Loading...

بن بست خامنه ای

image
22-05-2014

بن بست خامنه ای

بخصوص با در نظر گرفتن این واقعیت که مهلت توافق شش ماهه ژنو در ۲۰ ژوئن به پایان می‌رسد و طرفین باید تا پیش از انقضای این مهلت، پیش‌نویس توافق نهایی را تدوین کرده باشند.
مشکلات تدوین پیش‌نویس توافق جامع
ناظران سیاسی چه در غرب و چه در دستگاه حکومتی دلیل اصلی برای عدم تدوین پیش نویس توافق جامع را شکاف عمده درخواسته های دو طرف میبینند. مذاکرات وین اختلافات طرفین را در مورد دو موضوع به وضوح نشان میدهد.
1) اختلاف نظر مربوط به تعداد سانتریفوژهای ایران
2) برنامه موشکی ایران که در دست سپاه پاسداران است
آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در گزارشی محرمانه از ابعاد احتمالی برنامه موشکی ایران ابراز نگرانی کرده است.
مذاکره کننده گان به خوبی به این واقعیت اگاهند که رژیم در ضعیف ترین حالت تدافعی خود قرار گرفته و با «پاهای خونین» و از سر استیصال به سر میز مذاکره آمده است. از اینرو طرف حسابهای غربی پاشنه آاشیل رژیم را گیر آورده اند و با لبخند بر سر میز مذاکره به دنبال گرفتن حداکثر امتیاز از رژیم ، بدون دادن کمترین امتیازی هستند. رژیم هم موقعیت شکننده خود را به خوبی دریافته وخوب میداند که در این موقعیت راهی ندارد جز تن دادن به درخواستهای مطرح شده. به همین دلیل است که گروه ۵+۱ درصدد است تا تمامی کارتهای ایران را در این بازی از دست او بگیرد. استراتژی غرب «خلع سلاح کامل» ایران میباشد. ازاین رو است که ما شاهد این واقعیت هستیم که غرب هر روز ابعاد جدیدتری از گوشه های پنهانی « پاکت پیشنهادی » خود را بر سر میز مذاکره به رژیم نشان میدهد.
مبنای منطقی که غرب در رابطه با افزایش درخواستهای گام به گام ارائه میدهد ، جمله کلیدی است که در توافق‌نامه ژنو در سال گذشته در ۲۴ نوامبر ۲۰۱۳ آمده است. در این توافقنامه کشورهای مذاکره کننده تاکید میکنند که : «هیچ توافقی انجام نمی‌گیرد مگراینکه بر سر همه چیز توافق شده باشد».
تفسیر ساده «همه چیز» این است که تحریمها غرب برداشته نمیشوند مگر اینکه رژیم تمامی خواسته های غرب را بپذیرد و در اجرایی کردن آنها اقدامات عملی وقابل لمسی را انجام دهد.
در مقابل اما رژیم بخوبی معنی «همه چیز» را که غرب روی ان تکیه میکند را میفهمد و آن گذار از خط قرمزهای بیشتر است ، خط قرمزهایی که رد کردن انها تمامیت رژیم را زیر سوال میبرد ، آتوریته ولی فقیه را کم رنگتر از انچه هست میکند، لرزه بر اندام دستگاه سرکوب میاندازد و لشکر دلواپسان را به خیابانها میکشاند. از روی همین ترس است که رییس جمهور رژیم به وضوح اعلام میکنند که ما هیچ چیز دیگری برای گذاشتن بر سر میز مذاکره نداریم بجز شفافیت(سخنرانی روحانی).
طرف مذاکره کننده که رژیم را در گوشه رینگ گیر اندخته ، خوب میداند که آخوند شیاد تنها چیزی راکه نمیشناسد و در این سی پنج سال همواره از زیر آن فرار کرده «شفافیت» است. اگر این مقاومت و افشاگریهای آن نبود هنوز رژیم به حقه بازی های غیر شفاف خود ادامه میداد و جامعه جهانی را به بازی میگرفت. و اگر طناب دار تحریمها که مقاومت به گردن رژیم اندخته نبود هنوز بازرسان اتمی به دنبال اجازه رژیم برای بازدید از تاسیسات هسته ای آخوندها بودند.
طرف حسابهای غربی اما بخوبی موقعیت متزلزل رژیم و تنگناهای ولی فقیه را دریافته اند در این موقعیت متزلزل و ناپایدار رژیم و تحریمهای خرد کننده است که غرب میتواند دست بالا را در چانه زنی داشته باشد و درخواستهای بیشتری را به آخوندها تحمیل کنند. رژیم هم چاره ای ندارد بجز تن دادن به تمامی این خواسته ها. در غیر این صورت باید زیر فشار فزاینده تحریمها هر روز بیشتر فروپاشی اقتصادی خود را نظاره گر باشد. که این به هیچ وجه شرایط دلخواه آخوندها نیست.
استراتژی غرب
سوال اساسی در پیش رو این است که چرا غرب بعد از درنوردیدن تاروپود اتمی رژیم سراغ موشکهای بالستیک سپاه رفته است؟ ودر راستای آنچیزی که بدست اورده است حتی گوشه ای ازتحریمهای را هم شل نکرده است تا رژیم بتواند نفسی تازه کند. و آیا بعد از موشکها سراغ چیز دیگری هم میرود؟ ان چیزی که پرواضح است این است که خواست‌هایی که از طرف آمریکا گام به گام اعلام میشود بیش از آن حدی است که مقدمتا از طرف ایران تصور شده بود. منشاء افزایش خواسته های غرب چیست و چه اهدافی دنبال میشود.
آمریکا به رویکرد خود با ایران با دیدی استراتژیک نگاه میکند و بدنبال آن است که در یک پروسه درازمدت به دو هدف اصلی در رابطه با ایران برسد.
1) در وهله اول تغییر رفتار رژیم
2) در قدم دوم تغییر ساختار رژیم
این دو تغییرکه تغییرات بنیادینی هستند در راستای اهداف استراتژیکی آمریکا در منطقه خاورمیانه میباشند.
اگرنخواهیم وارد جزییات شویم اهداف استراتژیک آمریکا در منطقه را میتوان در دو حوزه کلی به صورتی ساده بیان کرد.
1) گردش ازاد سرمایه در منطقه
2) تضمین امنیت سرمایه
افزایش گام به گام درخواستهای امریکا بر سر میز مذاکره با رژیم به همین دو اصل برمیگردد. زیرا آمریکا بر اساس تجربه چند دهه اخیر با رژیم میداند که اطمینان به ساختار سیاسی که بر محور ولایت فقیه استوار است یک اشتباه بزرگ است . ولی فقیهی که با داشتن تعداد زیادی نیروی نظامی مثل سپاه و مقدار قابل توجهی نیروهای لباس شخصی و همچنین توانایی اقتصادی بالا ، تهدید جدی است برای تمامی تغییرات سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی که امریکا در چهارچوب سیاست های کلان خودش در ایران ومنطقه پیگیری میکند.
از اینرو غرب در صدد است که این فاکتورهای مزاحم را تا حد ممکن از سر راه خود بردارد.به همین دلیل است که امریکا سعی میکند که رژیم را تا حد ممکن در سر میز مذاکرات به عقب براند و بیشترین امتیاز را از آن بگیرد تا بتواند در قدم اول رفتار رژیم را ملزم به رعایت قواعد بازی در دهکده جهانی بکند و در گام بعدی ساختار رژیم را به گونه ای تغییر دهد که ولی فقیه محوریت خود را در نظام یا به طور کلی از دست بدهد یا اگر نقشی راهم بازی میکند یک نقش فرعی باشد. سیاست غرب در راستای محدود کردن ولی فقیه که به سیاست «واتیکانیزه کردن ولی فقیه» شناخته میشود یک از اولویتهای استراتژی منطقه ای غرب بوده است که در دوران خاتمی به شکست انجامید.
رژیم با واگذاری برنامه هسته ای خود سپر دفاعی راهبردی اش را ازدست داده و حالااز هر زمان دیگری ضربه پذیر تر است. اگر چه ازدست دادن سیستم دفاعی در وهله اول به شتاب یافتن فرایند اضمحلال درونی رژیم کمک میکند اما پروسه اضمحلال رژیم برای امریکا کافی نیست. از اینرو امریکا در صدد بستر سازی وسیع تری برای تغییرات بنیادین دیگری است.
امریکا برای به پیش بردن و سرعت بخشیدن به تغییرات بنیادین مورد نظرخود میبایستی سد راه اصلی ان را از سر راه خود بردارد و ان چیزی نیست مگر ابزارهای تهاجمی دردست سپاه. زیرا تا وقتی این ابزار در دست نیروی است که در پشت صدور تروریزم است، در طراحی استراتژیکی خاورمیانه بزرگ امریکا دست میبرد ، عراق را که برگ برنده نئوکانها بود به باطلاقی برای امریکا تبدیل مکند ، وجود دارد ، هزینه تغییررفتار رژیم برای غرب بالاست و بالطبع هزینه تغییر ساختار رژیم . و از سویی دیگر با وجود موشکهای بالستیکی در دست سپاه تضمین امنیت سرمایه هم در آینده با چالشهای جدی مواجه میشود. برای کاهش هزینه ها و افزایش تضمینها باید رژیم را در شرایط ضعف از ابزارهای تهاجمی که در دست دارد خلع سلاح کرد و تهدیدات رژیم برای به خطر انداختن منافع امریکا در منطقه را به حداقل رساند. از اینرو میتوان به روشنی بیان کرد که تضمین موفقیت در سیاست تغییر رفتار این رژیم در قدم اول مبتنی بر کاهش سیستم دفاعی رژیم یعنی قدرت هسته ای است ودر گام بعدی از بین بردن توان تهاجمی رژیم یعنی موشکهای بالستیکی است. در این راستا تا کنون امریکا با سیاستی قاطع و بدون شکاف گامهای جدی به جلو برداشته است. ایا در اینده هم اینگونه خواهد بود انرا فقط زمان نشان میدهد.
با مطرح کردن موشکهای سپاه بعنوان یکی از مواردی که رژیم باید در مورد آن شفاف سازی کند تا بخشی از تحریمها کاهش یابد. امریکا در کنار پروسه کنترل رژیم در عین حال به دنبال یک ضربه اساسی به ساختار دستگاههای صدور تروریزم ارتجاع مذهبی حاکم بر ایران میباشد. اگر امریکا بتواند رژیم را همانطور که در حوزه هسته ای به عقب رانده در مورد موشکهای بالستیکی سپاه نیز تحت کنترل درآورد، ضربه جدی به شبکه پشتیبان تروریسم منطقه ای رژیم وارد میکند و ترکشهای ان حتما به حزب الله لبنان ، نیروهای رژیم در سوریه و وابستگان سیاسی ان در عراق خواهد خورد. در اینجاست که حلقه «لبنان ، سوریه ، عراق» شکاف جدی برمیدارد و قدرت کنشگری منطقه ای ایران به میزان زیادی کاهش میبابد
در ترک خوردن این حلقه است که امریکا میتواند با سهولت بیشتری و با هزینه کمتری سیاستهای منطقه ای خودش را به پیش ببرد.
راه کارهای برون رفت رژیم
رژیم در این تنگنا سه راه حل کلی در پیش رو دارد که به جرات میتوان گفت که در شرایط بغرنج و کلاف سردرگمی که رژیم در ان گیر کرده همه آنها درکوتاه مدت و میان مدت به باتلاقی عمیقتر و بحرانی بسیط تر تبدیل خواهند شد.
1) بر هم زدن میز مذاکره
2) نگاه داشتن شرایط در حالت پات
3) جام زهر را تا به آخر سر کشیدن
ـ بر هم زدن میز مذاکره تقریبا برای رژیم غیر ممکن است زیرا نه تنها تحریمهای کمر شکن را کاهش نمیدهد بلکه راه را برای تحریمهای بیشتر باز میکند. و این یکی از خط قرمزهای رژیم است. از سویی دیگر طرح استراتژیکی ولی فقیه را که ازدوره احمدی نژاد برای آن برنامه ریزی شده است را کاملا فلج میکند. و کیست که نداند هرگونه عقب نشینی در استراتژی ضربات شدید تاکتیکی به دنبال خواهد داشت و رژیم در حال حاضر تحمل کوچکترین ضربه را هم ندارد.
ـ نگاه داشتن شرایط در حالت موجود بدون امتیاز دادن و امتیاز گرفتن برای جلوگیری از پیش روی غرب درمدارهای جدید وجلوگیری از شکستن خط قرمزهای بیشتر. این مورد تقریبا غیر ممکن است زیرا روند مذاکرات کلید خورده و شرایط به نقطه غیر قابل برگشتی رسیده است. در این حالت که رژیم تمامی امکانات هسته ای خود را به طرف مذاکره کننده داده ولی نتوانسته از شدت تحریمها بکاهد در شرایط باخت قرار میگیرد.
ـ جام زهر را تا به آخر نوشیدن تنها امکانی است که برای ولی فقیه و کل نظام مانده. زیرا در غیر این صورت هیچ امکانی برای کاهش بار سنگین تحریمها که رژیم را به نقطه فروپاشی اقتصادی رسانده وجود ندارد. در پشت فروپاشی اقتصادی قطعا خیزشهای مردمی نهفته است که رژیم از ان بسیار میترسد.
مقاومت و مردم
اگر خط سیاسی غرب در رابطه با رژیم با همین جدیت و شدت و بدون شکاف ادامه پیدا کند و رژیم نتواند حلقه تحریمها را سوراخ کند، چشم اندازی بسیار تیره وتاربرای رژیم متصور است. عدم کاهش تحریمها وافزایش فشار اقتصادی روند فرسایشی که رژیم در ان بدام افتاده است را تسریع میکند و تاثیر بلافصل خود را در میان مدت بر دو حوزه «سیاسی وامنیتی» میگذارد. کاهش اقتدار سیاسی در راس و زمین گیر شدن تدریجی بدنه امنیتی رژیم در قاعده. این دو مولفه برای ملت ایران ومقاومت آن شرایطی را ایجاد میکند که بسیار میمون و مبارک است.
کاهش برد سیاسی
کاهش توان اقتصادی رژیم وبدنبال آن ترس از جنبشهای اجتماعی اولین تاثیر خود را در افزایش تضاد موجود در راس حاکمیت میگذارد که منجر به آچمز شدن هر چه بیشتر سیاسی رژیم در درون خود میشود. اگر چه بن بست استراتژیکی در حوزه سیاسی سالهاست که یقه رژیم را گرفته است اما رژیم با دجالگری و با روشهای تاکتیکی راههای موقتی را برای برون رفت پیدا کرده است. این تحریمها با این جدیت اما راه گریز تاکتیکی را بر روی تمامی جناحهای رژیم بسته است واین باعث میشود که پروسه فرسایش درونی را به نقطه بلوغ خودش برساند. در این راستا ولی فقیه ناتوانتر از قبل برای ارائه تصمیمهای راهبردی درجهت یکدست کردن رژیم چند پاره اش میشوند . ریختن ا ُبهت خامنه ای و زیر سوال رفتن کاریسمای او جنگ گرگهای را برای کسب بیشتر قدرت برای عبور از ولی فقیه افزایش میدهد و این خود توان رژیم را برای مهار بحرانها در سطح کلان کاهش میدهد.
کاهش ظرفیتهای سرکوب
تاثیر بلافصل ناتوانی اقتصادی ـ سیاسی رژیم و تضاد در راس و بدنه به صورت تدریجی تواناییهای دستگاه امنیتی را کاهش میدهد و ترس از بی ایندگی رژیم اراده سرکوب را در بخش فرماندهی آن متزلزل و ته دل عاملان ومجریان آن را خالی میکند. سست شدن اراده آمران و ترس عاملان سرکوب زمینه وبستر را برای آن قسمت از بدنه اجتماعی که آماده خیزش میباشند را آماده میکند. این موقعیت دقیقا همان شرایطی را ایجاد میکند که مقاومت از ان بعنوان «شکستن طلسم اختناق» اسم میبرد. با این دید دلیل افزایش چشمگیر اعدامها در دروه روحانی را میتوان فهم کرد. افزایش اعدامها درجریان مذاکرات دو هدف کلی را دنبال میکند. اول ترس انداختن دردل مردم است و دوم روحیه دادن به دستگاه سرکوب ، تا انچیزی را که اقایان بر سر میز مذاکره به عنوان جام زهر مینوشند بر روی مردم تاثیر مثبت نگذارد و بر روی دستگاه سرکوب تاثیر منفی.
پرویز مصباحی
المان 21.05.2014