سرانجام خیانت!
همه میدانیم که خود فروشان بریده از مردم و ارزشهای انسانی به در هم ریختن پایگاه های معنوی و در هم شکستن ارزش ها مامورند تا با بافته های اهریمنی خود و کتمان حقایق، جنبش آزادیخواهی مردم را آماج کینه توزی خائنانه خود قرار دهند. دشمنان مردم همواره تلاش کرده و میکنند تا تاریخچه رزم و فداکاری پیشتازان آزادیخواهی به بوته فراموشی سپرده شده تا الهام بخش نسلهای بعدی نگردد. جنبش مسلح جنگل در گیلان در جریان جنگ جهانی اول و ماجرای هفت ساله آن؛ از جمله تحولاتی بود که سالها از نظر عموم مکتوم و نا شناخته مانده بود. اعمال شدید اختناق و سانسور از طرفی و تحریف واقعیتهای آن جنبش از طرف دستگاه حاکم از جهتی دیگر، معطوف بر آن بود تا مردم بویژه نسل جوان را از درس آموزی از تجربیات آن جنبش اصیل محروم سازد. هر کس به اقتضا منافع و تمایلات سیاسی خود در آن باره چیزی می گفت و نتیجه ای میگرفت تا بدانجا که تلاش میشد تا پدیده جنبش جنگل که می بایست با سیمای واقعیش جلوه گر شود و با قضاوت های صحیح در بطن تاریخ جای گیرد، حداکثر در قالب رمان و افسانه باقی بماند. کسانی بودند که قیام جنگل را تقبیح و آن را اقدامی ماجرا جویانه و خلاف مصلحت و تجاوز از حد گلیم و نوعی گستاخی تعبیر میکردند و کسان دیگری که بلند شدن صدای ایراد و اعتراض را با منافع ملی شان هماهنگ دیده و آن را تشویق می نمودند. در اینجا بود که نهضت جنگل با نام میرزا شناخته میشود و آن چه در تاریخ ماندگار است نام پر آوازه میرزای قهرمان است نه ننگ تسلیم و خیانت خالو قربان . آنچه قهرمانان نامدار در تاریخ از خودشان برای آیندگان به یادگار گذاشتند مثال زدنیست. برای مثال انقلاب مشروطه با نام ستارخان و نهضت جنگل با نام میرزا شناخته می شود . ستارخان کسی بود که سرنوشت انقلاب مشروطه را آن گونه رقم زد ، پرچم های ننگ را بر زمین کشید و راه را بر سازشکاران بست و این نام مصدق کبیر است که در تاریخ ایران زمین میدرخشد نه نام منفور آخوند کاشانی.
در هر برهه زمانی کسانی بودند که منفعت طلبی را پیشه کردند و سر آخر در باتلاق ارتجاع فرو رفتند ، امثال خالو قربان و آخوند کاشانی باز هم وجود دارند . خیانت پیشگان چه کسانی هستند ؟ و چرا سرانجام و آخر داستان خوار و ذلیل میشوند؟ خیانت پیشگان کسانی هستند که از ابتدای امر ایمان و اعتقاد و عزم راسخ نسبت به راه و هدفشان نداشتند و در تنگاتنگ مبارزه خود را از اهداف مادی خویش دور افتاده دیدند ودیگر تاب و توان و کشیدن روح ضعیف خویش را نداشتند و در خیال باطل خود میپنداشتند که مبارزه و مجاهدت بچه های جان برکف مجاهدین دیگر ثمری ندارد و این سازمان به آخر خط خود رسیده، لذا به آرمانها و خون هزاران هزار شهید راه آزادی و یاران دربند در سلولهای مخوف رژیم سفاک و پلید آخوندی پشت کردند.عدم صداقت و شجاعت لازم این افراد در بیان ضعف هایشان باعث شد، از مرز سرخ خارج شوند و برای بقای خودشان به ذلت تن داده و به مهره ای از رژیم در صدد ماموریتی در خارج از کشور بر آمدند. و این بخش کوچکی از این مهم بود که با فروختن شرف نداشته خویش تن به ذلت به همکاری با ضحاک دادند. خیانت به سربداران ، به نسل شکنجه شده در سیاهترین زندانهای رژیم، به پرچم داران ازادی و برابری ، خیانت به ارمانی مقدس که تنها برای ازادی و رهایی مردم در زنجیر راه مبارزه را گشوده است ؛ خیانت به تمامی درد ها و رنجهایی که 35 سال مردم ما را بلعیده است . و اینجاست که سردار قهرمان شهید موسی خیابانی گفت: " مجاهدین از بین رفتنی نیستند مجاهدین خواهی نخواهی هستند و اگر هم کسانی خواب و خیالی در سر داشته باشند ما حاضریم که قاطعانه به آن ها بگوییم نه اشتباه می کنید مجاهدین را نمی شود از بین برد ممکن است ما را بکشید ممکن است ما را زندانی بکنید اما مجاهدین از بین رفتنی نیستند مگر گدشته نشان نداد، این فکر باقی ماندیست، چون حقه این فکر حق خودش را در جامعه و تاریخ باز خواهد کرد این پرچ هم اگر همین امروز از دست ما بیافتد، دست دیگری آن را خواهد گرفت پس ما حق داریم امیدوار باشیم ما حق داریم از مشکلات و خطرات نهراسیم و از آن ها استقبال کنیم ما حق داریم بر توطعه و توطعه چین ها نیش خند بزنیم."
آری؛ تاریخ خود صادق ترین گواه است و این قهرمانان ملی و پرچمداران رهائی مردم هستند که در برگهای زرین آن میدرخشند.
و صد البته ننگ و خیانت خائنین را نیز در سینه خود ثبت میکند تا مورد لعن و نفرین نسلهای بعدی قرار گیرند.