکوبهای سیاسی صورت گرفته، در واقع به آشکارتر شدن پوسیدگی و عقبماندگی قوانین برده داری حکومت منجر شده است. جنبش دادخواهی ایران بهواسطه این مقاومت بیوقفه، اکنون به یکی از ارکان اصلی مبارزه علیه نظام جمهوری اسلامی تبدیل شده و هر روز بیشتر از پیش توجه جهانیان را به خود جلب میکند. جنبش دادخواهی سرانجام از پس دهها نبرد حقوقی به دستاورد بالا بلندی دست یافت و آن ثبت «نسل کشی» در گزارش گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل شد.
جاوید رحمان، در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران، در آخرین گزارش قبل از پایان دوره اش، گزارشی منتشر کرده که در آن به اعدامهای ۱۳۶۷ بهعنوان یک اقدام ممکن برای بررسی در چارچوب «نسلکشی» اشاره شده است. این گزارش پس از سالها تحقیق و مصاحبه با شاهدان و خانوادههای قربانیان تهیه شده است و گامی مهم در راستای دادخواهی و جلب توجه بینالمللی به این موضوع محسوب میشود. این گزارش بقول استراتژیست های نظامی هم موفقیت جنبش دادخواهی است و هم می توان با استفاده از موفقیت، موفقیت های بعدی را بدست آورد .
در پایان باید خاطر نشان کرد که دستاوردهای جنبش دادخواهی ایران مرهون مدیریت عالی و خستگی ناپذیر رئیسجمهور برگزیده شورای ملی مقاومت، خانم مریم رجوی بوده است که کنفرانسهای بینالمللی حقوقی و حقوق بشری بسیاری را همراه با تظاهرات و اعتصاب غذا و مراجعه به سازمان های بین المللی در طی سالیان، سازماندهی کرده و تلاشهای گسترده ایی برای مستندسازی و ارائه شواهد به نهادهای حقوق بشری و سازمان ملل به منظور محاکمه عاملان این جنایات ترتیب داده است. با قطعیت می توان گفت: در شرایطی که جنبش و قیام خیابانی در داخل میهن سرکوب شده است، علاوه بر نبرد کانون های شورشی، این جنبش دادخواهی است که اعتلا و ارتقا یافته است و تحت مدیریت او خلاء قیام را پر کرده است و نفس رژیم آخوندی را بریده است.
(روی واکنش داخلی و استعماری جبهه متحد آخوندها بعد از کنفرانس جاوید رحمان در مقر شورای ملی مقاومت در پاریس تمرکز کنید!). این جنبش دادخواهی حافظه تاریخی مردم را نسبت به فراموشی جنایت آخوندها واکسینه کرده و بروز نگه داشته است. بقول الکساندر سولژینستین، «بدون حافظه تاریخی، عدالت و حقیقت بیمعنی خواهد بود.»
نعمت فیروزی 5 مهر403 برابر با 26 سپتامبر 2024