Loading...

يك تصوير !

image
۱۴ دی ۱۳۹۲

يك تصوير !


در شماره قبل از دستان خالی مان در تاریخ درازمان یادی کردم و قطعه ای از شعر بلند "درآستانه" شاملو را بر سر در آن گذاشتم ،تا یادآور شوم، دستانمان در طول سال های استیلای عربها ،مغولان،ترکان غزنوی و ترکان سلجوقی ،صفویان،قاجاریان تا امروز،خالی بوده است .و ما فقط بوده ایم ،و این بودن ،اگر به آن خوب بیندیشیم، به زعم من نه تنها افتخاری ندارد بلکه ما را باید به فکر وادارد ،که چرا بدینسان حقیرانه تن به ذلت اقوام مختلف که بر میهنمان استیلا یافته بوده اند ،داده ایم .و حتی به شواهد تاریخ ،ایرانیان بعضأ در دستگاه دیوانی خلیفه و خاقان گرداننده امور بوده اند.
و به کمک سرداران و سربازان ایرانی در تحکیم حکومت "مستولیان" در سرکوب مردم ایران و باج دادن به خلفا و خآقان دست متولیان استیلا گر رانیز از پشت بسته بودند.و اگر در جایی از میهن کاری انجام شده است ،تنها در مناطقی بوده که پادشاهان آنجا را به عنوان پایتخت انتخاب کرده بودند، مثلأ صفویان ،اصفهان را آباد کردند و زندییان شیراز را .همین، نه علمی نه دانشی .ولی تا دلت بخواهد دیوانهای شعر داریم . این چند نفری هم که اسمشان در تاریخ است فقط کمی بودنمان را معنی کرده اند .و گر نه هیچ، نمره حضورمان صفر بوده است . ما فقط سر کلاس حاضر بوده ایم . بدون آنکه چیزی یاد گرفته باشیم . در سر کلاس درس تاریخ که غایب بوده ایم ، نه چیزی از تاریخ مان می دانیم و نه سعی می کنیم چیزی فرا بگریم،تا اگر یاد گرفتیم بتوانیم آجری بر آجری بیافزاییم.
تاریخ بر مردمانی که به سادگی در توهم هستند آسان نمی گیرد.
حتی غول های تاریخی چون یونان و روم نیز بر زمین سخت شرایط امروزی زانو می زنند.
یونان که آن را مهد تمدن می نامند و زادگاه فلسفه ،تاریخ،هنر ریاضی و بسیار علوم دیگر است ،از آنجا که نتوانست با شرایط امروز به پیش بیاید در صف آخر کشورهای اروپایی قرار دارد . کشوری که جهان متمدن امروز مدیون اندیشمندان دیروز او بوده است . ولی اکنون کشوری ورشکسته است، که تنها امیدش،اتکاء به کمک دیگر دول اروپایی است تا سرپا بماند. و ایتالیا سردرگم دربازی های مافیایی، در چنین جهان پیچیده و پر رمز و راز وسرسختی ،اتکاء به گذشته ای که هیچ فروغی هم در آن نیست راه به هیچ جا نمی برد . و هیچ کشوری بدون رهرو و رهبری ذیصلاح این مسیر صعب را نمی تواند طی کند. برای رد شدن از این معبر ،کفش پولادین می خواهد و صبر ایوب و جانی شیفته .
با من بمیرم و تو بمیری و حرف های صد من یه غاز، در بازی های اینتر نتی به جایی نمیرسیم .
باید بدانیم با رژیمی طرف هستیم که تمامی اهرمهای شیادی را یکجا در آستین دارد . و جامعه سیاسی عاری از مسؤلیت به مدد بازی های رژیم ،مدام در سر بزنگاه ها به مدد آنها می آیند .
شورای ملی رضا پهلوی و جماعت چپهای اکثریتی و توده ای ،گوشه ای از این جامعه سیاسی بی مسؤلیت را نشان می دهد . اینان به موقع به صحنه آمده و نیروی هیجان زده آماده سرنگونی را در بن بست سیاسی خود جمع می کنند، و وقتی انرژی آنها را تخلیه کرده ،خسته و سرکوفته در گوشه ای در پستوی خانه شان دفن کرده ورها می کنند.
در جریان جنبش سر نگونی کننده سال۸۸ جامعه خفته ایرانی خارج از کشور ،خیابان های اروپایی را همسو با مردم داخل کشور پر می کنند. گویی موجی کوبنده همه را بیدار کرده است. سرنگونی د ر چشم انداز است و داخل نیز به مدد حضور مقاومت سازمان یافته ،شعارهای سرنگونی سمت سو می یابد. و از رای من کو؟ به شعار مرگ بر دیکتاتوری و مرگ بر اصل ولایت فقیه و ما زن و مرد جنگیم تغییر مییابد ،
اما در خارج از کشور وضع به گونه ای دیگر پیش می رود ،میوه چینان سیاسی و مرده خوران سیاسی همسو با خیل جریان یاوران" دوران طلایی " مردم بی آرمان را به سمت خود می کشانند ،گنجی ها در امریکا ،مردم را از داشتن پرچم و عکس بر حذر می دارند، و توده اکثریتی ها که با اسامی مختلف چون جمهوری خواه دمکرات و جمهوری خواه لیبرال و انواع و اقسام اسامی دیگر بعنوان سخنران و دعوت کننده در تجمعات حضور پیدا می کنند
و مردم را به آرامش دعوت می کنند، و مردم را با این عنوان که از مرگ و نیستی خسته شدن آنها را از سر دادن شعار مرگ بر رژیم آخوندی بر حذر می دارند.
تشکل های همسو برای به انحراف کشاندن مبارزه در خارج از کشور نضج می گیرند ، مردم باید قفل شوند ،رژیم دانه های کاشته شده خود را به انواع و اسامی مختلف به کار می گیرد .
شورای ملی ایرانیان به رهبری و سخنگویی رضا پهلوی ماموریت را به نحو احسن انجام میدهد "چه آگاهانه چه ناگاهانه " با اولین فراخوان طیف سلطنت طلب ،اصلاح طلب و توده اکثریتی به فراخوانش لبیک می گویند،
دعوت عام بی در پیکراست آنچنان اوضاع درونشان آشفته است ، که اولین گروه هایی که از شورای ایرانیان بیرون می زنند همان مشروطه طلبان"گروه پاشایی" و خیلی های دیگر بود،و آرام آرام نیروهای پاسیو شده از در دیگر خارج می شوند، ماموریت تمام و کمال انجام شده بود. خیل کسانی که هول سرنگونی، آنها را برداشته بود آرام آرام کیسه خود را پایین گذاشتند تا دور دیگر و شرایط دیگر ،مردمان بی آرمان را جمع کرده و مجددأ از شور انقلابی و سرنگون کردن رژیم آخوندی تهی نمایند.
در دیگر سو اصلاح طلبان طلبان در جامه های مختلف با همین شگرد ،مردم را خانه نشین کردند،
وقتی ماموریت خنثی سازی به نحو اکمل انجام شد خود نیز به خانه رفته و بقیه ماموریت را از طریق راه های مجازی دنبال می کنند،تا بار دیگر شلاق وزندان واعدام همچنان برقرار بماند.
جامعه ای که هنوز یاد نگرفته است با دیکتاتوری های حاکم بر میهنش چگونه تعیین تکلیف نمایند،مجبور می شوند، ده باره و صد باره خود را باز تکرار کنند ، آنچه که در دوران معاصر اتفاق می افتد نشان کوچکی از دوران نکبت بار سیطره قرنها استیلای متجاوزین و دیکتاتوری ها بر جان و روان ما است.
آخر چگونه می شود رضا شاهی که انقلاب مشروطه مردم ایران را( که برای برپایی آن بهای سنگینی پرداخت کرده بودند)دزدیده ،کبیر خواند؟
چگونه می شود یک کشور استعمار گر، این" کبیر" را تبعید کند و حتی اجازه دفن کردن او را در میهنی که فرزند آن" کبیر" در آن پادشاه است را نیز ندهد،
چگونه می شود به صرف تبهکاری و شیادی آخوندها ما نتوانیم درک درستی از دیکتاتوری (از هر نوعش )داشته باشیم .
هنوز یاد نگرفتیم که همه ظواهر تمدن جزئیاتی تجربی اند ،پوشاک،مسکن و ابزارها حتی تصویب نامه ها و قوانین،اگر فقط همین چیزها ی ظاهری را بشود تمدن نامید ،آری ما متمدن هستیم، باید یاد بگریم قسمت دشوار یعنی اجرای قانون و منویات آن را اول باید انجام داد وقتی حقوق ملت رعایت شود و روح قانون در جامعه ساری و جاری باشد بقیه اقدامات تجربی قابل دسترسی هستند.
نمی توان یک جامعه را تنها با اتکاء به ساختن دانشگاه (که لازم هم است) فریب داد . ولی روح آزادی خواهی و قانون مداری را در جامعه کشت . چنین جامعه ای مدام در سیکلی معیوب در گردش است .از شاه به شیخ، و بلعکس. یکبار برای همیشه این سیکل معیوب باید از بین برود.
ولی بدیهی است ،راه سخت است و مقصد بس بعید. پس رهروانی سخت کوش تر می طلبد . و راهبری که در فراسو های طاقت بشری راه باز کند و کاروان خسته از دیکتاتوری ها،خرابی ها و وابستگی ها و شکست ها را با اتکاء به نیروی لایزال ایمان به پیروزی پیش ببرد.
برخورد سهمگین رژیم آخوندی با مردم ایران در طول ۳۵ سال گذشته ،آنچنان مهیب و ویرانگر بوده است که تقریبأ تمامی سازمان های سیاسی را از درون متلاشی کرده است . و آنچه که از آنها بجا مانده است ،تنها اسمی است در صفحه ای مجازی.
اخلاق اجتماعی و سیاسی به شدت نزول کرده است، و آدمها در تک صفحه ای مدام خود را به نمایش می گذارند .
دزدی و چپاول و فساد و ویرانی میهن در ساختار رژیم به چنان امری عادی تبدیل شده است که سیل افشاگری ها که از طریق باندهای رژیم انجام می شود دیگر کسی را به تعجب و تحرک وا نمی دارد .
رژیم با افشاگری های خود دست آدمهای مجازی را نیز از پشت بسته است . در یک کلام رژیم می گوید چه می خواید بگویید که من خود نمی گویم. رژیم که با حلوای رفرم و اصلاحات طیف وسیعی از نیروهای سیاسی را سال هاست به دنبال خود می کشد ، و عجیب نیست که هر بار موفق تر از دیروز طیف درمانده را پشت سر خود دارد.
چون از هر نوع کالایی بگویی در سبدش دارد.
افشاگری باندهای فساد ،قاچاق دختران به دبی ،آن هم با سند و مدرک دیگر به امری عادی در سایت های رژیم تبدیل شده است. اصلاح طلب های جور واجور و از همه نوع در سبد آخوندی به وفور یافت می شود .
خط لوث کردن هر چیزی که بتواند به رژیم ضربه ای بزند همچنان با جدیت دنبال می شود حتی اینروزها از درون زندان های رژیم هم افشاگری می کنند، به افشاگری های شاهین دادخواه نگاه کنید.و اینطرفی ها در مجلات آنطرفی مانند "تجربه،اندیشه پویا..." مقاله می نویسند ،و بعضی ها هم جواب نقد آنها را میدهند " به سایت اخبار روز نگاه کنید"
حالا دیگر خطوط قرمز رژیم چه در مذاکره با امریکا و چه در بحث اتمی روزی نیست که شکسته نشود ، ظریف و کری هر روز در تماس هستند ، و وزارت خارجه امریکا به زبان شیرین فارسی به ظریف تسلیت می گویند.
جان کری در دیداری که با پادشاه عربستان داشته به صراحت به او گفته که ما تمام صحبت هایمان را با رژیم آخوندی کرده ایم و مسئله بین ما تمام شده است ، بهتر است شما هم خودتان را همگام کنید.

ولی آنچه که تا سرنگونی تام و تمام رژیم آخوندی خط قرمز هست همانا نزدیک شدن به مقاومت سازمان یافته است . که عدول از آن گناهی نابخشودنی است و مکافات سنگینی دارد.
دیدار اخیر هیئت پارلمان اروپایی از ایران از آخرین دسته از این دیدار هاست .که رفسنجانی به صراحت از نزدیکی پارلمان اروپا به مجاهدین به آنها هشدار است . و نماینده مجلسی به بهانه دیدار این نمایندگان با "پناهی و ستوده " در مجلس نعره میزند: که شما به اندازه کافی در پارلمان اروپا به حرفها ی اپوزسیون گوش دادید ،و حالا لازم است کمی نیز به ما گوش کنید. در هر صورت در سطح کلان سیاسی تا اینجا رژیم از تمامی اهرم های باز دارنده سرنگونی استفاده مطلوب را برده است ، آنچه که هراس را تا اندرونی رژیم پلید آخوندی برده است ، سازمان مجاهدین و رهبری ذیصلاح آن یعنی مسعود رجوی است . که پیدا کردن آن نیز به مامورین جدیدالوارده
مصداقی و شرکاء واگذار شده است ،مامورینی که به زعم خودشان با نقد شروع کردند ، ولی حالا به فحاشی رسیده اند. و این اجتناب ناپذیر و قانون مند است .
شکافی که در بدنه تیم مصداقی با نامه ناظر بیرون زد با مقاله مجید خوشدل و افشاگری او از اینکه میدا ند چه کسانی درپشت نوشتن کتاب"نه زیستن و مرگ" و کیفر خواست نامه سرگشاده۹۲ دخیل بوده اند باعث عصبانیت
آنها شده است .و در آخر می گوید : این مجموعه می توانست بسیار حجیم تراز این باشد اگر اسناد و مدارکی که دارم ضمیمه می کردم، اسناد و مدارکی که می تواندباعث شود که این افراد، حتی در جامعه ای چون جامعه ایرانی
نتوانند کمر راست کنند."
و داد و گلایه یکی از نوچه های مصداقی در می آید که :" نقد سازمان مجاهدین دعوای خانوادگی نیست " و بشتابید از ما حمایت کنید.
نمی دانم این بی پرنسیپ بی مقدار ،چگونه هنوز فکر می کند جزو خانواده مجاهدین بوده است .
به بهر حال و به هر سو پرنده آزادی صبرش کم است و به هر بامی به سادگی نمی شیند ،مخصوصأ اگر بر آن بام جغدان در کمین باشند.
با احترام ناصر آبادانی