Loading...

بمناسبت سومين سالگرد بهار عرب

image
۰۶ بهمن ۱۳۹۲

بمناسبت سومين سالگرد بهار عرب

«نقش مخرب» عربستان سعودي و بنيادگرائي سلفي و وهابي در «خفه کردن» بهار عرب است. درتهيه اين گزارش، اکثر روزنامه نگاران متخصص مسائل خاورميانه يا جهان عرب- اسلامي لوموند شرکت داشته اند. صرفنظر از تحليل محوري مستتر در عنوان اصلي که نظير موضع لوموند در قبال تحولات شش ماه گذشته مصر، مختص اين روزنامه است، گزارش حاوي نکات و فاکتهاي در خور توجهي است.
."اولين مطلب به مقاله از لوموند اختصاص دارد.
" «بازي بزرگ» عربستان سعودي براي خفه کردن «بهارهاي عرب»
" مي نويسد :
«روز 14 ژانويه 2014، بن علي به مقصد جده در عربستان سعودي پرواز کرد و لابد تصور نمي کرد که سه سال بعد را در آن سرزمين در تبعيدي طلائي، اما کسالت بار خواهد گذرانيد. مقامات پاريس نمي خواستند او به فرانسه بيايد و هيچ کشور عرب ديگري نيز حاضر به پذيرفتن او نبود. تنها غول سعودي بود که هم پول و هم مشروعيت لازم براي پناه دادن به اين آواره جديد صحنه بين الملل را داشت.
پس از آن، حکومت سعودي به مدت سه سال هر چه در توان داشت و هر ميزان لازم بود هزينه کرد تا موج انقلابات عرب را مهار يا آنها را به خدمت جاه طلبي هاي منطقه اي خود در آورد. در مصر براي خفه کردن اخوان المسلمين و انقلابيون دموکراسي خواه، نظاميان را به ضرب دلارهاي نفتي بار ديگر بر سر کار آورد. در سوريه از شورشيان حمايت مي کند تا با نفوذ ايران مقابله کند. نگاهي به سه سال پر تلاطم در يک منطقه آشوب زده :
نوبت خلق ها
قيام که روز 17 دسامبر 2010 از «سيدي بوزيد» در مرکز تونس، به دنبال خودسوزي محمد بوعزيزي، يک ميوه فروش دوره گرد مستأصل، آغاز شد، تنها روز 11 ژانويه به شهر تونس، پايتخت کشور، سرايت کرد. در همه جا مراکز پليس و دفاتر حزب حاکم به آتش کشيده شده، عکسهاي حاکم پاره شده و فريادهاي «ارحل!» (dégage !) به گوش مي رسيد. در صف اول جوانان حضور دارند که با نيروهاي امنيتي به رغم شليک با گلوله هاي حقيقي، درگير مي شوند و پس از آن، به تدريج وکلا، معلمان، بي شغل ها و اصناف به آنها مي پيوندند. «الجزيره»، کانال تلويزيون خبري قطري بلاوقفه تصاوير اين قيام مردمي و شعارهاي آن را پخش مي کند : «عدالت، عزت و آزادي!» از الجزاير تا مصر، ميليونها بيننده مات و مبهوت و مسحور شاهد سقوط اولين ديکتاتور عرب در کمتر از سه هفته هستند.
در مصر، نخستين تظاهرات روز 25 ژانويه ابتدا در قاهره و بعد در اسکندريه و سوئز روي مي دهد. سپس ميدان التحرير در قلب پايتخت مصر که صحنه درگيري هاي خونين با نيروهاي امنيتي است، به سمبل يک جنبش اعتراضي ناهمگون اما مصمم بدل مي شود که در آن زنان، مردان، جوانان و سالخوردگان از هر افق سياسي و فکري شرکت دارند...با استمداد حسني مبارک از ارتش، نگراني ها افزايش مي يابد. اينجا نيز مانند تونس مردم شعار مي دهند : «خلق خواهان سرنگوني رژيم است» [«الشعب يريد اسقاط النظام»]. ميکائيل بشير عياري و ونسان ژسر، محققان و مؤلفان کتاب «رنسانس هاي عرب» (انتشارات آتليه، اکتبر 2011) مي گويند : «اين جنبش ها علاوه بر مردمي بودن، خودجوش نيز هستند و از آنجا که از يک منطق «طغيان» ناشي مي شوند، به مفهوم اخص کلمه از رهبر، ايدئولوژي يا سازمان سياسي خاصي پيروي نمي کنند».
روز 11 فوريه، مبارک که ارتش رهايش ساخته، مجبور به استعفا مي شود. جهان عرب حيرت زده است و رهبران سعودي در صدر کساني هستند که به واشينگتن خرده مي گيرند بر شعله هاي طغيان دميده و يک به يک وفادارترين متحدان خود را رها مي کند. زير گوش پادشاهي سعودي، يمن نيز که 1800 کيلومتر مرز مشترک با عربستان دارد، به نوبه خود به حرکت در مي آيد. روز 27 ژانويه، هزاران تظاهر کننده در صنعا تجمع کرده، خواستار رفتن پرزيدنت علي عبدالله صالح مي گردند. صالح پس از سي و سه سال حکومت بلامنازع گفته است قصد دارد قانون اساسي را اصلاح کند تا بتواند در سال 2013 بار ديگر نامزد جانشيني خود شود. قيام در عدن بويژه در بين دانشجويان، تا دور افتاده ترين وادي هاي حضرموت گسترش مي يابد. در تاريخ اين سرزمين هرگز چنين چيزي ديده نشده بود. علي عبدالله صالح که از يک سوء قصد جان سالم به در برده به طوري که براي درمان در عربستان سعودي بسر مي برد، در پائيز همان سال ناگزير در رياض يک موافقتنامه براي انتقال قدرت امضا مي کند که به خروج وي از صحنه منتهي مي شود.
روز 14 فوريه، آتش ديگري، اين بار در پادشاهي کوچک بحرين بر افروخته مي شود. تظاهر کنندگان جوان که اکثرا از شيعيان هستند، در اعتراض به استيلاي دودمان سني آل خليفه بر کشور، در ميدان مرکزي منامه تجمع مي کنند و اردو مي زنند. اما روز 2 مارس، عربستان سعودي و امارات متحده عربي نيروهاي خود را به کمک کشور همسايه مي فرستند : بيش از هزار سرباز مأمور حفاظت از نهادها و زيرساخت هاي استراتژيک مي گردند. تانک هاي نيروهاي امنيتي بحرين با خشونت معترضان را که به آلت دست شدن از ناحيه قدرت بزرگ شيعي همسايه، ايران، متهم شده اند، متفرق مي کنند. قيام در نطفه خفه شده بحرين نخستين مداخله رياض، علمدار منافع سنيان در خاورميانه، در روند «بهار عرب» محسوب مي شود.
رياض که شاهد بر افروخته شدن آتش قيام در سراسر حوزه نفوذ خود است، براي بار دوم مداخله کرده، به مراکش که به نوبه خود صحنه تظاهرات جنبش موسوم به «20 فوريه» گرديده و نيز به اردن پيشنهاد مي کند به باشگاه بسيار بسته «شوراي همکاري کشورهاي خليج» که تا آن زمان به اميرنشين هاي نفتي محدود بود، بپيوندند. به اين ترتيب يک اتحاد مقدس ضد انقلاب شکل مي گيرد.
اما حريق به پايان نرسيده است. ابتدا ليبي و بعد سوريه نيز به نوبه خود وارد چرخه «تظاهرات-سرکوب» مي شوند، ليکن برخلاف کشورهاي ديگر، جنبش اعتراضي در اين دو کشور به جنگ مي انجامد. منازعه ليبي که روز 17 فوريه با تظاهرات در بنغازي شروع شده، روز 20 اکتبر در سيرت با قتل فجيع سرهنگ معمر قذافي که با سابقه 42 سال حکومت قديمي ترين رهبر جهان عرب است، پايان مي گيرد. نهايتا مداخله ناتو لازم مي آيد تا به بهاي هزاران کشته به اين منازعه پايان دهد.
و اما تراژدي سوريه روز 15 مارس 2011 با تظاهراتي در درعا، شهري واقع در نزديکي مرز با اردن با هدف اوليه آزادي ساختن چند نوجوان معترض که شعارهاي ديواري ضد رژيم نوشته بودند، آغاز شد. اين جوانان که پس از بازداشت به طرز وحشيانه اي شکنجه شده اند، تنها يک هفته بعد به خانواده هايشان تحويل داده مي شوند، اما ديگر دير شده، خيلي دير. قيام عليه رژيم استبدادي بشار اسد که در سال 2000 جانشين پدر خود، حافظ، شده، به ديگر شهرها سرايت مي کند. به رغم سياست ارعاب رژيم، بر صفوف تظاهر کنندگان هر روز افزوده مي شود. همه جا ديوارها از شعار و کاريکاتور پوشيده مي شود. زبان ها به انتقاد گشوده مي شود... اسلاميست ها که مدت هاي طولاني ناگزير از زندگي مخفي بوده اند، از تبعيد بازگشته، دست به تأسيس احزاب و تشکل هائي از مدره ترين تا افراطي ترين نوع مي زنند. در «راست» اخوان المسلمين، سلفيه ظهور مي کنند. عربستان سعودي که به اخوان المسلمين اعتمادي ندارد زيرا آنان را بيش از اندازه سياسي مي داند، شروع به تأمين مالي سلفي ها مي کند، با اين اميد که بتواند بهتر کنترلشان کند. گروه هاي راديکال از نوع انصارالشريعه در تونس، مصر، يمن و ليبي ظاهر مي شوند.
اما برخي کشورها از هم اکنون شروع به برگزاري نخستين انتخابات آزاد خود کرده اند. تونس اين چرخه تازه را روز 23 اکتبر 2011 مي گشايد و بعد مصر از آن تقليد مي کند. صفوف بي انتهاي رأي دهندگان در همه جا تشکيل مي شود.
نوبت اخوان و قطر
اسلاميست ها در قيامهاي مردمي اوايل سال 2011 نقش درجه اولي نداشته اند. اما انضباط آنان (در تضاد آشکار با بي نظمي و بي سازماني انقلابيون)، به علاوه چهره مثبتي که به عنوان اپوزيسيون اول رژيم هاي ساقط شده از خود ساخته بودند، به کمکشان مي آيد تا عقب بودنشان از سير تحولات را جبران کنند. در تونس، النهضه، حزب راشد غنوشي که از مشتقات اخوان المسلمين است، 89 کرسي از 217 کرسي مجلس مؤسسان را به دست مي آورد. در پايان سال سناريوي مشابهي در مصر تکرار مي شود. اخوان در انتخابات مقننه پيروزي بزرگي به دست مي آورند و نيمي از مجلس خلق را به کنترل در مي آورند.
قطر خشنود است. اين امير نشين صادر کننده گاز، از زماني که عربستان سعودي اخوان را در اوايل دهه 1990 به دليل حمايت آنان از حمله صدام حسين به کويت، تحريم کرده، به پشتيبان اول آنان مبدل شده است. امير قطر، شيخ حمد بن خليفه آل ثاني، معتقد است که اسلاميسم محافظه کارانه اخوان با خواست هاي عميق خلقهاي عرب انطباق دارد.
شمار زيادي از چهره هاي اسلام سياسي در دوحه پناه گرفته اند که از آن جمله اند واعظ تلويزيوني مصري، يوسف القرضاوي. قطر با حرکت «بهار عرب» که تحت الحمايگان آن را به قدرت مي رساند، فرصتي مي يابد تا خود را در صحنه سياست منطقه بالا بکشد و مهار را از دست همسايه سعودي خود که درگير کشمکش هاي دروني بر سر جانشيني پادشاه است، بيرون آورد. شيخ حمد کاملا غرق در رؤياي شناساندن کشور کوچک خود در سطح جهان و نور افشان کردن آن است : از همين رو گاو صندوقهاي مملو از دلارهاي «گازي» خود و آنتن تلويزيون «الجزيره» را در خدمت انقلابات منطقه قرار مي دهد.
اين سياست مداخله جويانه که با موضع قبلي اميرنشين به عنوان واسطه يا ميانجي بي طرف در تضاد است، با قضيه ليبي شروع مي شود. حمد بن جاسم آل ثاني، نخست وزير قطر، که تاکتيسين بي همتائي است، در واقع يکي از پدرخوانده هاي اصلي قطعنامه شماره 1973 شوراي امنيت محسوب مي شود که به استقرار هواپيماهاي ناتو در آسمان ليبي مي انجامد. حمايت کشورهاي خليج امکان داده روسيه قانع شود که قطعنامه را وتو نکند.
عربستان سعودي، زير شوک وارده از سقوط بن علي و مبارک، ميدان را فعلا به دوحه سپرده است. مللک عبدالله يک خرده حساب شخصي قديمي با معمر قذافي دارد، زيرا بر اين باور است که حاکم ليبي در طرح توطئه ترور او در سال 2003، زماني که هنوز وليعهد بود، دست داشته است. در مارس 2009 در دوحه، ديکتاتور طرابلس در برابر همتايان عرب وي، او را «عروسکي» در دست انگليسي ها و آمريکائي ها توصيف کرده، تالار را با ناسزاهاي خشم آلود ترک کرده بود.
تيم هاي تلويزيوني الجزيره نمايندگان نخستين رسانه اي بودند که پيش از همه در بنغازي، سر پل قيام ليبي، پياده شدند. اين کانال همراه و هماهنگ با انقلابيون حرکت مي کند. به دليل ممنوع بودنش در تونس، قيام ضد بن علي را با استفاده از فيلم هاي ويديوئي که تظاهر کنندگان از رويدادها گرفته، در شبکه هاي اجتماعي اينترنت نظير يوتيوب قرار مي دادند، پوشش خبري داده بود. درست پس از اعلام استعفاي مبارک در روز 11 فوريه، «صداي بي صدايان» به مدت پانزده دقيقه طولاني سکوت کرده، دوربين خود را بر تصوير آتشفشان انبوه جمعيت در ميدان تحرير ثابت نگاه داشته بود که نوعي همدلي شگفت آور با ميليون ها بيننده آن را به نمايش مي گذاشت.
در شنزارهاي «برقه» (سيرنائيک) در شرق ليبي، سيستم «الجزيره» که تلفيقي به غايت تماشائي از خبر رساني و تبليغات تحريک کننده است، به حد اکمل به نمايش گذارده شد. يک شيخ ليبيائي از استوديوهاي تلويزيوني دوحه با لحني شاعرانه مي گويد : «من پيشاني تک تک انقلابيون را مي بوسم و در برابرشان تعظيم مي کنم». قطر به عنوان سمبلي از جاه طلبي خود شش جنگنده ميراژ 2000 که نيمي از نيروي هوائي آن محسوب مي شود، را در آسمان ليبي در کنار «رافال» هاي فرانسوي به پرواز در مي آورد. هم زمان، نيروهاي ويژه قطري شورشيان ليبيائي را آموزش داده، آنها را در تهاجم خود به باب العزيزيه، دژ مستحکم مقر قذافي در اواخر اوت 2011 هدايت مي کنند.
پس از ليبي، قطر سرمست از پيروزي نگاه خود را متوجه سوريه مي کند. اميرنشين گازي با فرا خواندن سفير خود در دمشق در ژوئيه 2011، چهارماه پس از آغاز قيام، گسست خود با رژيم اسد را رسمي مي کند، در حالي که در اواخر سالهاي دهه 2000، مانند آقاي سارکوزي، «بهترين دوست امير حمد بن خليفه آل ثاني»، به غايت از همين رژيم اسد استمالت کرده بود. اما حال دفعتا و براي آنکه «در طرف عادلانه تاريخ» باشد، اين اميرنشين کوچک تصميم مي گيرد به پشتيباني از مردم کوچه و بازار بپردازد. تلويزيون الجزيره آنتن خود را بر ويديوهاي خون چکاني که از سوريه مي رسد، مي گشايد. شيخ قرضاوي نيز در برنامه تلويزيوني پر بيننده خود، «شريعت و زندگي»، به دار و دسته اسد و متحدان ايراني و لبناني او (حزب الله) حمله مي کند و با الفاظي روز به روز فرقه گرايانه تر آنان را محکوم مي کند. مانند قضيه ليبي که مقامات قطري «شوراي ملي انتقال» (CNT)، ويترين سياسي شورشيان، را سر دست گرفته بودند، اين بار نيز به پدرخواندگان شوراي ملي سوريه (CNS)، که اخوان در آن اکثريت دارند، مبدل مي گردند.
قطر، خشمگين و زخم خورده از وتوهاي پي در پي روسيه و چين – که به تعبير نخست وزير، حمد بن جاسم، نوعي «جواز آدم کشي» است – روند نظامي شدن جنبش را تشديد مي کند. يک کانال محرمانه تحويل اسلحه از طريق ترکيه که در حمايت از اخوان با اميرنشين سهيم است، ايجاد مي شود. نخستين محموله ها در ماه ژانويه 2012 از دوحه به پرواز در مي آيد و اين شبه پل هوائي پس از ورود شورشيان به حلب در ماه ژوئيه گسترش مي يابد. از نگاه استراتژهاي دوحه، حلب به نوعي بنغازي سوريه و تخته پرتابي به سوي پيروزي نهائي بر دمشق است.
بر دلگرمي و خوش بيني پرنس هاي دوحه بخصوص از آن رو افزوده مي شود که به نظر مي رسد همه چيز به سود آنان پيش مي رود و از هر ابتکاري موفق بيرون مي آيند. روز 6 فوريه 2012 آنها سرپرست نشستي هستند که به امضاء يک آشتي نامه بين حماس و الفتح مي انجامد. کمي پيش تر، همان طور که خواسته آنهاست، خالد مشعل، رئيس جنبش اسلاميست فلسطين، پيوندهاي خود با بشار اسد، پشتيبان سابق خود را قطع کرده تا خود را تحت قيمومت پرنس هاي دوحه قرار دهد.
در مصر، در پايان ماه ژوئن 2012، محمد مرسي، نفر مورد اعتماد دوحه که از اخوان برخاسته، در انتخابات رياست جمهوري پيروز مي شود. تنها پانزده روز پس از اعلام نتايج، هيلاري کلينتون، وزير خارجه آمريکا، با رئيس جمهور منتخب ديدار مي کند. قطر بيش از هر زمان ديگر خود را «سلطان ساز» خاورميانه جديد مي بيند.
نوبت عربستان سعودي
اما در رياض، جاه طلبي ها و يکه تازي قطر به تدريج مقامات عربستان را بر آشفته و نگران ساخته است. در تابستان 2012، پادشاهي سعودي آرايش جنگي مي گيرد. پرنس بندر بن سلطان، سفير اين کشور در واشينگتن از 1983 تا 2005، در رأس سرويس هاي اطلاعاتي قرار مي گيرد. رياض روي شناخت نزديک وي از زير و بمهاي کنگره آمريکا حساب مي کند. نقش واسطه که او در دوران جهاد ضد شوروي در افغانستان ايفا کرده و عبارت بوده از پي گيري معجوني متشکل از اسلام راديکال، دلارهاي نفتي، عمليات CIA و موشک هاي استينگر، معجزه آفريده بود. چرا در سوريه چنين چيزي عملي نشود؟ کشور بشار اسد در واقع صحنه يک روياروئي ژئوپليتيک در مقياس کره زمين است. منازعه سوريه به «عروسکهاي روس» شباهت دارد [يکي از شکم ديگري بيرون مي آيد،م.]. جنبش اعتراضي را سني ها به راه انداخته اند که اکثريت دارند، اما زير يوغ رژيمي که از سوي علوي ها، يک فرقه منشعب از تشيع، تحميل شده، به حاشيه رانده شده اند.
در مقياس منطقه، ايران شيعي، بهترين متحد دمشق از يک سو و قطر، ترکيه و عربستان سعودي که بر سر رهبري جهان سني رقابت دارند، از سوي ديگر، رو در رو قرار گرفته اند. در مقياس جهاني، يک روياروئي هم زمان بين روسيه – با اهداف جاه طلبانه بازيافته – و چين در برابر ايالات متحده و متحدان انگليسي و فرانسوي آن قرار دارند. در واقعه اي که معلوم نيست يک تقارن تصادفي يا نخستين پيامد گرفته شدن کنترل سرويسهاي سعودي به دست بندر بن سلطان بوده، يک انفجار بزرگ در روز 18 ژوئيه 2012 مقر ستاد بحران رژيم سوريه در دمشق را منهدم مي کند. وزير دفاع، رئيس نهاد امنيت ملي و همچنين آصف شوکت، شوهر خواهر پرزيدنت جان خود را از دست مي دهند. دمشق به نظر مي رسد کاملا مستأصل شده و رياض شادمان است. حتي مدت کوتاهي تصور مي رود که قاسم سليماني، سر جاسوس معروف ايران و فرمانده نيروي قدس، يگان نخبه رژيم، نيز کشته شده است، اما اين شايعه صحت ندارد.
هم زمان شورشيان به حلب تهاجم مي کنند و در تمام جبهه ها به پيشرفت هاي مهمي نائل مي شوند. تقريبا تمامي نوار مرزي با ترکيه و بعد مناطق مرزي با عراق را به تصرف در مي آورند. در جنوب، تحويل سلاح هاي سنگين که توسط رياض از کرواسي خريداري شده، به شورشيان، امکان گشودن جبهه تازه اي را مي دهد و حتي دمشق به سقوط تهديد مي شود.
تهران با احساس خطر، و زير فشار پاسداران انقلاب که در سال 2009 در دوران محمود احمدي نژاد، «بهار ايران» را درهم شکسته اند، تصميم مي گيرد تمام نيروها و شبکه هاي خود را براي نجات بشار بسيج کند. حزب الله لبنان به کمک طلبيده مي شود و شبه نظاميان شيعه عراقي نيز وارد صحنه مي شوند. ارتش سوريه توسط گروهي از مشاوران ايراني سازماندهي مجدد مي شود.
مسکو نيز به نوبه خود شروع به تحويل بي حساب اسلحه مي کند و جهش شيعي به بار مي نشيند. از ژوئن 2013 و سقوط قصير، شهري استراتژيک در نزديکي مرز لبنان، بشار اسد موفق مي شود بار ديگر دست به پيشروي بزند. اما جبهه شورشيان، زير فشار ضربات گروه هاي جهاديست شکاف بر مي دارد. در صدر اين گروه ها خشن ترين و مهيب تر آنان موسوم به «دولت اسلامي در عراق و شام/داعش» قرار دارد که در «مناطق آزاد شده» به نام پرچم سياه پيامبر اسلام رعب و وحشت مي پراکند.
ديپلماسي سعودي که از وقوع انقلابات پي در پي عرب غافلگير شده، به تدريج بيدار مي شود و حال موضع منسجم تر و تهاجمي تري به خود مي گيرد. رياض هنوز برکناري حسني مبارک، دوست بزرگ منطقه اي خود به سود محمد مرسي برخاسته از اخوان و متحد قطر کوچک، را هضم نکرده است. از اين هم بدتر آنکه مرسي پس از انتخابش و هنوز درست مستقر نشده، در سپتامبر 2012 به تهران مي رود، در حالي که روابط بين مصر و ايران از انقلاب اسلامي 1979 قطع بوده است. به نظر نمي رسد هيچ چيز بتواند در برابر صعود او در رأس بزرگترين کشور عرب مقاومت کند : ميانجيگري پرزيدنت-اخوان در جنگ کوچک نوامبر 2012 در غزه بين اسرائيل و حماس، تحسين و قدرداني واشينگتن را بر مي انگيزد. از سوي ديگر، مگر هم او نبوده که با صبر و حوصله و آرامش توانسته مارشال طنطاوي، وزير سر سخت و نرمش ناپذير دفاع، را به سود ژنرال عبدالفتاح السيسي، افسري معروف به وفاداري و تقوي، کنار بگذارد؟
اما درست در همين نقطه است که مرسي مرتکب يک خطاي فاحش مي شود. او با اعتماد بيش از حد به خود و جايگاهي که يافته، روز 22 نوامبر 2012 با صدور يک فرمان قانون اساسي ، خود را فراتر و مصون از حيطه هر صلاحيت قضائي قرار داده، در همان حال يک قانون اساسي پر از ابهام که شتابزده نوشته شده را به همه پرسي مي گذارد. صداي اعتراض از هر سو بر مي خيزد : انفجار خشم به صورت هم زمان در سراسر کشور اخوان را غافلگير مي کند که در مقابل دست به بسيج شبه نظاميان خود مي زند. در آشوب هاي بعدي ده ها تن کشته مي شوند. قانون اساسي سرانجام در ماه دسامبر به تصويب مي رسد، اما طلسم شکسته شده و اخوان ديگر کشور را از دست داده اند. محمد مرسي ديگر نه رئيس کشور بلکه تنها رهبر يک جناح بخصوص شناخته مي شود. نظاميان به او اخطار مي کنند، اما او به پشتگرمي اعتبار مالي که قطر براي او باز کرده، به همه هشدارها بي اعتنائي مي کند. با اين حال کشور در بحران اقتصادي، اجتماعي و سياسي فرو مي رود، نظير تونس که عربستان سعودي منابع تأمين مالي آن را نيز مسدود ساخته است.
در بهار 2013، سه فعال جوان که جنبشي موسوم به «تمرد» (در عربي به معناي «سر پيچي») به راه انداخته اند، کارزاري براي تهيه يک طومار امضا جهت عزل مرسي را آغاز مي کنند. شمار امضاها بزودي به ميليون ها بالغ مي شود. روز 30 ژوئن، ميليون ها تظاهر کننده به خيابان ها مي آيند و ارتش هليکوپترهايش را در حمايت از جمعيت به پرواز در مي آورد. براي محمد مرسي وقت زيادي باقي نمانده است. روز 3 ژوئيه، ژنرال السيسي بدون توسل به خشونت و با تأييد مقامات مذهبي کشور، اولين اسلاميستي را که به شيوه دموکراتيک به رياست يک کشور عرب برگزيده شده، بر کنار مي کند. يک کفيل موقت رياست جمهوري به نام عدلي منصور تعيين مي شود. همه چيز مورد بازبيني کامل قرار مي گيرد : مقامات جديد وعده يک قانون اساسي جديد و برگزاري انتخابات ظرف شش ماه را مي دهند. عربستان سعودي و امارات متحده عربي از اين تغيير با اعطاي وام و کمک بلاعوض مالي معادل 12 ميليارد دلار (8.8 ميليارد يورو) استقبال مي کنند.
اين شايد نشانه اي از تقدير بود که امير حمد، فرمانرواي قطر، شايد از آن رو که تغيير جهت وزش باد را حس کرده بود، روز 25 ژوئن حکومت را به پسرش، تميم، که گفته مي شود از شخص او محتاط تر است، سپرد. قطر ديگر به حد نهايت جاه طلبي خود رسيده و از اين پس بيشتر هدف انتقاد قرار مي گيرد تا مورد پشتيباني. زمان جمع کردن بادبانها فرا رسيده است. هم زمان عربستان سعودي به تدريج در جلوي صحنه قرار مي گيرد، بخصوص که رجب طيب اردوغان، نخست وزير ترکيه و يک رقيب ديگر رياض، با مشکلات داخلي ناشي از تظاهرات ميدان «تقسيم» استانبول دست به گريبان است.
در مصر، اخوان المسلمين به «مشروعيت» ناشي از صندوق هاي رأي مي آويزند. ميانجيگري هاي آمريکا و اروپا نمي تواند مانع روياروئي شود. بامداد روز 14 اوت، خودروهاي پليس به اردوگاه اسلاميست ها پيرامون مسجد ربعا العداويه در قاهره حمله ور مي شوند، تهاجمي که به کشتار مي انجامد. به تلافي اين تهاجم خونين، بيش از پنجاه کليساي اقليت مسيحي قبطي به آتش کشيده مي شود. در پايان روز، رقم کشته شدگان از هزار در مي گذرد.
پس از آن يک سرکوب بيرحمانه آغاز مي گردد که رياض آن را تشويق مي کند و ناسيوناليسم وسواس گونه نظاميان بر خشونت آن مي افزايد. کادرهاي اصلي اخوان المسلمين و نيز هزاران تن از فعالان به زندان انداخته مي شوند. محمد مرسي به دادگاه کشيده مي شود، در حالي که حسني مبارک از قرار منع تعقيب بهره مند مي گردد. نهايتا در اواخر دسامبر 2013 اخوان رسما يک «سازمان تروريستي» اعلام مي شود.
مسأله شورش در صحراي سينا يا حملات تروريستي چندان اهميتي ندارد : مهم اينست که يک رژيم اقتدارگراي جديد در انطباق با منويات رياض که هيچگاه جريان «بهارهاي عرب» را خوش نداشته، در سواحل نيل مستقر مي شود. روز سه شنبه 14 ژانويه، يک قانون اساسي تازه به همه پرسي گذاشته شد. ژنرال السيسي، که ديگر جاه طلبي هاي خود در راستاي رياست بر کشور را پنهان نمي کند، اين همه پرسي را به تأييديه براي رژيم جديد مبدل مي سازد.
در تونس نيز اخوان المسلمين النهضه ناگزير شده اند قدرت را ترک کنند، منتهي اين بار بدون خشونت و پس از يک بحران سياسي پايان ناپذير که کشور را از اوت 2013 تا ژانويه 2014 فلج ساخته بود. پيش از آن، ترور شکري بلعيد در روز 6 فوريه 2013 باعث استعفاي نخست وزير اسلاميست، حمادي جبالي، شده بود. يک ترور جديد، قتل محمد براهمي در روز 25 ژوئيه که به جريانات سلفي افراطي نسبت داده شد، قدري بيشتر جانشين وي، علي العرايض، را بي ثبات ساخت.
اپوزيسيون که با الهام از الگوي مصر متحد شده، خواستار کناره گيري النهضه از دولت است. پس از شش ماه مذاکرات و بده بستان هاي فشرده و سخت، النهضه جاي خود را به هيئتي از وزراي تکنوکرات مي سپارد که مأمور سازماندهي انتخابات در کوتاه ترين مدت است. قانون اساسي، ليبرال ترين قانون در نوع خود که تا کنون جهان عرب به خود ديده، عنقريب تصويب خواهد شد. به اين ترتيب تونس تنها کشور بهار عرب است که همچنان يک انتقال دموکراتيک را پي مي گيرد. تمامي ديگر کشورهاي در گير شده در روند مزبور، در هرج و مرج امنيتي يا مذهبي (سوريه، ليبي، يمن) يا عقب گرد به سوي استبداد (مصر، بحرين) فرو رفته اند. «بهار عرب» تغيير ماهيت داده، هم اکنون به صحنه يک زور آزمائي عظيم استراتژيک و مذهبي بين «هلال شيعي» به رهبري ايران (شامل عراق، سوريه و حزب الله لبنان) و محور سني به علمداري عربستان سعودي، مبدل شده است.
در پايان ماه اوت 2013، هنگامي که رژيم بشار اسد سه محله حومه دمشق را غرق در گازهاي مهلک مي کند، رياض از جا جسته به اين صرافت مي افتد که لحظه موعود فرا رسيده است. حمله در محله «غوطه» به تاريخ 21 اوت که به مرگ 1500 تن انجاميده، «خط قرمز» بارها اعلام شده را نقض مي کند. رياض خشنود است. رهبران سعودي شکي ندارند : واشينگتن، لندن و پاريس رژيم را بمباران و تير خلاص را به بشار اسد خواهند زد که از جمله پيامدهاي فوري آن متوقف ساختن توسعه طلبي «پارسيان» خواهد بود.
اما هيچ چيز مطابق انتظار پيش نمي رود. پارلمانترهاي انگليسي به شرکت دولت در جنگ رأي مخالف مي دهند. باراک اوباما مردد است و تنها فرانسوا هولاند واقعا مصمم به حمله است. ناگهان ولاديمير پوتين با پيشنهاد خلع سلاح شيميائي سوريه، يک راه برون رفت غير منتظره تقديم واشينگتن کرده و از اين رهگذر بشار اسد را نيز بار ديگر سوار بر اسب مي کند. رهبران سعودي اين «خيانت» آمريکا را نخواهند بخشيد. خشم بندر بن سلطان عليه واشينگتن آرام گرفتني نيست.
اما اين تنها «خيانت» واشينگتن نيست. از ماه مارس 2013 تماس هاي سري در عمان بين فرستادگان ايران و آمريکا برقرار شده است. اين ابتکار با پشتيباني رهبر عالي ايران، علي خامنه اي، دنبال مي شود. او به رغم گفتار پر هياهوي ضد آمريکائي خود، يک استراتژ بي نظير است. او به خوبي از دستاورد شروع آشتي با «شيطان بزرگ» براي کشورش که بر اثر تحريم ها در حال خفقان است، آگاه و بخصوص مي داند که ايران، در خاورميانه اي غرق در آتش و خون از مديترانه تا پاکستان، مي تواند چه موهبتي براي ايالات متحده که آماده مي شود همان طور که از عراق بيرون رفت، افغانستان را نيز ترک کند، به ارمغان آورد. علاوه بر اين، او مي داند نزديک شدن به واشينگتن تا چه حد دو دشمن منطقه اي آن، اسرائيل و عربستان سعودي، را بي ثبات خواهد ساخت.
سه ماه بعد، رأي دهندگان ايراني آنچه را که رهبر عالي براي دادن امکان بازگشت ايران به صحنه بين الملل به آن نياز داشت، در اختيارش قرار مي دهند : يک پرزيدنت قابل معاشرت براي غرب. حسن روحاني که روز 14 ژوئن در همان دور اول انتخاب شد، مذاکره کننده اي است که در سال 2003 تعليق موقت برنامه اتمي ايران را امضا کرده بود. او بلافاصله وزير خارجه اي براي خود انتخاب مي کند که زندگي خود را بيشتر در آمريکا گذرانيده تا در ايران و محمد جواد ظريف نام دارد. هم زمان به تماس هاي سري با کاخ سفيد جهت راه اندازي مجدد مذاکرات اتمي ادامه مي دهد.
اين مذاکرات به لحاظ تئوريک با پنج عضو دائم شوراي امنيت ملل متحد به علاوه آلمان انجام مي گيرد، اما به نحو فزاينده اي به يک رقص تانگو بين ايران و آمريکا شباهت پيدا مي کند. در اواخر سپتامبر، حسن روحاني براي شرکت در مجمع عمومي ملل متحد به نيويورک مي رود، در حالي که در پشت پرده، ايراني ها و آمريکائي مفاد يک توافق نامه را تقريبا نهائي کرده اند. روز آخر، روحاني به مدت پانزده دقيقه تلفني با باراک اوباما صحبت مي کند. همين مکالمه به مثابه زمين لرزه اي عمل مي کند که از رياض تا تل آويو را با اين احساس که تعادل ژئوپليتيک خاورميانه در حال بر هم خوردن است، به وحشت مي اندازد. در همين حيص و بيص، سه دور مذاکرات اتمي فشرده در ژنو برگزار و نهايتا لازم مي شود يکي دو تبصره براي جلب رضايت فرانسه که درباره صداقت ايراني ها ترديد دارد، اضافه شده، غريدن هاي بنيامين نتانياهو که اين توافق نامه را يک تله تاريخي توصيف مي کند، نيز ناديده گرفته شود تا توافق موقت راجع به برنامه اتمي ايران روز 24 نوامبر به امضا برسد : موقت اما تاريخي، که اجراي آن از 20 ژانويه شروع مي شود.
بزودي واکنش ها شروع مي شود و حتي پيش از امضا توافق نامه شروع شده است. روز 19 نوامبر دو حمله انتحاري هم زمان که يک گروه وابسته به القاعده برعهده مي گيرد، سفارت ايران در بيروت را هدف قرار مي دهد و 25 کشته بر جاي مي گذارد. پس از آن حملات عليه پايگاه هاي حزب الله، متحد ايران، در پايتخت لبنان شدت مي گيرد. روز 27 دسامبر، انفجار مهيب يک خودروي بمب گذاري شده، محمد شطح، يکي از مشاوران نخست وزير پيشين، سعد حريري که به خصومت با حزب الله و رژيم بشار اسد در سوريه همسايه شهرت دارد، را تکه تکه مي کند.
طي سه سال گذشته، اراده خلق هاي عرب به تغيير، تابع الزامات يک بازي بزرگ ژئوپليتيک گرديده است. دو دشمن هميشگي، براي گسترش نفوذ خود در منطقه و جلب دوستي آمريکا در رقابت هستند : ايران شيعي که در حال يک جهش مجدد است و پادشاهي سني که مترصد بازيافتن قدرت سابق خود مي باشد. زمان، زمان فرار به جلو است. در عراق که شبه نظاميان سني وابسته به القاعده شهر فلوجا را در برابر شگفتي همگاني به تصرف در آورده اند، گفته مي شود مي خواهند با «اشغالگر ايراني» مقابله کنند. رياض سه ميليارد دلار به ارتش لبنان هديه مي کند تا از جمله سلاح هاي فرانسوي خريداري کند، حرکتي که نوعي «طلاق تاکتيکي» با واشينگتن تفسير شده است. و در تهران، عربستان سعودي در آستانه فرو پاشي تلقي مي گردد. در يک خطبه اخير نماز جمعه اين جملات شنيده شد : «اين کشور را يک عده پيرمرد رهبري مي کنند که راهشان را گم کرده اند». و در عين حال از اين چشم انداز ابراز نگراني مي شود. اخيرا يکي از مشاوران رهبر عالي به طور خصوصي گفته است : «حتي ما که با آنها در رقابت هستيم، مي دانيم چنانچه اوضاع در آنجا به منوال بدي پيش برود، چه عواقب وحشتناکي خواهد داشت». ملک عبدالله 89 سال دارد و در عربستان سعودي نيز ديري نخواهد پائيد که زمان تغيير فرا خواهد رسيد.»