از قتل عام سال ٦٧ تا یورش به بند ٣٥٠ اوین
به بیان دیگر، برای ادامه بقای حاکمیتی که بر اندیشه ضد انسانی خمینی بنیان گذاشته شده است، راهی جز این متصور نیست. خمینی در یکی از عربده هایش با بیانی مافوق ارتجاعی به این حقیقت ذاتی نظامش اذعان میکند.
"اگر ما از اول .... به طور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و روسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزبهای فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و روسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم و چوبههای دار را در میدانهای بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمتها پیش نمیآمد...."(سخنرانی خمینی ٢٧ مرداد ١٣٥٨).
چوبه های دار شقاوت خمینی جلاد و داردسته جنایتکارش سالهاست (مخصوصا در دهه ٦٠) که مستمر برپاست، آدمکشان و پاسداران شب پرست سالهاست که ساطور به دست در هر گذرگاه به سلاخی مجاهدین و مبارزین و مردم آرادیخواه می پردازند. این اعمال جنایتکارانه اما نتوانسته است کوچکترین خللی در اراده مردم برای آزادی ایجاد کند.
چرا که مردم ما الگوهای ایثار و فدای بی چشم داشت را پیش رویشان دارند، چرا که بدون اغراق، هر جا و هر مکان ایران زمین و حتی هر زمان یادآور رزم و فدای بیکران فرزندان ایران زمین است.
و چه ابلهانه می اندیشید خمینی جنایتکار، که گویی میتواند مقاومت نسلی را که بی پروا برای آزادی جان می بازد، بشکند. غافل از اینکه هر شلاقی که بر پیکر زخمی هر مجاهد و مبارزی فرود می آید، شلاقی است همزمان بر وجدان بشریت؛ و آن هنگام که سینه های مالامال از عشق و عاطفه شان به توده های محروم جامعه، آماج تیر دشمنان آزادی میگردد؛ محال است که سکوت شب نشکند، محال است که عنصر فتوت و جوانمردی را در انسانها برنیانگیزد و واژه بیتفاوتی را مترادف با ننگ و نفرت نسازد. و راستی مگر میتوان شاهد قصه پر درد رنج خلقی ستمدیده بود و سکوت کرد و بیتفاوت ماند؟ به قول محمود درویش، شاعر بلند آوازه فقید فلسطینی: "آن کس که امروز شعری بسرايد و يا تابلو نقاشی کند و يا رمانی را بخواند و يا به موسيقی گوش فرادهد بزهکار است."
و امروز می بینیم که چگونه ایران زمین از جوشش خون شهیدان وطن، این یاران به ظاهر خاموش، و در پرتو رزم قهرمانانش ملتهب گشته و همچون امواج طوفانی، متلاطم و پر خروش گردیده است.
دوران دجالیت آخوندی در کشتن رشیدترین و پاکترین مردان و زنان این میهن تحت نام منافق و محارب دیگر بسر آمده است. ترس و وحشت سراپای نظام آخوندی را فراگرفته و فرآیند گسست و از هم پاشیدگی در ارگانهای سرکوبگر رژیم در حال فزونی است.
بدیهی است که میزان اطلاعاتی که از طریق فيلم و عكس از تهاجم وحشيانه به زندانیان بی دفاع بند ٣٥٠ به بیرون از زندان درز کرد، به هیج وجه بیانگر تمامی ابعاد جنايات انجام شده نبوده است.
حال ميتوان تصور كرد كه در دهه ٦٠ و مخصوصا در جریان قتل عام سال ٦٧ كه مطلقا امکانات اطلاع رسانی مثل موبايل و غیره در دسترس نبود، چه جنايات هولناك و باور نكردني در حق بهترین فرزندان مردم ایران اتفاق افتاده است، كه هنوز مردم از آن بیخبرند. بقول اشرف شهيدان: "جهان خبردار نشد که بر ملت ما در اين چند ماه (ماههای اول سال شصت) چه گذشت".
براستي كه تنها فيلم يكي از جنايات و قتل عامهاي آن دوران ميتوانست جهاني را تكان بدهد، زيرا كه درآن سالها هنوز طلسم ولايت نشكسته بود. چه قهرمانيها و پايداري هايي كه بدون شك در فرداي پيروزي انقلاب در جريان محاكمات شكنجه گران رژيم برملا و يا اسنادش افشا خواهد شد.
دکتر ملکی که خود سالهای زیاد عمرش را در شکنجه گاههای رژیم سپری کرده است، در موضع گیری اخیرش بعد از یورش وحشیانه به زندانیان مقاوم و بی دفاع بند ٣٥٠ اوین درمورد اعدامهاي سال ٦٠ مینویسد:
"من يک نکتهاي را ميخواهم بگويم. در ايران کسي که به عنوان زنداني سياسي دستگير ميشود و اين کار از ۳۵ سال پيش هم شروع شده منحصر به از سال ۸۸ نيست من متاسفانه ميبينم بعضيها صحبت از زندانيان بعد از ۸۸ ميکنند. بعد از ۸۸ ما چند تا زنداني داريم. چند تا اعدامي داشتيم. چند نفر کشته شدند. ماگزيمم ميگويند ۷۰ نفر. ما آقا در دهه ۶۰ ده ها هزار جوان را اعدام کردند. کشتند. شکنجه کردند و هزار بلا به سرشان آوردند. اين مسئله مسئله امروز و ديروز نيست. اين مسئله ۳۵ سال سابقه دارد."
خون آن جاودانه فروغها، در امتداد مقاومت قهرمانان پیشتاز در اشرف و ليبرتي و مردم ايران، و همراه با افشاگریهاي گوناگون طي اين سالها، آنچنان رژيم را رسوا كرده است كه در حال حاضر برخي از عناصر همين نظام سركوبگر، كه سالها درسيستم هاي امنیتی آن نقشهاي كليدي داشته اند، زبان باز كرده و بخشي از جنايات رژيم در جريان قتل عام سال ٦٧ را برملا ميكنند.
١- رضا ملك، از معاونان قبلی وزارت بدنام اطلاعات كه اخيرا از زندان آزاد شده است، درنوار افشاگرانه ای كه با صداي خودش پر كرده و از داخل زندان خطاب به دبیر کل سازمان ملل به بيرون فرستاده است، از جمله میگوید:
"عاليجناب ، جنايت اين رژيم به حدي است كه در طي چند شب درسال ٦٧ بيش از ٣٣٧٠٠ سي و سه هزار و هفتصد نفر از زندانيان با احکام پنج و دو سال و يكسال، اعدام و در گورهاي دسته جمعي توسط كانتينرها وبولدزرها به خاك سپرده شدند."
٢- در یک رویکرد دیگر، نوریزاد که تا قبل از قیام سال ١٣٨٨ از مقربان درگاه خامنه ای و ستون نويس كيهان پاسدار شريعتمداري بوده، در نوشته ای به تاریخ ٢٤ فروردین- روز شصت و سوم، تحت عنوان "آنهایند که ضرر می کنند" مینویسد:
"تلفنم زنگ خورد. که بود و از کجا بود؟ آقایی از بخش فارسیِ رادیو فرانسه. چه گفت و چه پرسید؟ گفت: اخیراً در یکی از کشورهای آفریقایی ( رواندا ) اتفاق جالبی رخ داده است. و آن، بخشایش عمومی است. گفت: اقلیتِ حاکم، در صد روز پی در پی، زد و هشتصد هزار نفر از اکثریت زیر دست را از پا در آورد و کشت. یک جنایت بزرگ. نه در دور دست های تاریخ بل در همین سال ٩٤. یک انتقام گیری وحشیانه و بدوی. گفت: اکنون پس از بیست سال، مردم و حاکمیت، به سمت یک عفو عمومی و ملی خیز برداشته اند و همدیگر را بخشوده اند. پرسش این که: چرا این اتفاق در ایران رخ نمی دهد؟ چرا در قبایل آفریقایی این شعور هست و اینجا نیست؟
گفتم: در کشور ما نیز از یک چنین کشتارهایی می شود سراغ گرفت. کشتارهایی که به ضرب سکوتی متعمدانه و خط قرمزهای حکومتی، هرگز به آمارهای رسمیِ داخلی و جهانی راه نیافته اند. حاکمیت در ایرانِ ما نیز یک اقلیتِ حتمی است که بر اکثریتی اسیر حکم می راند. با این تفاوت که در آفریقا و در رواندا، از خدا و محمد و کعبه و دعای ندبه و قرآن سرگرفتن و دیگ قیمه و علم و کتل و حسن وحسین خبری نیست و اینجا تا دلت بخواهد هست. گفتم: در اینجا نیز دو سه ماهه، سی و سه هزار دختر و پسر و زن و مرد زندانی را زدند و کشتند و جنازه هایشان را با کمپرسی به خاوران و بیابان های بی نشان بردند و یکجا دفن شان کردند و دست بر دست ساییدند که: ما نیز با مخالفین خود آن کردیم که علی با خوارج نهروان کرد."(١)
بيان قسمتي از حقايق قتل عامها از زبان افراد با مناصب و ارتباطاتی در بالاترین سطوح سیاسی - امنیتی رژیم و صحه گذاشتن آنها بر ابعاد جنایت رژیم ضد بشری آخوندی، بی اختیار ذهن را به تلاش و تقلای يك تواب خائن و ساير عوامل رژيم، معطوف میدارد که با ارائه آمار و ارقام دروغين، تحت عنوان "مدافع زندانيان سياسي"، در صدد شستن دستهاي قاتلين بهترین فرزندان اين مرز و بوم میباشند.
آنهايي كه به منظور مدد رساني به آخوندها، طي اين سالها تلاش كرده اند تا جرم و جنایت آخوندها را هر چه كوچك جلوه بدهند. غافل ازاين كه قبل از سرنگوني اين رژيم، دراثر پايداري و مقاومت همين خلق قهرمان و پیشتازان آن در اشرف و ليبرتي ،بخشي از واقعيات از پرده بيرون مي افتد و تواب خائن و باند او را رسوا ميكند.
تواب خائن در مورد قتل عام زندانيان سياسي در سال ٦٧ با اعتماد به نفسي ابلهانه و هدفدار، همه آمارهاي داده شده بوسيله سايرين را به چالش كشيده و رد ميكند و اندرباب مضرات آمار و ارقام اغراق آميز و ضرورت واقع گرايي تا بخواهيد روضه خواني ميكند و مينويسد: "در خاتمه لازم است بگويم که به نظر من رقم ٣٨٠٠ نفری که منتظری اعلام کرده است، از ارزيابی های ديگر به واقعيت نزديک تر است. هرچند آمار فوق نيز می تواند همه ی قتل عام شدگان تابستان ۶٧ را در بر نگرفته باشد. ......طبق اسامی که تاکنون انتشار يافته و از نظر من می تواند با احتمال ١٠ درصد خطا مورد وثوق باشد...." جلد ٣ كتاب نه زيستن نه مرگ صفحه ٣٥٧
شاگرد جلاد اوين، شاهسوندی نيز درمصاحبه اي با سايت جرس ٣ شهريور ٩٠ در مورد تعداد قتل عام شدگان سال ٦٧ مانند همسنخ خود، تواب خائن، به آمار منتطري استناد كرده و ميگويد: "بعد از ذکر این دو نکته، فکر می کنم مستند ترین روایت، روایت آیت الله منتظری در خاطراتشان باشد . .......من درگفت وگوهائی که با تنی چند از دوستانی که در آن ایام در زندان بوده و خوشبختانه از آن ماجرا جان سالم بدر برده اند، داشته ام . نظر آنان را در باره آمار تقریبی و نزدیک به واقعیت ماجرا پرسیده ام. اینان متفقا بر نظر آیت الله منتظری صحه گذاشته اند. بنابراین می توان رقمی میان ٣٥٠٠ تا ٤٥٠٠ نفر را به واقعیت نزدیک دانست".
ملاحظه میکنید كه چگونه شاگردجلاد و تواب خائن تلاش میکنند، خط رژيم و آمار منتظري را جابيندازند، كه ماكزيمم قتل عام شدگان سال ٦٧ حدود ٤٥٠٠ نفر بوده است.
تواب خائن در مصاحبه اي با سايت جرس، ٣٠ مرداد ٩٠ درمقابل اين سوال كه "اعداد و ارقام و آمار مختلفی در مورد این رویداد ناگوار و تلخ منتشر شده، از نظر شما کدام گزارش و داده واقعی تر است؟" جواب ميدهد:
"از نظر من آمار ارائه شده از سوی آیتالله منتظری در میان آمارهای ارائه شده از همه به واقعیت نزدیکتر است. با توجه به صداقت و درستی ایشان و همچنین ارادهای که در بیان واقعیتها داشتند هیچ دلیلی برای رد آمار ارائه شده از سوی ایشان در دست نیست. تحقیقات صورت گرفته هم بیانگر درستی نسبی این آمار است".
همنشين بهار، یکی ديگر از عناصر باند تواب خائن، كه براي بازارگرمي كتابهايش و آمار و ارقامهاي او سينه چاك ميدهد، تا بخواهيد درمورد این كتابها روضه خواني ميكند و براي آن القابي هم چون "دائره المعارف زندان" و"فصل الختام" ميتراشد و در گفت و شنودی با او تحت عنوان " شب سرودش را خواند، نوبت پنجره هاست" میگوید:
"بدون شک کتاب ُپر ارج شما هم اکنون، و چه َبسا وقتي هر دو َسر بر خاک نهاده باشيم براي نسل هاي آينده گزارشگر امين واقعيت ها خواهد بود".
همنشين بهار در مطلب ديگری تحت عنوان "آیا در کشتار شصت و هفت، خود ما نیز مقصریم؟ مينويسد:
"کتاب آقای ايرج مصداقی "نه زيستن، نه مرگ" از اين جهت پرارج است که "فصل الختام" کتب زندان است، از اين گذشته نويسنده قدر قلم مقدس ديکته ناپذير را ميداند."
تواب خائن به پايمال كردن خون عزيزاني كه دسته دسته، باشعار، مرگ بر خميني، درود بر مجاهدين، دورد بر رجوي، برچوبه هاي دار بوسه ميزدند، آمار ارائه شده بوسيله مقاومت ايران را بزرگنمايي و غلو معرفي ميكند تا بگويد كه رژيم هم اينقدر كه مجاهدين ميگويند غدار نيست. به سوال وجواب اين تواب خائن با همنشين بهار توجه نماييد:
"همنشين بهار: به سئوال ديگر بپردازيم، شما در مبحثي با عنوان "مبالغه"، بزرگنمائي ها را زير سئوال برده ايد و حتي آمار صد و بيست هزار مجاهد و مبارزي را که گفته ميشود به دست رژيم آخوندي جان باخته اند و نيز رقم سي هزار نفري را که براي آمار قتل عام سال شصت و هفت عنوان ميشود و ... اغراق آميز ميدانيد .خلاصه زيرآب خيلي چيزها را زده و بديهيات جا افتاده را از اعتبار انداخته ايد
پاسخ: آنچه که براي من مهم بوده بيان واقعيت است. من معتقد به اين گفتهي چهگوارا هستم که بر بالاي تمامي اطلاعيههاي ارتش آزاديبخش بوليوي نقش ميبست: "راستي انقلابي در برابر دروغهاي ارتجاع". قبل از هر چيز بگويم که اتفاقاً هدف اوليه من اين بوده است که در بديهيات تشکيک کنيم."
از نگاه رژيم و تواب خائن، آمار ٣٠٠٠٠ قتل عام شده یعنی دروغ و رقم ٤٥٠٠ واقعیت دارد؟!. آنروي سكه این تلاش تواب خائن، یعنی تخفیف در كم و كيف جنايات رژيم ضد انسانی آخوندی.
درهرحال آنچه كه مشخص است، تلاشهاي ماموران و پاسداران نظام ولايت فقيه، دردي از رژيم را دوا نكرده بلكه تشدید تضادهای درونی در راس رژیم ملایان، که اساسا محصول مقاومت مردم و پیشتازان قهرمانشان است، اکنون به ستون فقرات این نظام، یعنی نیروهای سرکوبگر نظامی- امنیتی آن رسوخ کرده، که این نیز یکی از علائم فاز پایانی این حاکمیت منحوس می باشد.
در نقطه مقابل، مقاومت و نیروی محوری آن، یعنی پیشتازان مجاهد خلق، به رغم همه ابتلائات و شداید مسیر، سرفراز به پیش میتازند. واکنشهای جنون آمیز تبلیغی رژیم در هفته های گذشته و تلاشهای مذبوحانه آن در مخدوش کردن چهره مجاهدین، خود بهترین گواه این حقیقت است، که پیام ایستادگی عنصر مجاهد خلق در عمق جان و ضمیر جامعه همچون مشعلی فراروی نسل تشنه آزادی و عدالت در میهن در زنجیرمان قرار گرفته است.
و این است مفهوم استراتژیک- اجتماعی شعار "رود خروشان خون شهیدان ضامن پیروزی محتوم خلق قهرمان ایران است."