«تکيه گاه »
به طور عام ، يک پديده فقط و فقط ( تنها ) با تکيه بر رابطه اعتباري ميتواند ماهيت خود را بارز کند . رابطه اعتباري - مثل هر رابطه ديگري - بستر بروز و تصادم و فعل و انفعال خواص و ويژه گيهاي پديدهاي شرکت کننده در رابطه است ، با اين تفاوت که در رابطه اعتباري۲ پديده ، يک پديده به نسبت ديگري - در شکل و محتوي - فراگير تر، انکشاف يافته تر و قوام يافته تر است به طوريکه ميتواند منشا ديناميزم ( تکيه گاه) براي "وجود" پديده ديگر در رابطه قرار گرفته و نقش شا خص عيني و مادي را ايفا کند. چند مثال : در منظومه شمسي ، شاخص مادي و عيني براي همه سيارات موجود در منظومه ، خورشيد است. در اين منظومه وجود همه سيارات ، يعني قابليت بروز خواص و ويژه گيهاي آنها، در تکيه بر خواص خورشيد صورت ميگيرد. گسترش اين منظومه در جايي به پايان ميرسد که ديگر تحت تاثير خورشيد يعني نفوذ نور خورشيد، گرانش ( جاذبه ) خورشيدي، ميدان مغناطيسي خورشيدي و بادهاي خورشيدي نباشد. در قلمرو اقتصادي – اجتماعي ( طبقاتي ) و در مناسبات بورژوازي ، مبناي وجود سرمايه دار " ارزش اضافي " است اما تکيه گاه و شاخص عيني و مادي او مناسبات و خواص طبقه او- بورژوازي - است. جايي که حضور و تاثيرات خواص طبقه بورژوازي کم رنگ ميشود از فعاليت سرمايه دار کاسته ميشود. در قلمرو رژيم آخوندي ، تکيه گاه و شاخص مادي براي بروز همه جنايات و تبهکاري ها- در همه سطوح - خود " ولي فقيه " است. در قلمرو مجاهدين نيز در حيطه تشکيلاتي ، به تصديق خود اعضا مجاهدين ، تکيه گاه و شاخص عيني و مادي براي تلاش و فعاليت تشکيلاتي – مبارزاتي آنها ، خانم مريم رجوي است و آنها او را تجسم مادي ارزش ها و خواص و ويژه گيهاي " مجاهد " بودن ميدانند.
پس ميبينيم که قانون تکيه گاه و شاخص عيني – مادييا همان اعتبار ، در همه روابط دنياي مادي صادق است. در قلمرو فعاليت اجتماعي – سياسي نيز نظر سياسي هر فرد ، هر چه که باشد، حتما بر يک تکيه گاه عيني و شاخص مادي اجتماعي – سياسي امکان وجود و بروز ( ديناميزم ) پيدا ميکند. نظر سياسي –اجتماعي مجرد نداريم ، حتي اگر به طور ساده لوحانه فکر کنيم که : " خوب اين نظر من است. من يک فرد مستقل هستم . آزادم . اينطوري فکر ميکنم ، اين تئوري من است . پس اين منم و در اين بودن هيچ رابطه ديگري مطرح نيست ." اين نوع برداشت از کارکرد ذهن و شکل گيري " نظر " کاملا غير علمي و در يک کلام ابلهانه است. همانطور که گفتم نبايد فريب ذهن " ساده و صادقانه " خود را بخوريم و از " عشق" مستقل بودن و تابلو شدن ( اولويت به فرديت )، بطور سيستماتيک و جريان وار وارد فعاليتي سياسي شويم و نفهميم که به چه منظومه اي تکيه کرده ايم و در قدم هاي بعد خود را درگير مقولات پيچيده و فراگير سياسي مثل " استراتژي انقلاب و سرنگوني " ، " رهبري تشکيلات سياسي " ، " انقباض و انبساط اپوزوسيون " ، " تعريف و تدوين نقشه سرنگوني " ، " ديپلماسي انقلابي و يا امپرياليستي" و مضوعاتي از اين قبيل کرده و فراموش کنيم که دنياي خارج از ذهن که محمل عيني و مادي اين موضوعات هستند همان منظومه هاي درگير و در تقابل هستند و اين مقولات پيچيده اساسا متکي بر پراتيک جمعي ضرورت و زمينه وجود پيدا ميکنند و نظريه " مستقل" و فردي ما نميتواند يک حباب آزاد بماند و لاجرم به يکي از منظومه ها ي درگير در دنياي عيني تکيه ميکند. مقوله " انتقاد" و " منتقد" سياسي نيز از قانون شاخص و تکيه گاه عيني و مادي تبعيت ميکند. هر منتقدي به اعتبار يک "منظومه موجود" و متکي بر ان به طرح نقد ميپردازد . من نيز خود زماني در تشکيلات مجاهدين بودم و در زمان حضور در تشکيلات، متکي بر اصول تشکيلات ، زاويه و انتقادات خود را مطرح کردم. فرض کنيم که تمام انتقادات من درست بوده و تشکيلات ظرفيت اصلاح خود را نداشته ( که البته مطلقا بر عکس بود. مبارزه سخت بود و من توان ادامه نداشتم ) ، حتي با فرض اينکه تمام انتقادات من درست بوده ، وقتي از تشکيلات بيرون مي ايم ، يعني وقتي تکيه گاه تشکيلاتي – سياسي خود را رها ميکنم ، جدا ميشوم، آيا ميتوانم ذهن خود را درگير مقولاتي فراگير همچون "استراتژي " ، " رهبري" ، " تشکيلات " و.... کنم بدون تکيه گاه عيني و مادي ؟ هرگز. اگر انتقادات من به واقع در گستره ايي همچون مقوله " استراتژي" يا " رهبري" .. ميبود لاجرم ما به ازاي عيني خود را به طور مادي ميساخت و حتي قبل از خروج از تشکيلات به صورت "جناح" بندي نمود پيدا ميکرد و در قدم هاي بعدي نه به صورت يک فرد در " زنده گي" بلکه به صورت جمعي و متکي بر يک تشکيلات نوين ،عاري از انتقادات و کمبود هاي گذشته ، نمود پيدا ميکرد. اين قانون در مورد همه افراد بريده از مقاومت چه در سطح شورا و چه در سطح مجاهدين ، صادق است. اين نظر که گويا تشکيلات " انقباضي" بوده و ظرفيت کشش و تحمل نظرات " پر ديناميزم " مرا نداشته و من مجبور به ترک تشکيلات شده ام ، اساسا باطل است و ناظر بر عدم فهم و درک گوينده از مقوله " ديناميزم " است. مقوله "خائنين" نيز در همين رابطه قابل فهم است . افرادي نظير اسماعيل يغمايي نادم ، مصداقي تواب ، عاطفه اقبال تواب ، هادي افشار نادم ، حيدرنژاد نادم ( در رابطه قبلي با تشکيلات مجاهدين ) و روحاني، کريم قصيم، ايرج شکري ( در رابطه قبلي با شورا ) به دلايل زير خائن هستن:
- در زمان حضور خود در تشکيلات مربوطه – چه شورا و چه مجاهدين – هيچ کدام از مواضع سياسي فعلي ( در نفي تکيه گاه سياسي قبلي ) را نداشته و براي اين مواضع سياسي به صورت فردييا جمعي تلاش نکرده بلکه بر عکس، تشکيلات مربوطه را با تمام مواضع سياسي –استراتژيک ان ، تاييد کرده اند .
- ظهور مواضع نفي کننده و ضديت انها با تکيه گاه قبلي ( مجاهدين يا شورا ) که ان را ميخواهند " نقد" جا بزنند ، پس از خروج از تشکيلات مربوطه و بدون تکيه بر يک محمل مادي و عيني سابقه دار در اپوزسيون ( منظومه اي دراپوزسيون رژيم ) شکل گرفته است .
- "انتقاد" هاي آنها پس از خروج از تشکيلات مربوطه ( شورايا مجاهدين ) مبني بر رد مواضع شورا يا مجاهدين در زمينه هاي استراتژي ، تاکتيک، سازماندهي و تشکيلات بدون هر گونه تاريخ و پروسه شکل گيري مبارزاتي است. تاريخ شکل گيري و استفاده اين " انتقادات " به ارتجاع آخوندي و مشخصا وزارت اطلاعات بر ميگردد که ان را از بدو شکل گيري ارتجاع، بر عليه نيروهاي مترقي و انقلابي استفاده کرده است و اين خائنين ان را به عنوان " انتقاد" باز استعمال ميکنند.
- اين خائنين پس از بريدن از تشکيلات مربوطه ( شورا يا مجاهدين ) به فقر مبارزاتي خود اعتراف نکرده ( عليرغم اسناد دست نوشته دال بر بريده گي ) و با تکيه بر " فرديت" لجام گسيخته حيواني و براي سيراب کردن اين فرديت ، به اصليترين منظومه موجود بر عليه مقاومت ( تشکيلات قبلي ) که منظومه ارتجاع و رژيم ميباشد ، تکيه کرده اند.
- تراوشات ذهني اين خائنين اساسا بر ۲ مولفه فقر هويت فردي – اجتماعي از يکطرف و " خود بزرگ بيني " جنون آميز ايده آليستي از طرف ديگر، شروع شده و در پروسه بلوغ خود، عليرغم تناقضات در گنده گويي هاي بي پايه، و" اسهال " در نظر دادن و ادعاي " تاريخ شناسي " ، به طور عيني بر "منظومه ارتجاع و ولايت فقيه" تکيه کرده و در رابطه هاي آشکار و پنهان براي بقاء ماهيت زبون حيواني خود از بقاء رژيم دينآميزم گرفته است . نمونه
- " من با معرفت و نگاه شخصي به مذهب مشکلي ندارم .خود من نيز ماترياليست نيستم و با ادراک:
تنهائي فلسفي انسان در جهان بي پايان
نياز به يک تکيه گاه اخلاقي
و ادراک پر اعجاز ريز و درشت پديده ها
ناشناسي را به عنوان باوري شخصي باور دارم " ( نوشته هاي اسماعيل يغمايي نادم و خائن. تاکيد از من است . )
- نبض طپش اين خائنين و نوع تراوشات سياسي آنها با نبض طپش ارتجاع حاکم - در تضاد با منظومه مجاهدين و مقاومت - پايين و بالا ميشود . في المثل در دوران زهر خوران رژيم ، ترس و وحشت در بطن مواضع اين خائنين کاملا آشکار است . اين ترس و وحشت را در اين خائنين، پس از مقاومت قهرمانانه مجاهد شهيد غلامرضا خسروي و پيام رهبري مقاومت آقاي مسعود رجوي، در لاطائلات اسماعيل يغمايي خائن به وضوح ميبينيم. نمونه:
- "در مورد شهر اشرف از يک طرف خيلي ناراحت هستم که عملا"کاري اينجا از دستم بر نميايد(البته افشاگري ميکنم ولي دوست دارم ميتوانستم که کار بيشتري انجام ميدادم هرچند که معتقدم همه کارهاي ما به هم مرتبط ووابسته است)واز طرف ديگر خوشحالم که حمايت مردم شريف عراق با همه مشکلاتي که دارند شامل حال بچه ها ميباشد" ( از نامه ي مجاهد شهيد غلامرضا خسروي خطاب به مجاهدان اشرفي )
- " درست است که هيولاي ولايت سخت و غدار و سفاک و دجال است و هيچ خدايي را بنده نيست ، اما ... اما سرگذشت و زبان حال هر مجاهد بازگشت ناپذير ، هر مجاهد اشرفي که غباري از گرد علي بر پيشاني اش نشسته ، خطاب به خلق محبوبش در مصاف و هماوردي تاريخي با اين رژيم اينست : من هم مجاهد خلقم ! ميخواهم مجاهد بمانم و مجاهد بميرم! بگذاريد آزمايش خود را به پايان برسانم. " ( از پيام رهبر مقاومت آقاي مسعود رجوي به مناسبت شهادت غلامرضا خسروي – ۲ ژوئن ۲۰۱۴ )
- " امروز منافقين در آغوش آمريکا قرار دارند. در جلسات گوناگون کميسيون هاي گنگره آمريکا شرکت مي کنند. همين عناصر منافقي که در کشور آحاد مردم، بزرگان، علما، دانشمندان و سياسيون را کشتند". ( از سخنان ولي فقيه آرتجاع – ۴ ژوئن )
- " بنابر اين بايد مطمئن بود اين وجود تاريخي، يک ميليمتر در زاويه شناختي و حرکتي خود تغييري نخواهد داد و تا پايان چنانکه در آخرين پيامش نشان داد همين خواهد بود که بوده است،و پيام و کلامش، پيروزي است" ( از نوشته هاييغمايي خائن ۱۰ ژوئن )
اين اظهارات از يکطرف مؤيد طول، عرض و کيفيت قهر آميز "منظومه مجاهدين و مقاومت " آنها در رودررويي با " منظومه ولايت فقيه " است که تا سوريه ، عراق و زندان هاي مخوف ايران و عناصر خائن و مزدور در خارج از کشور گسترش يافته و از طرف ديگر نشان ميدهد که خائنين مزدوري همچون اسماعيل يغمايي ، چگونه در واکنش به قاطعيت و استواري رهبري انقلاب در سرنگوني اين رژيم، لرزه بر بقاء ننگينشان افتاده و " دلواپس" تر از خود ولي فقيه ، مرگ خود را در پيروزي مقاومت ميبينن
اما در خاتمه حرف من به اين خائنين مزدور، ياد آوري اراده مجاهدان در زندان ليبرتي و ترسيم آينده محتوم اين تعارض تاريخي است:
" براي ما مجاهدين اشرف نشان محصور در زندان ليبرتي چه افتخاري بالاتر از اين كه بعد از 3دهه مبارزه عليه رژيم آخوندي، فداييان اين خط و استراتژي باشيم تا مردم و ميهن اسيرمان از غده سرطاني اين رژيم قرون وسطايي و بنيادگرا و به تبع آن هرگونه ميكروب، ويروس و انگل سياسي رها و آزاد شود.
به اين نكته ايمان داريم كه به قول سردار شهيد خلق موسي خياباني«نيروهاي ميرا از صحنه حذف خواهند شد» و نام پرافتخار سازمان مجاهدين خلق ايران و رهبري پاكبازشان مسعود و مريم، به عنوان والاترين و زيباترين الگو و آنتي تز هر نوع ميكروب تسليم طلبي، خودفروشي سياسي و زالو صفتي و جهالت و واپس گرايي در سينه تاريخ اين ميهن ثبت خواهد شد و به قول خانم مريم رجوي " رنسانس تاريخي " در ايران زمين رخ خواهد داد. " ( صورت مساله چيست -مجاهد قهرمان حشمت حيدريان. زندان ليبرتي )
مهرداد اميني – ۱۱ ژوئن ۲۰۱۴