Loading...

چرا مسعود رجوی ؟ (بخش دوم)

image
۱۶ دی ۱۳۹۲

چرا مسعود رجوی ؟ (بخش دوم)


مشخصه حکومت دیکتاتوری درمعنای قدیمی رومی کلمه آن،اقدامی بود اضطراری که حکومت مشروطه وقانونی اعمال میکرد وبه همین صورت هم باقی مانده است.این حکومت به لحاظ زمانی ودامنه اختیارکاملامحدوداست.یکی ازاشکال ودرنوع مدرن آن،کسب قدرت توسط نظامیان است که آنراازطریق ازمیان برداشتن دولت غیرنظامی بدست میاورند وشهروندان را ازحقوق وآزادی های سیاسی محروم میکنند.واما شکل دیگرآن انحصار قدرت ازطرف حزب حاکم است که حاکمیت خود را به زیان احزاب دیگرو تمامی اپوزیسیون سازمان یافته اعمال میکند که این به معنای پایان آزادی سیاسی است،اما زندگی شخصی وفعالیت غیرسیاسی الزاما مورد تعرض قرارنمیگیرد.(هانا آرنت / ترجمه بنیاد برومند- مسولیت شخصی در دوران دیکتاتوری).
گرچه بعد از پیروزی انقلاب حزب حکومتی جمهوری اسلامی تمامی پستهای کلیدی واجرایی ازریاست دیوان عالی کشور،دادستانی کل وغیره را درا نحصار کامل خود داشت،اما بعد ازقلع وقمع وسرکوب وحشیانه نیروهای مخالف و تثبیت حاکمیت خود،زندگی شخصی وفعالیتهای غیرسیاسی تا حدودی به روال عادی آن جریان داشت.ولذا اطلاق صفت دیکتاتوری در مورد رژیم آخوندی با توجه به مشخصات بدست داده فوق،تعریف جامعی ازآن حکومت نیست.اما شیوه ورفتارمستبدانه حکومت آخوندی میتواند مشخصه و مصداق بارزتری ازنوع حکومت توتالیترباشد.حکومت توتالیتربه حکومتی اطلاق میشود که برهمه عرصه های زندگی،ونه صرفا حوزه سیاسی،سلطه مطلق دارد وجامعه توتالیتر،که متمایزازحکومت توتالیتراست،درواقع یکپارچه است.تمامی تجلیات عمومی،فرهنگی،هنری یاعلمی،وتمامی سازمانها،خدمات رفاهی واجتماعی،حتی ورزش و تفریحات "هماهنگ " شده اند.تمامی ارکان حکومت،ازآژانس های تبلیغاتی گرفته تا قوه قضاییه،از بازیگری گرفته تا ژورنالیسم ورزشی،ازمدارس ابتدایی ومتوسطه گرفته تا دانشگاهها وانجمنهای علمی، که با جامعه سرو کاردارند،موظف به پذیرش بی چون وچرای اصول حاکمیت هستند (همانجا).
از بدو بقدرت رسیدن حکومت ملایان، شعار"حزب فقط حزب الله،رهبر فقط روح ا لله"، رژیم جمهوری اسلامی را دقیقا در مسیرحکومت مستبدانه،مطلقه وخود کا مه تحت نام اسلام وشکلی ازحکومت توتالیترمذهبی که هرگونه آزادی را فقط درچارچوب خط و مشی ا لله ( به تفسیر آخوند پسند آن) معنا می کرد، پیش برده وهمچنان پیش میبرد.به این دلیل است که مخالفت ومبارزه با این رژیم ازهمان روز نخست نه تنها موجه،بلکه متأثرازمسولیت پذیری هرشخص ویا هرگروه دربرابرمردم وجامعه است که دراین راه قدم برداشته ومیدارد وعدم پذیرش این مسولیت وسکوت دربرابرچنین حکومتی راه به شرا کت دراعمال کل رژیم می برد.البته نا گفته پیداست که مبارزه با چنین حکومت شیطانی که ریشه دراعماق فرهنگ عقب نگه داشته شده وخرافی جامعه ایران دارد کاری است کارستان که درتوان وقدرت هرکسی نبوده و نیست.
مسعود رجوی بعنوان تنها عضوباقیمانده ازمرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران در زمان شاه،پس ازآزادی خود اززندان تا به امروز تنها بر یک خواسته پا ی فشرده که همانا اصراربه رعایت آزادی برای تمام اقشار جامعه به معنا ی واقعی آن بوده است.البته این خواسته منحصربه مسعود رجوی نبوده ونیست (هدف این نوشته چنانچه ازعنوان آن نیزبرمی آید،تنها پرداختن به مسعودرجوی است بدون اینکه خدای ناکرده منکرارزش وجایگاه دیگرمبارزین و کوشندگان راه آزادی در برابراین رژیم آزادی ستان شود) ومدعیان زیادی را می توان سراغ گرفت که شعارآزادی سرداده وخواستارآن بوده اند.اما آن چه که مسعود رجوی را ازمدعیان دیگرمتمایزمی کند فقط وفقط پذیرش مسولیت وپرداخت بهای جانانه وتمام وکمال درمسیر کسب ورسیدن به این هدف است.این ادعا نه یک شعاروخیالبافی صرف ازسرخوشبینی وساده لوحی،ساده اندیشی وتعصب،بلکه نتیجه بیش از۳۳ سال مبارزه بی امان وتمام عیاردرراه تحقق آزادی وحق حاکمیت مردم است.
برای اینکه این وجه تمایزهرچه روشنتر بیان شود،لازم است که مروری هرچند سطحی به بعضی دیگراز مدعیان طالب آزادی داشته باشم تا سره ازنا سره پیدا شود،مگرنه اینست که فضا وظرف مبارزه با رژیم ددمنش حاکم برایران چنان گسترده است که برای هرمدعی،به اندازه قد ووزن خودجایی برای مبارزه بوده وهست ومضافا اینکه مبارزه با این رژیم ضد ملی وضد بشری ارث پدری وملک شخصی کسی نیست که بخواهد برای خود سهمی بیش از دیگران قائل شود و دیگرآن را ازآن محروم و منع کند.
دردوسال بعد ازپیروزی انقلاب که فضای نسبتا باز سیاسی حاکم بود،درحالی که رژیم نوپا با غصب کردن وبدست گرفتن تمامی پستهای کلیدی واجرایی درصدد هرچه مستحکمتر کردن پایه های قدرت بودودرحالی که سیاست محدود کردن تدریجی تمامی آزادیهای بدست آمده را دردستورکارخود قرارداده بود،حمایت ومرزبندی های سیاسی با رژیم وهمچنین موافقت،همسوئی ومخالفت با سیاست تمامیت خواهانه آن نیز شکل عینی تری به خود می گرفت.
دریکسو بسیاری ازنیروهای مترقی جامعه ازجمله سازمان مجاهدین خلق ایران بودند که صدای پای استبداد وارتجاع را می شنیدند ومخالفت شدید خود را با سلب آزادیها عملا اعلام می کردند وخواهان رعایت وحفظ آزادی درتمامی شئون وبرای همه جریانهای سیاسی بودند وبرآن بعنوان گرانبها ترین ارزش وجودی انقلاب تاکید میکردند.در سوی دیگر و درتقابل با این موضع،نیروهایی همچون حزب توده و سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (اکثریت) بودند که حمایت از سیاست باصطلاح ضد امپریالیسمی رژیم و مبارزه با لیبرالیسم را برمبارزه بر سر دفاع ازحق آزادی درالویت قرار می دادند ودرحمایت ازاین سیاست خمینی،به مخالفت وتخطئه وتمسخردیگرنیروها برآمده ودرسرکوبی این خواسته و خاموش کردن صدای آزادیخواهان به همکاری کامل با رژیم تن داده وتا انجا پیش رفتند که بعد ازپایان دوران فعالیتهای مسالمت آمیز ودرفازنظامی به شناسایی ضد انقلاب (به زعم خود) روی آورده وهمکاری با نیروهای ارتجاع برای سرکوب و دستگیری مخالفین رژیم راجزئی ازسیاست انقلابی خود قرارداده وبا انتشاراطلاعیه و موضع گیری های رسمی،از تمامی هواداران خود خواستار اجراوهمکاری دراین زمینه بعنوان یک وظیفه انقلابی شده بودند وحتی بعد ازخروج مسعود رجوی ازایران به فرانسه با انتشاراطلاعیه ای بر استرداد وی به ایران پای می فشردند.ومتاسفانه شاهد بودیم که چطورخود آنها نیز پس ازسرکوب و قلع وقمع شدن نیروهای آزادیخواه زیرچرخ های انقلاب (به زعم خود) له شدند ورهبران حزب توده پس ازدستگیری چگونه به نفی هویت وگذشته خود دست زدند وشرمسارازکوتاهی کردن درهمراهی باخط امام واز پس یک دگردیسی انقلابی،به توبه کردن ازگناهان گذشته خود بدرگاه امام خمینی رهبرضد امپریالیست سرفرود آورده وتا تفسیرقرآن پیش رفتندوتا به امروزهمچنان درمسیرحمایت سیاسی (بخشی) ازرژیم خونخوارآخوندی انجام وظیفه می کنند.
سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (اکثریت) که توسط حزب توده بلعیده شده بود نیزهمصدا وهم مسیربا این حزب و درحمایت همه جانبه ازسیاست سرکوب رژیم وبا خواهان ادامه یافتن جنگ ضد میهنی تحت شعار "سپاه پاسداران باید به سلاح سنگین مجهز شود"،تمامی موجودیت سیاسی خود را درگرواین سیاست قرارداده بود،بطوریکه بمنظورنشان دادن هرچه بیشترحسن نیت خود دربرابررژیم،مسوول روزنامه کارارگان رسمی سازمان خود را به نیروهای دادستانی تحویل داد که منجر به اعدام وی گردید.رژیم پس ازفارغ شدن ازسرکوب وقلع وقمع کردن نیروهای آزادیخواه به حسابرسی ازآنها نیز پرداخت وتعدادی ازآنها را پس ازدستگیری اعدام کرد.رهبری سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (اکثریت)،ازجمله رهبر مستعفی آن فرخ نگهدار،بدون کمترین احساس شرم ازگذشته خود درهمکاری تمام عیاراین سازمان با رژیم سفاک آخوندی علیه نیروهای انقلابی وبا یدک کشیدن اسم اپوزیسیون خارج ازکشور،همچنان گستاخانه درمسیراستحاله وحفظ نظام قدم برمیدارد وبه پاس این خوش خدمتی،راه سفرآزادانه همسرآن خود به ایران،که قطعا بدون تایید واجازه رسمی مقامات امنیتی رژیم امکان پذیر نیست،وحتی مشارکت در بعضی ازپروژه های اقتصادی رژیم درخارج کشور،راهموارکرده است.
همچنین نهضت آزادی ایران که برخی ازاعضای بلند پای آن عضواولین دولت پس از پیروزی انقلاب به نخست وزیری مهندس مهدی بازرگان بودند،با تحلیل اشتباه ازشرایط روز،عدم درک تضاد وچالش اصلی،بی توجهی وکم بها دادن به مقوله سرکوب آزادی،عدم جدیت لازم دردفاع ازحق آزادی وبه طبع آن دفاع ازحق مشارکت دیگر گروهها ازجمله مجاهدین خلق درفرآیند سیاسی،بطورنمونه درجریان انتخابات مجلس (مهدی بازرگان تنها به انتشار یک بیانیه برحق شرکت دیگر نیروها از جمله کاندیداهای سازمان مجاهدین ومسعود رجوی درانتخابات،بسنده کرد که آنهم درآن شرایط روز جدی گرفته نشدوتاثیری دراینمورد نگذاشت) وهمچنین چشم بستن براشکال ونشانه های سرکوب آزادی وبه بیراهه کشاندن مسیر انقلاب توسط خمینی وهمصدا شدن با او در متهم کردن مجاهدین به خشونت،(درحالی که هواداران سازمان با پیش گرفتن نهایت صبرو بردباری انقلابی،حتی با دادن شهیدوزخمی ازهرگونه خشونتی پرهیز میکردند ) بمنظورحفظ وحدت،راه را برای به مقصد رساندن اهداف نیروهای آزادی کش هموارکرده وتا آنجا پیش رفتند که درسرفصل خرداد سال ۶۰ از دوراه باقیمانده متصور یعنی مقاومت دربرابریورش دشمنان آزادی و یا تن دادن وتسلیم شدن به شرایط حاکم وادامه دادن به حیات خفیف خائنانه درچارچوب نظام،بدبختانه راه دوم را برگزیدند ومقهور شدن در برابرخمینی آن دارلتجاره را به آنجا رساند که در یک موضعگیری رسمی اعلام کردند که در قتل عام وکشتار سال ۶۷هیچ یک از نیروهای ملی اعدام نشده اند ونتیجه آن موضع گیریها حاصلی جز دشنام شنیدن، تحقیرشدن در صحن مجلس،خفت وخواری مضاعف،ممنوعیت ومحرومیت ازهرگونه فعالیت سیاسی وحذف عملی ازصحنه سیاست برای آنها تا به امروز چیزی دیگر دربرنداشته است. برای نمونه بد نیست اشاره ای داشته باشم به نامه سرگشاده این جمعیت به خمینی دجال تحت عنوان "هشدار پیرامون تداوم جنگ خانمانسوز" دراردیبهشت سال ۱۳۶۷،همان جنگی که آنها خود نیزدرتداوم آن با حمایت ازسیاست های جنگی خمینی وانتشار بیانیه های تبریک برای رزمندگان جان بر کف اسلام بعد ازهرحمله ویا پیروزی کذایی نقش داشتند وبا یک تاخیر۶ ساله پس ازقرارداد صلح شورای ملی مقاومت (که به خاطر آن به وطن فروشی متهم شده بود)،آنان نیزخواهان هرچه زودترتمام شدن این جنگ خانمانسوزوصلح با صدام جنایتکار شده بودند.
اینها فقط چند نمونه ازدهها نمونه هایی بود ازسرنوشت وسرگذشت خودخواسته وغم انگیزمدعیان انقلابی وآزادیخواهی که چگونه بطورمستقیم،عدم جدیت قاطع در برابررژیم ویا با سکوت خیانت بارخود،رژیم خونخوار خمینی را دربه خاک وخون کشاندن پرنده آزادی پشتیبانی کرده ودراین راه با اوهمراه شدند.
و اما امروزبعد ازگذشت بیش از۳۰سال از آن دوران شاهد این هستیم که چگونه وچه بیشرمانه مسعود رجوی که همچنان برعهدخود برای احقاق حقوق عادلانه و مشروع مردم که همانا آزادی،حاکمیت مردم و رسیدن به حقوق حقه دموکراتیک مردم میباشد،استوار مانده وبه مسوولیت خود درقبال مردم وانقلاب پشت پا نزده،چنین مورد دشمنی هیستریک اینگونه همراهان و وادادگان سیاسی رژیم خمینی قرارمی گیرد.واینهم تصادفی نیست که امروز منتقدین به اصطلاح دلسوزهواداران گول خورده وشستشوی مغزی شده واسیر تشکیلات فرقه رجوی،همسوبا مخالفین واضداد مجاهدین دردشمنی با مسعود رجوی ودرامتداد سیاست نابودی کامل سازمان مجاهدین خلق ایران توسط خمینی دجال به وحدت عمل رسیده و دریک کرهماهنگ به یک نقطه مشترک که همانا تلاش بی وقفه درجهت "حذف فیزیکی" اوست می رسند .
براستی این دشمنی درکجا ریشه دارد وهدف ازآن چیست ؟
مسعود رجوی بعنوان تنها عضو باقی مانده ازمرکزیت سازمان که قبل ازپیروزی انقلاب جزآخرین دسته از زندانیان سیاسی آزاد شده بود،توانست به یمن حضورخود دررهبریت سازمان مجاهدین خلق که درزمان شاه ضربات تشکیلاتی ونیرویی مهلکی را متحمل شده بود وآن سازمان را تا مرزحذف ونابودی کامل پیش برده بود، درفضای نسبتا باز سیاسی ایجاد شده پس از پیروزی انقلاب این سازمان را از یک گروه کوچک به بزرگترین و پیشروترین سازمان سیاسی تبدیل کند وبه اوج شکوفایی خود برساند.وی توانست بعنوان شایسته ترین،برجسته ترین وصالحترین فرد به نقل از شهید موسی خیابانی (درهنگام معرفی مسعود رجوی برای کاندیداتوری درانتخابات اولین دوره ریاست جمهوری) وبعنوان سمبل سازمان،با اتخاذ سیاستهای مسولانه دردوسال اول انقلاب که شرایط سیاسی بسیارحساسی بود،وبا مشارکت درروند سیاسی وپرهیزازهرگونه تخاصم ازطریق پیش گرفتن سیاست صبرو بردباری انقلابی درفازسیاسی،با تشکیل وبرگزاری جلسات توجیهی،میتینگها وسخنرانیهای متعدد ازجمله نشست های تبیین جهان،خواسته های انقلابی ومورد توافق تمامی نیروهای ترقیخواه وپیشروکه همانا رعایت واحترام به آزادیهای بدست آمده ازمتن انقلاب وتاکید برحق حاکمیت مردم بوده را از نیروی غالب وحاکم مصرانه بخواهد.وی با تاکید براینکه دعوا واختلاف اوبا رژیم ضد بشری خمینی وحامیان اوتنها برسررعایت حق آزادی وغصب حاکمیت مردم بوده،خطرارتجاع راست حاکم را که برای ازبین بردن وسلب آزادیها وهمچنین غصب حاکمیت مردم خیز برداشته بود،هرچه هشیارانه ترو مسولانه ترگوشزد می کرد . این سیاست،فعالیتها،درخواستها وافشاگریهاچنان برحکومت خمینی گران آمد که اوخود شخصا به صحنه آمد وبا بیان جمله "دشمن نه درواشنگتن ونه درمسکو،بلکه درهمینجا یعنی تهران است"عقده و کینه ارتجاعی وشخصی خود به مسعود رجوی را بدینگونه ابراز کرد.واین سرآغازی شد برکینه ورزی،دشمنی وعداوت علیه شخص مسعود رجوی که خواسته ای ودردی جزآزادی وحق حاکمیت مردم نداشته وندارد،واین کینه،حقدودشمنی تا به امروزتوسط وارثین و اعوان وانصارخمینی دجال ودیگروادادگان وتسلیم شدگان ومزدوران بی ویا با جیره ومواجب رژیم همچنان ادامه دارد.
براستی کرده ها ونا کرده های مسعود رجوی چیست که اینطور مورد دشمنی هیستریک نامردان قرار میگیرد؟
مگرغیرازاینست که او با آن پیشنه درخشان مبارزاتی دردوران شاه و سهم بزرگ خود درپیروزی انقلاب، برای رسیدن به جاه ومقام لایق ترو مستحق ترازتمامی مفتخورا ن،میوه چینان،فرصت طلبان،عافیت جویان وسپاس گویان شاه، که هیچ سهمی در پیروزی انقلاب نداشتند،بودولی با رد تمامی پیشنهادها برای قبول پست ومقام بشرط همراهی با متولیان قدرت،پای برخواسته های انقلابی وبه حق خود فشرد.آیا باید این اجازه را به بدخواهان داد که تاریخ انقلاب راهمچنان تحریف کرده وبه نفع خود بنویسند ومبارزه با رژیم سفاک خمینی را درحداختلاف برسرکسب قدرت پایین بیاورند وخط بطلانی برتاریخچه مبارزات حق طلبانه مردم ونیروهای آزادیخواه بکشند وآن تاریخ سرفرازو شفاف را مخدوش کنند. هرگز.
هرمبارزو فعال سیاسی آزادیخواه،مسوول وموظف به بازگویی هزاران باره وقایع آن دوران است،تا خمینی صفتان نتوانند گرد فراموشی برجنایات رژیم خمینی ووارثان شوم آن بپاشند.
امروزباید ازهرزمان دیگری بیشترنوشت که مسعود رجوی حتی ازدرون زندان خطرتهدیدحاکمیت ارتجاع راست برانقلاب را بعنوان بزرگترین تهدید انقلاب ارزیابی کرده بود وهمواره آنرا گوشزد میکرد.
باید دوباره نوشت که مسعود رجوی بعنوان یک مسلمان برمرزبندی اسلام انقلابی با اسلام ارتجاعی خمینی ازهمان روزاول تأکید داشت وبررعایت واحترام به آزادی که دراسلام برآن تاکید ویژه شده،اصرارمیکرد ودرخواست وی از غاصبان حکومت همواره موظف بودن حکومت دربه وفادارماندن به اهداف وآرمان انقلاب وگردن گذاشتن به حق حاکمیت مردم بوده است. بطوریکه پا فشاری براین خواسته های مردمی موجب عکس العمل وواکنش خمینی درهمان روزهای اول پس از پیروزی انقلاب شد وازاین رومرزبندیهای مجاهدین با ارتجاع خمینی هرروزشکل عینی تری بخود می گرفت.
باید صدها باردیگرنوشت که درفازسیاسی هدف سازمان وﻣﺴـﻌﻮﺩ ﺭﺟـﻮی با تاکید برصبرو بردباری انقلابی،همواره سعی درعدم ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻭﺍﺟﺘﻨﺎﺏ ازﺩﺭﮔﻴـﺮی ﺑﺎ نیروهای ارتجاع بوده واین درحالی بود که نیروهای هوادارسازمان که به پخش روزنامه واطلاعیه وافشاگری درموردارتجاع می پرداختند روزانه مورد تهدید،اذیت وآزار فیزیکی قرارداشتند وبا این حملات مانع ازفعالیتهای سیاسی هواداران مجاهدین میشدند وهمچنین با حمله به دفاترو میتینگها سعی در تحریک آنها به مقابله به مثل را داشتند.مجاهدین حتی با تقدیم دهها شهید وصدها مجروح در تقابل با ارتجاع افسار گسیخته همچنان خود را ملزم به فعالیت قانونی (حتی درچا رچوب قانون اساسی که به آن رای نداده بودند)وازطریق مبارزه مسالمت آمیز،هرچند که شرایط برای انها هرروزسختر میشد،می دانستند.
باید همچنان نوشت درزمانی که هنوزروزنه کوچکی برای فعالیت وجودداشت،ﻣﺴـﻌﻮﺩ ﺭﺟـﻮی پس ازآنکه خمینی با خلف وعده مجلس خبرگان را بجای مجلس موسسان نشانده بود که هدفی جزتثبیت حکومت خود برمبنای ﻭﻻﻳﺖ ﻓﻘﻴﻪ نداشت با اعلام کاندیداتوری خود درانتخابات ﺭﻳﺎﺳﺖ ﺟﻤﻬﻮﺭی سعی آن داشت که انقلاب را به مسیرو هدف اصلی خود که همانا تشکیل حکومتی بر مبنای حاکمیت مردم بود،بازگرداند.اما خمینی با شم ضد انقلابی خود وبا احساس این خطرکه ﻣﺴـﻌﻮﺩ ﺭﺟـﻮی بعنوان کاندیدای مشترک نیروهای مترقی،ﺍﻗﻠﻴﺖﻫﺎی ﻣﺬﻫﺒﻲ ﻭﻗﻮﻣﻲ،ﺯﻧـﺎﻥ ﻭﺟﻮﺍﻧﺎﻥ می تواند براحتی برنده این انتخابات شود وبه بهانه اینکه ﻣﺴـﻌﻮﺩ ﺭﺟـﻮی به قانون اساسی رای نداده،مانع ازشرکت اودراین انتخابات شد.پس ازآن نیزخمینی درهمان سال که ﻣﺴـﻌﻮﺩ ﺭﺟـﻮی درانتخابات مجلس،که توانسته بود بعد ازرفسنجانی با کسب بیش از۵۰۰۰۰۰ رای،نفردوم پیروزانتخابات مجلس از تهران شود،باردیگردخالت کرده ومانع ورود وی به مجلس شد.
باید نوشت که این خمینی بود که راه هرگونه مبارزه مسالمت آمیزرا برای مجاهدین مسدود کرد وبا فرمان خود مبنی برسرکوب مجاهدین،راه را برای حملات هرچه وحشیانه ترعلیه انها هموارکردوتصمیم نهایی خود را مبنی برحذف تمامیت سازمان مجاهدین خلق گرفت.
باید دوباره ودوباره نوشت که خمینی شروع کننده مبارزه قهرآمیزوتحمیل ورود سازمان به فازنظامی بود،آنهم پس ازشهادت دهها ومجروح شدن صدها نفرازهواداران مجاهدین بدست نیروهای ارتجاع حاکم درفازسیاسی.
ادامه دارد
رضا محمدی