Loading...

آزادی ـ از ناصر آباداني

image
06-12-2013

آزادی ـ از ناصر آباداني

 

در تاریخ پر فراز نشیبمان رنج ها برده ایم.
تعریف از جهانی که در آن زیسته ایم و پس پشت سر گذاشته ایم بس تلخ و ناگوار است .دستان خالی امان حاکی از آن است که در صده ها یا هزاره های گذشته چیزی نکاشته ایم که اینک درو کنیم ،و هیچ جا تعریفی از آنچه بوده ایم و یا آنچه می خواهیم باشیم وجود ندارد، صفحه ذهن ما با خطوطی مغشوش و در هم پر شده است .
آشنایی ما با مفاهیم جدید ،چون "آزادی" به انقلاب مشروطه بر میگردد، و آزادی در گرد و غباری از غم ،رنج و شکست و حرمان مدفون شده است ، طالب آزادی بودن استعاره ای طولانی است و با آنکه از مشروطیت تا کنون بهای سنگینی برای آن پرداخت شده است به جز اندوه هیچ به کف اندر نیست.
زمانه بس قریب است ،هر کسی می تواند به راحتی آزادی را چون مدالی بر سینه خود آویزان کند ،
اما به محض آنکه بخواهد در طلبش در جاده نا هموار مبارزه قدم بر دارد ،و دانشش کمی نسبت به قبل افزونی یابد ،می بیند که این وادی است بی انتها ،که بدون تلاش، آن مدالی که بر سینه نصب کرده است ،حلبی است که بر آن تنها زنگاری به نام آزادی نشسته است .
آزادی برای آدمهای معمولی رازی بد شگون است ،که از دست رس خارج است ،و وقتی می بیند همه تلاش ها منتج به شکست شده است ،سر به زیر هر دم زیر علمی سینه می زند ،تا "آزادی " آنگونه که خود می خواهد از کوچه شانس گذر کند و به سمت او بیا ید ،و چون اینگونه نیز محقق نمی شود انرژی ذخیره شده خود را تحلیل می برد و آنرا آرام آرام در حوضچه خانه خود غرق می کند و یا تن به گنداب می دهد .
"آزادی " زاییده آگاهی است .و آگاهی گیجی و حیرتی است که از کشف راز شگفت انگیز پیرامونمان بیرون می آید.نویسنده ای می گوید ،"آزادی معمای ذهن است " اما نه ذهنی بدوی .ذهنی آموزش دیده ،آزمون از سرگذرانده ،ذهنی که شروع می کند پیچیده گی های تاریخ خود را باز شناسد، و واقعیت نهفته درانبوهی از فریبندگی های تاریخی را بیرون بکشد.
آزادی زاییده آگاهی است . آگاهی که در تار و پود و روان جامعه مسکن گزیند. آزادی در فرد رسوخ می کند و در جمع تبلور و گسترش می یابد. آزادی یاد گیری است و وقتی آموختی این به تو توان و انرژی ی می دهد برای پیوستن به جمع بزرگتری ،انرژی و توانی مضاعف می دهد تا به آزادی خواهان دیگری بپیوندی ،که به ظاهر دور از دست رس تو هستند.
پیوستن به جمع بزرگتر برای تو این راه را باز می کند که از میدان انرژی وسیعی تری بهره ببری ،
آزادی وضعیتی از آگاهی است که به تو توانایی درک و مشاهده چیزهایی را می دهد که دریافت معمول ما قادر به درک و مشاهده آن نیست ،( به اعتصاب یاران اشرف نشان نگاه کنید)
آزادی درک این حقیقت است که بیاموزی قدرتهای بی شماری در دست رس ما هست و می آموزیم که قدرتی د ر درون ماست که پنهان است و یاد می گیریم چه گونه به این قدرت پنهان دست یابیم.
در جوامع دیکتاتور زده ایی چون ایران اگر آدمی تنها به انرژی نهفته در خود اتکاء کند و به آزادی بنگرد ،کاری از پیش نمی برد . آدمی تنها زمانی می تواند از پتانسیل نهفته در خود بهره گیرد که در میدان انرژی دیگران قرار گیرد. دست پا زدن تنها ، آدمی را به وادیی سوق می دهد که نتیجه آن خستگی و نا امیدی است . باید به یاد داشته باشیم که آنچه به مرور در مورد آزادی می آموزیم ،تنها انباشت ذخیره است . که با حضور در میانه میدان و در کنار دیگران موجودیت می یابد. و بر دیگر اندام واره های راکد و خاموش تاثیر شگرف خود را می گزارد .
آزادی باید در تار و پود جامعه رسوخ کرده و نهادینه شود . تا تحقق یابد . آزادی لق لقه زبان نیست رودی جاری است که باید به اقیانوس بپیوندد . ور نه مرداب منزل آگاه اوست.
وقتی آزادی آرمان شد شکست معنی نمی دهد ، دو باره و ده باره و صد باره بر میخیزد ،قیام می کند ، و رأیت شرف را هماره برافراشته می دارد .
آزادی بین بد و بدتر نیست، جامعه ای که مدام بین بد و بدتر در نوسان است و با اولین یورش عقب می نیشیند نه صد ها سال که هزران سال زیر یوغ می ماند.
تغییرات شگرف در هر دوره یا زمانه ای حاصل وجود و حضور پتانسییل تغییر در روح و جان مردم آن زمانه است . ( به انتخاب روحانی نگاه کنید ) خورشید را گذاشته می خواهند با اتکاء به ساعت شماطه دار خویش بیچاره خلق را متقائد کند...طوفان خنده ها...)
دیکتاتورها برای رخنه در روح و جان مردم همیشه ترفندی در آستین دارند و بر آن هستندکه با توسل به این ترفندها روح و جان زمانه را مخدوش کنند ،و ابزار لازم در این خصوص را نیز در دست دارند.
برای اینکه منظورم را روشن تر بیان کنم مثالی می زنم.
جمهوری اسلامی در تمامیت خود متوجه این قضیه هست که مردم موضعی ضد رهبری نظام آخوندی
دارند ،و مترصد هستند که به گونه ای آن را به رخ رهبری نظام بکشانند.مثلأ نگاه می کنند که نظر رهبری نظام آخوندی در انتخابات روی چه کسی است تا بر عکس عمل کنند. و کسی دیگر را انتخاب کنند،
مثلأ وقتی نظر خامنه ای روی ناطق است ،مردم به خاتمی رای می دهند.و با رای دادن به خاتمی ضدیت خود را با خامنه ای نشان می دهند. و در دوره بعد ،که انتخاب بین موسوی و احمدی نژاد است مردم باز به همین دلیل پشت سر موسوی میروند ، تا بار دیگر ضدیت خود را به خامنه ای نشان داده باشند،و این سیکل بازی کماکان ادامه دارد . با این تفاوت که این بار، تقلبات با حضور مردم در صحنه ، خواب را در چشمان " ولی وقیع " آشفته کرد . بازی این بار انتخاب ریاست جمهوری یک بازی بینا بینی بود. و دو جناح بر انتخاب روحانی به توافق پشت پرده رسیدند.
چون که شورش های خیابانی در چشم انداز بود. دلایل اینگونه نوسان ها و بازیها ، همه دال بر این است که هنوز روح آزادی در تمام ارکان زنده جامعه نفوذ نکرده است .و هر حد اقلی می تواند برای توده به جان آمده روزنی به سوی نور تلقی شود . هر چند که ده ها بار از همین نقطه گزیده شده باشد.
مردم در سال ۵۷ با تمامیت رژیم شاه تعیین و تکلیف کردند ،و برا ی آن نیز بهای سنگینی پرداخت کردند، ولی از آنجا که رژیم جایگزین شده یعنی رژیم جمهوری اسلامی به مثابه فاشیستی ترین رژیم تاریخ بشری ،یکجا از تمام تجربیات دیکتاتوری های دوران برای سرکوب ،کشتار و ویرانی میهن بهره گرفته است طیفی از جامعه که در زمان نظام گذشته در رفاه نسبی بوده اند و از آن نظام بهره برده اند ا ز طریق مقایسه کردن بین بد یعنی رژیم گذشته و بد تر یعنی رژیم آخوندی این تز را در کل جامعه تعمیم می دهند.
مقایسه هایی این چنین حاصل عدم وجود روح آزادی و آزادگی در پیکر جامعه است .
دیکتاتورهای فاشیستی برای بقای خود ، در مواقع و زمانهای مختلف آدمهای متفاوتی را به صحنه می آورند ،و با نفوذ در نیروهای سرنگونی طلب مقاصد و منویات خود را پیش می برند.
و هرچه این نیرو بزرگتر و در صحنه عمل اجتماعی در سطوح مختلف بر علیه رژیم فعال تر باشد ، فعالیت های رژیم برای نفوذ در آن شدیدتر و بیشتر می شود.
و گاهأ با این وضعیت افرادی از رژیم در صفوف مقاومت نفوذ می کنند یا اینکه افرادی بعد از چند ین سال مبارزه کم آورده و دلشان برای قدم زدن در خیابان، بدون هیچ تعهدی لک زده است ،و به رهبری یک تشکیلات ، برای آن قدم زدن فرا خوان می دهند،با بهانه ای از صفوف مقاومت خارج و با تمام قوا در جهت تخریب نیروی انقلابی مبادرت می کنند، و آنچنان هرزه و دریده سخن می گویند که مات و مبهوت می مانی ، ولی شباهت های گفتمانی و نوشتاری تمامی اهل هرزه حتی در جزئی ترین اطلاعات یا دریده گویی ها، آبشخور اولیه آنها را نشان می دهد.نمونه این رفتارها را می توانید در نوشته های ( یغمایی،قصیم و مصداقی) و امثالهم دید.جانورانی که با هر نوشته یا گفتاری هرزه گی و دریده گویی خود را برای ثبت در تاریخ هوار می کشند ، و چه قدر برا ی این کارهم عجله دارند ،تو گویی چنان مرز هرزگی را در می نوردند ، که فکر می کنند هر چه زود تر باید خود را به غافله هرزگان برسانند. و مضحک آنکه همزمان پند و اندرز می دهند که بیائید به طرف ما بیایید .
آلوده دامنان همه را آلوده می خواهند .
و اشتباه محاسبه ای که این گونه دریده گان سیاسی می کنند ،این است که می خواهند در زمین سفت مقاومت بازی کنند ،زمینی که رژیم به رغم بهای سنگینی که از مقاومت گرفته است ،در آن باخته و زمین گیر شده است .
جامعه سیاسی ما آنچنان که باید در هیچ زمینه ای پا سفت نکرده است یعنی ظرف این ۳۵ سال اخیرهزار بار پشتک و وارو زده است . از آزادی خواه خلص و ناب تا سقوط در دره بی تفاوفتی،
برای حضور در صحنه سیاسی، تنها حضور فیزیکی کافی نیست ،حضور فیزیکی،وقتی پاسخ سؤالات بی شمار مبارزه را می دهد ،که قبل از آن تسلط بر آگاهی ،یعنی گیجی و حیرتی که از شناخت حیرت آور و شگفتانگیز پیرامونمان و تاریخمان به دست می آوریم ،حادث گردد.
و آنگاه تغییر شرایطی که در بدو امر تغییر ناپذیر جلوه می کند.
و آنگاه قصد و نیت ما از این حضور ، و این به قولی معمای روح است ،اعمال و رفتاری که در فراسوی شرایط بشری طرح ریزی می شود.
ناصر آبادانی