Loading...

آيا منتقدين! همان جدا شدگانند؟قسمت چهارم

image
۱۳ اسفند ۱۳۹۲

آيا منتقدين! همان جدا شدگانند؟قسمت چهارم

ما اگرچه با یکدیگر اختلاف نظر زیادی درنوع تاکتیک برای چگونه مبارزه نمودن با رژیم ضدخلقی جمهوری اسلامی داشتیم و با هم به بحث وتبادل افکار می پرداختیم، اما دراستراتژی سرنگونی رژیم ضدخلقی جمهوری اسلامی یعنی جانیان عمامه بسر، همانند یک تن واحد، یک عقیده ویک نظر بودیم. این تن واحد خودش را دررابطه برخورد منفی با توابین ونادمین وپاسداران وزندانبانان وبخصوص درمخالفت باجداسازی ظروف«مسلمان» و «مارکسیست» و«بهائی» به وضوح نشان می داد.
اینجا به بند سران یا بند اعدامیان معروف بود. همه ما با حکم یک حاکم ضدشرع بجرم محاربه با خدا! ومفسد فی العرض، باغی ویاغی محکوم به اعدام وتوسط یک جلاد مشترک نیز قرار بود که به چوبه دار کشیده شویم. لذا فریاد عدالت خواهی ما، فریاد آزادی ما، فریاد دموکراسی طلبی وآرمان خواهی مشترک وآرزوی قلبی مان رهائی مردم وزحمتکشان ازیوغ ستم وزنجیر وبهره کشی بود. ما دارای « درد مشترک» بودیم. ازحرافی های کافه نشینان خارجه و مبارزان بعد از ازساعت هفت شب وبعد ازتعطیلی کار و کاسبی، درفیسبوک ودنیای مجازی نیزخبری نبود. چرا که ما یاران در زنجیر همگی خود دستی در آتش مقاومت داشتیم.
زمزمه ضربه خوردن تشکیلات جنگل مجاهدین در مازندران در زندان پیچیده بود. عده ای می گفتند که همگی انها را دستگیر وبه زندان مخوف«اوین» برده اند. عده ای می گفتند که آنها را در زندان سپاه «چالوس» به اسارت وزنجیر کشیده اند.
اما اولین سوالی که به ذهن ها خطور می کرد این بود که « چگونه چریک های مجاهدین در جنگل، که همه مسلح به سلاح های مختلف وسیانوربودند بصورت دست جمعی دستگیرشدند؟» همان داستانی که بعدها در شهادت 52 تن ازمجاهدان دراول شهریور 1392 در شهر پایداری وشرف اشرف، تکرار شد.
چند ماهی از این خبر گذشته بود که در یک روز سرد پائیزی، زندانبانان تمام زندانیان زندان سپاه قائمشهر را در مسجد زندان «منکرات» سپاه جمع نمودند. ولوله ای در زندان به راه افتاد و همه از سر کنجکاوی شروع به پچ پچ نمودند. برروی دیوار ها وپشت بام های زندان سپاه نگهبانان را چندین وچند برابر کردند. آن روز من کارگر نهار بندمان بودم. عقربه ساعت، یک بعد از ظهر را نشان می داد که ناگهان پتوی جلوی درب بند به کناری رفت وفرمانده سپاه چالوس ومسئول زندان سپاه قائمشهر به همراه یک نفر وارد شدند. من در جای خودم خشکم زد. از دلهره وشوک قلبم داشت از دهانم به بیرون می پرید. آری او خودش بود. «فرمانده فرهاد». اوکه از نظر تئوری، از قرآن گرفته تا کتب مارکس ولنین ومبارزات آمریکای جنوبی ودیگرانقلابات جهان را از بر بود!.
او مرا دید وشناخت. برای لحظه ای چشمم توی چشمش افتاد. دیگرآن نگاه وآن تیزی و آن هیبت وعظمت را در نگاهش نمی دیدم. در همان چندثانیه ای که چشمانمان به چشمان یکدیگر افتاد اورا فردی فرتوت، مغلوب ومرعوب دشمن، شکست خورده وتسلیم شده به دشمن دیدم. آری او که در آن زمان که در صف مقاومت و فرمانده سپاه عدالتخواهی وانقلابیون بود، از هیبت وعظمت برخوردار بود، اینک خواری وذلت را در چشمانش می دیدم .
حالا او با فرمانده سپاه چالوس همانند یک دوست می گفت ومی خندید! او را به جایگاه سخنرانی بردند. او در سخنرانی 30 دقیقه ای اش فقط از مجاهدین وجنگ مسلحانه ومناسباتشان «انتقاد» می کرد!. بخشی از انتقادات وی به مجاهدین اینها بود.
«1- باتمسخر وبرای بی اهمیت نشان دادن فعالیت های سیاسی مجاهدین در خارجه ـ می گفت « محمود مهدوی در زیربرج ایفل در پاریس دارد برای دموکراسی مبارزه می کند»!
2- «بچه مسعود رجوی یعنی تنها یادگار اشرف که در تلویزیون رژیم این کودک خردسال را در بغل لاجوردی بر سر جنازه مادرش به اسیری گرفته بودند از شیر مخصوص استفاده می کرده است!. زهی بیشرمی !»
3ـ «بخاطرسیاست غلط مجاهدین تا کنون بیش از 700 نفر در حد اعضای سازمان در مازندران کشته شده اند! »
دقیقآ همانند بسیاری از«بریدگان مستعفی» کذائی امروزی در سایت های مجازی، که با وقاحت وبی شرمی تمام برای توجیه بریدگی وپاسیو بودن خود، به جای گرفتن یقه دشمن وقاتل، یقه خود مجاهدین را می گیرند و برای کشته شده های خود مجاهدین در«اشرف»و «لیبرتی» کاسه داغتر از آش می شوند و به اصطلاح دل می سوزانند!. «منتقدین» سایتهای مجازی نیز با انتقاد از هرگونه فعالیتهای سیاسی مجاهدین، با مزخرفاتی همچون « مجاهدین جای گرم می خوابند»، «غذای داغ وشکم پر می خورند» و«رزمندگان لیبرتی زیر موشک باران هستند ویا در اعتصاب غذا بسر می برند! ولی رهبری مجاهدین درجای امن می باشد» برخورد می کنند. این ها لاطائلات نشخوار شده قدیمی دشمنان وبریدگان از مبارزه می باشد.
تمام کسانی که از مبارزه می برند ـالبته حساب انسانهای باشرف که صادقانه بدنبال زندگی شرافتمندانه خود می روند که حق طبیعی شان نیز می باشد کاملآ با این جماعت جداست ـ بلافاصله برای بدر بردن خود از این بریدگی وتوجیه خیانتی که در پیش دارند ابتدا «منتقد» مجاهدین وشورای ملی مقاومت می شوند. وز وز منتقد بودنشان بدون شک بودار ومشکوک است و برای ما شاهدان بیش از 35. سال تاریخ مبارزه برعلیه فاشیسم مذهبی پدیده تازه ای جز ترویج وتبلیغ پاسیویسم و بی عملی وکنار کشیدن از مبارزه با جانوران آدمخوار عمامه دار نیست.
چگونه تشکیلات جنگل مازندران ضربه خورد؟
فرمانده «فرهاد» در یکی از ایست های بازرسی سپاه در شهر دستگیر می گردد. آنگاه درزندان به دشمن قول همکاری برای ضربه زدن به دوستان ویاران سابق خود را می دهد! و تشکیلات مجاهدین در شهرهای مازندران، عمدتآ در بابل را که مرکز تشکیلات مجاهدین دراستان مازندران بود را لومیدهد وضربه می زند .
خبر حمله به خانه های مخفی مجاهدین وشهادت یارانمان را در زندان از طریق تلویزیون رژیم می شنیدم وبه خود می پیچیدم. نزدیک به 30 نفر از کادرهای باتجربه وتشکیلاتی سازمان در استان مازندران خانه های مخفی شان توسط یک « فرمانده سابق» جبهه انقلاب ضربه خوردند وشهید شدند .در اینجا بی مناسبت نمی بینم تا به افاضات عضو بریده از شورای ملی مقاومت کریم قصیم اشاره کنم که از یک فرد بریده از صف انقلاب ومردم با افتخاربا عنوان «فرمانده افشار» یاد کرده! واین مردک بریده از مبارزه را بخاطر فرمانده بودنش در «اشرف»، حلوا حلوا می کند!.
غافل از اینکه به هنگام جنگ در هیچ یک از انقلابات عصر نوین با فرماندهی که به هنگام نبرد سنگر را رها کند یه گونه ای دیگر غیر از برخورد انسانی که مجاهدین با این بریده تنظیم کرده اند برخورد می کردند. زهی بی شرمی وسقوط بدون دنده وترمز به جبهه ضد خلق.
مجاهدین برای حفظ دیگر نیروهای خودشان از طریق صدای مجاهد خطاب به تمامی کسانی که وی را می شناختند اعلام میکنند تا اطلاعات خود را از این خائن دور نموده وبسوزانند. اما به دلائل خاص جغرافیائی وامکاناتی، که در دفعات دیگر به شرح کامل زندگی چریکهای مجاهد در جنگلهای «شیرگاه» وساری خواهم پرداخت، تشکیلات جنگل از ارتباطات صوتی محروم بودند. تنها رابط آنزمان تشکیلات جنگل وشهر، خود « فرمانده فرهاد» بود. لذا 16 ستاره از ستارگان جنگل مازندران، چریک های مجاهد عاشق میهن وزحمتکشان، غافل از هرگونه اطلاع که فرمانده شان ابتدا بعد از بریدن از مبارزه، «منتقد» سازمانی شده است که خود تا دیروز فرمانده اش بود!.
اما« فرمانده فرهاد» تصمیمش را گرفته بود. او در سر نقشه ای را می پروراند. او همانند بسیاری ازبریدگان ازمبارزه بلافاصله بعداز بریدن از صف خلق وانقلاب « منتقد» مجاهدین شده وقصد نابود کردن این تشکیلات «جهنمی!»«سکت!» «غیردموکرات!»«منحط!» و«انتقاد ناپذیر!»را کرده بود.
آنها بی خبرازهمه چیز وهمه جاهمچنان نگران وچشم براه فرمانده شان ماه های متوالی درجنگلهای مخوف «خی پوست» سرگردان بودند. فرهاد به همراه سپاه ضدخلقی، خانه هائی را بعنوان خانه های مخفی آماده وعادی سازی می کند. درون خانه نیز ماموران وزارت بدنام اطلاعات که سر و وضع ظاهری خودشان را بصورت مجاهدین در آورده بودند مستقر می شوند. فرهاد که دیگر در رذالت وپستی آزمایش خود را به دشمن پس داده بود به همراه سپاه به نواحی جنگل شیرگاه رفت. وی یک عدد سلاح کمری کالیبر45 که سلاح سازمانی اش بود از سپاه می گیرد وخود را به یاران ودوستان دیروزش می رساند. دوستانش بی خبر از همه جا اورا که حال به یک مزدور بریده وخائن تبدیل شده بود در آغوش می گیرند. فرهاد می گوید که خط سازمان عوض شده و ما باید جنگل را ترک نمائیم. سلاح ها وسیانورها را بردارید تا ابتدا به شهر ساری وآنگاه برای ادامه مبارزه به منطقه کردستان برویم. آنها جنگل را به قصد منطقه کردستان ترک می کنند و به خانه های مخفی سازمان! که درحقیقت پاسداران درآن مستقر بودند وارد میشوند. پاسداران ـ که عادی سازی کرده بودند ـ آنها را در آغوش می گیرند و می گویند شما در خانه امن سازمان هستید وسلاح ها وسیانورهایتان را تحویل بدهید.
آنها بی خبر از همه چیز این کار را انجام می دهند وهمگی که 16 نفر بودند دستگیر می گردند. این ستارگان آسمان سبز مازندران پس از تحمل ماه ها شکنجه در یک بیدادگاه جمهوری اسلامی به اعدام محکوم می گردند. آنها سرانجام در سحرگاه 19 اسفند 1363 در زندان ساری به همراه خود «فرمانده فرهاد» خائن ومزدور «منتقد» به جوخه اعدام سپرده شدند. در سحر گاه 19 اسفند، 16 « روجای مازندران» به دارکشیده شدند.
بحر خزر ازغم 16 ستاره سرخ مجاهد مویه سرداد و جنگل مازندران وزحمتکشان آن خطه را در غمی عمیق فرو برد. آری تمام کسانی که از مبارزه بریده اند، ابتدا برای توجیه بریدگیشان «منتقد» سازمان خود شده وآنگاه در صف دشمن قرار گرفته ومزدور میگردند.
شک نباید کرد چون منتقد واقعی، صحنه مبارزه را به بهانه «انتقاد» ترک نمی کند.
هرمز صفائی نوائی
آلمان 10.03.2014
17 اسفند1392

 

آقای کریم قصیم ، نکند شما هم عرق کرده اید؟
درتاریخ مبارزات خلق ها کم نبودند افراد و گروه هايى که در سرفصل ها وپیچ های تعیین کننده تاریخی به دلائل مختلف که وارد بحث آن نمی شوم به خلق ومردم پشت کرده و خود را به دشمن خلق و مردم فروختند. تمام کسانی که زندان هاى رژیم هاى شاه و آخوندها را تجربه کرده اند، از این نمونه ها زیاد مشاهده نموده اند.

 درزمان زندگی چریکی و مخفی نیز نمونه های بسیاری بوده است که خانه ومخفیگاه انقلابیون توسط یک فرد خود فروخته وبریده لو رفته و رزمندگان آزادی مردم ایران چه از مجاهدین خلق ایران وچه از سازمان چریکهای فدائی خلق توسط دشمن به شهادت رسیده اند
آقای مسعود رجوی مسئول شورای ملی مقاومت در تاریخ 20 بهمن 1392
در رابطه با دفن مخفیانه 52 تن از مبارزان آزادی مردم ایران که در اول شهریور 1392توسط رژيم مزدور خامنه ای درعراق یعنی مالکی جنایتکار اعدام شده بودند، پيامى خطاب به هموطنان، نیروهای انقلاب دموکراتیک مردم ایران و مؤسسان چهارم ارتش آزاديبخش ملى ايران فرستاده و در بخشى از آن گفته اند "چی، چند، چه گرفتی، خود به چند وچگونه فروختی؟
"
آقاى كريم قصيم عضو مستعفى آماده ى انتقاد! بلافاصله اين مطلب را به خود گرفته و پاسخ داده اند كه "من نبودم." من دراینجا برای این که به آلزایمر آقای کریم قصیم کمکی کرده باشم، فقط به چند نمونه تاریخی اشاره می کنم. اولین و معروفترین شخص از دوستان فعلی آقایان «مستعفی منتقد»، مزدور و شاگرد جلاد اوين "سعید شاهسوندی" می باشد. این فرد سابقه طولانی در مبارزه با دیکتاتوری شاه و خمینی داشته است. حتی کاندیدای سازمان مجاهدین از شیراز نیز بوده است. در عملیات فروغ جاویدان زخمی گشته و در حالی که مسلح نیز بود، خودش را با تمام سوابق گذشته به دشمن تسلیم می کند. بعد با دشمن همکاری می کند و در زمانى که بسیاری از نوجوانان و جوانان به جرم داشتن و یا خواندن یک اعلامیه مجاهدین اعدام مى شدند، ایشان پس از یک سال از زندان آزاد و به آلمان «هامبورگ» می آید. با همان پول طیب و طاهری که همکار محقق و مفسر سیاسی شما در «بی بی سی» یعنی "علیرضا نوری زاده" از رژیم ضدخلقی جمهوری اسلامی می گیرد، در قلب هامبورگ مغازه کتابفروشی باز می کند!ایشان به عنوان "منتقد جداشده از مجاهدين " در اروپا دست به فعالیت های کثیفى بر علیه یاران گذشته اش مى زند. تعجب آور اینکه همین عنصر فرسوده و خائن توسط مدعیان و اپوزیسیون نماهای خارج از كشور -به خاطر ضدیت کورشان با مجاهدین- حلوا حلوا شده وبرای او جلسات سخنرانی آنچنانی برگزار می كردند. این عنصر خودفروخته توسط نیروهای مقاومت ومردم نه تنها مورد لعن ونفرین قرار گرفت، بلکه به لقب «شاگرد جلاد لاجوردی» نيز نائل شد.

مثال دیگر، مسعود دلیلی، فردی که عضو تیم عملیاتی مقاومت بوده است. تجربه 30 سال مبارزه را نیز داشته است. اما در مقطعی از زندگی به ارزشهای گذشته اش پشت کرد وهمانند شما ابتدا«منتقد!!» مجاهدین شد و در قدم بعدی با دشمن ضد بشری همکاری نمود و به یک مزدور خوار و ذلیل وبی مقدار تبدیل گردید و تا جائی رفت كه با خباثت بی نظیر، آدم كشان رژیم خونخوار آخوندی را بالای سر دوستان سابقش در اشرف آورد و همانند "سعید شاهسوندی منتقد" در زدن تیر خلاص بر سر یاران دیروزش شرکت كرد .
»
مثال بعدی همین خود شما می باشید. آقاى قصيم از اين موجود دوپا هرچه بگوئيد بر مى آيد. انسان موجودى مادى و پيچيده است. خود شما 30 سال به دروغ فریاد زدید! 30 سال به دروغ مصوبه امضا نمودید! 30 سال شعار دروغ دادید ولی به هیچکدام عمل نکردید! حالا هم به دروغ اسم خودتان را «منتقد» گذاشته اید، در حالی که خودتان هم می دانید که دارید مزخرف می گوئید. شما حتی حاضر نشدید به مصوبات خودتان پاى بند باشيد، یعنی حداقل در«چهارچوب جبهه همبستگی ملی» در كنار جبهه مقاومت قرار داشته باشید! و با یک سقوط آزاد خودتان را ارزان به یک «بچه تواب» فروختید. شما به دروغ «بیماری چشم درد و قلب درد را بهانه استعفای خودتان کردی» اما مبارزه به اصطلاح مجازی را برعلیه یاران سابقتان با صدوهشتاد درجه تغیر موضع شروع نمودید. جالب است که با توجه به اینکه نه ماه از خروجتان از شورا می گذرد اما هنوز که هنوز است با همان خرمردرندی سابق می خواهید از پیام مسئول شورا برای خودتان کلاهی بدوزید و نان سیاسی اش را بخورید وخودتان را مهم جلوه بدهید! سوال من این است که آقاى رجوى در کجای این پیام نامی از شما برده اند؟
-

(1) – مسعود رجوی خطاب به ما: «چی، چند، چگونه، چه گرفتی، خود به چند و چگونه فروختی؟»
كريم قصيم ٢٢ فوريه ٢٠١٤
منبع: سايت پژواك ايران

حال شما چرا دست پیش گرفته اید تا پس نیفتید؟ مگر شما هم همانند دوست مستعفی منتقدتان! زمینی دارید که باید آزاد گردد که دست پاچه شده اید؟ از کجا متوجه شدید که اين پیام خطاب به شماست؟ شما چرا هول کردید؟ مگر خبری هست که ما نمی دانیم؟
این عکس العمل کودکانه شما مرا به یاد خاطره اى از برادرم در گذشته های بسیار دور در شمال ایران انداخت. در یک شب طوفانی وبارانی پائیز شمال كه وضع هوا بسیار خراب بود و آسمان تا صبح گرومب گرومب می کرد، برادر خردسال من از ترس تشک خودش را خیس کرده بود. صبح روز بعد وقتى مادر خدابیامرزمان بى خبر از همه جا مشغول جمع کردن لحاف و تشک ها شده بود، تا به سمت تشك برادرم رفت، ناگهان برادرم - همانند شما - دست پاچه شد و به مادرم - در حالی که جای خیسش رانشان میداد، گفت: "من خودم را خیس نکردم ها! من خودم را خیس نکردم ها! من فقط عرق کردم
!"
آقای قصیم! شما هم مثل برادرم دست پیش راگرفته ايد تا پس نیفتيد؟ اگر حسابتان پاک است چرا به درآمد حرفه ى پزشکی و حرفه ى همسرتان اشاره می کنید؟ پیام آقای رجوی خطاب به مزدوران و مزدبگیرانی همچون اعضای منتقد! جدید در هتل مهاجر بغداد درعراق و «مسعودلیلی» و دیگر مزدبگیران خودفروخته به جانیان عمامه دارمی باشد! شما چرا به حسابتان اشاره می کنید ؟! آقای کریم قصیم، این جور که شما دست پاچه شده اید مقداری سؤال برانگیزاست! نکند شما هم عرق کرده اید؟
در خاتمه عین لاطائلات آقای قصیم در صفحه بچه تواب «ایرج مصداقی» را می آورم .
"فقط محض اطلاع هموطنان آزاده اشاره می کنم: درحال حاضر من - برغم کسالت مفرط جسمی- با کار و زحمت و از دولت سر حرفه پزشکی(خودم و حرفه آموزشی همسرم در آلمان) مخارج زندگی مان را تأمین می کنیم."
هرمز صفائی نوائی
آلمان سوم مارس 2014

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ  ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

قسمت اول ـ آيا منتقدين ! همان جدا شدگانند؟

وقتى از ابتدای سال جدید خورشیدی دوباره فیلی به نام "منتقدین به مجاهدین و شورای ملی مقاومت" در فضای مجازی به هوا رفت، برای لحظه ای به فکر فرو رفتم. قبل از هرچیز اولین سوالی که به ذهنم خطور کرد این بود که: چرا در میان این همه اپوزیسیون رنگارنگی که چه در داخله و چه بخصوص در خارجه مدعی مبارزه با رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی هستند، این جماعت فقط به مجاهدین و شورای ملی مقاومت گیر میدهند؟

از آنجائی که بنده آدم کنجکاوی هستم وبا هموطنان زیادی از طیفهای مختلف اجتماعی در هر جمع و برخوردی به بحث و گفتگو می نشینم تا شاید چند کلمه اى بیاموزم، لذا تقريبا بیشتر در جلسات مخالفين مجاهدین شرکت می کنم تا ببینم آنها در کجای مبارزه بر علیه آدمخواران عمامه دار قرار دارند. البته نظر رژیم را در رابطه با مجاهدین همگی می دانیم وآن هم این است که: "منافقین نابود شده اند."

در این 30 سال هزار بار خبر نابودی این گروهک ملحد آمریکائى! اسرائيلی! عراقى! وابسته به شوروی سابق! آلمان! انگلیس! فرانسه! ژاپن! پاکستان! وسنگال وبنگلادش! وخلاصه کلام، همه دنیائی که به رژیم کمک می کنند ویا قرار است بکنند، را در بوغ وکُِرنا کرده است واين دیگر برایمان تازگی ندارد. جای تعجب اینکه وقتی با نیروهای به اصطلاح اپوزیسیون برون مرزی مدعی وحدت نیروهای مخالف نظام نیز حرف می زنی می گویند: بابا ول کنید! مجاهدین که در میان مردم طرفدار ندارند!خوب اگر طرفدار ندارند شما چرا نگرانید؟ حالا چرا ول کنیم؟ چی را ول کنیم؟ مبارزه با رژیم ضد خلقی آخوندی را؟
تازه معلوم می شود که نگرانی آقایان اپوزیسیون از سر دلسوزی به مجاهدین و شورای ملی مقاومت نیست که می گویند « ول » کنید! آنها نگران جای دیگر وچیز دیگرند به همین خاطر نیز هر چند وقت یکبار در میان این همه تلویزیونهای رنگارنگ در لس آنجلس و اپوزیسیون های زرد وآبی وسبز وقرمز و رنگارنگ، -که اتفاقآ خیلی هم خوب است كه هر کس به هر اندازه ای که می تواند بر علیه رژیم فعالیتی بکند- يك نيروى جديد سبز مى شود. اما سوال اینجاست که چرا هميشه به این گروهکی که "هزار بار تاکنون نابود شده اند" و "در میان مردم هم هیچ طرفداری ندارند" گیر می دهید؟ جواب این سوال را در اختیار خوانندگان محترم می گذارم
.تاریخچه بشر همواره همراه با مبارزه بوده است. بخصوص تاریخچه بشری که تحت ستم اجتماعی وسیاسی از طرف هیئت حاکمه بوده است. در چنین اوضاع واحوالی معمولآ نیروهای آگاه جامعه که مسولیتی را بروی دوششان احساس می نمایند، آستیها را بالا می زنند و به ندای مظلومان وگرسنگانی که فریاد حق طلبی شان بلند است پاسخ مثبت می دهند تا برای احقاق حقوق پایمال شده خلقی اسیر ومحروم تلاش نموده وحقوق پایمال شده اش را به وی باز گردانند. انتخاب مبارزه نیز کاملآ آگاهانه وآزادانه است. هیچ فشار واجباری در انتخاب مبارزه نیست. مبارزه با چنین هیئت حاکمه جباری همیشه سخت وهمراه با شکنجه، اعدام، زندان، تبعید و برباد رفتن خانه وکاشانه و دوری ازعزیزان همراه می باشد. لذا هر فرد با توجه به هر اندازه آگاهی وتوانی که دارد انتخاب می کند که تا چه حد و در کجای این حرکت حق خواهی شرکت و همکاری فعال داشته باشد. اگر جمعی، گروهی ویاسازمانی باشد، فرد خود را به آن می رساند تا با یک کار و تلاش جمعی و تیمی سهل تر، مؤثرتر و بهتر به اهدافش که کمک به دادخواهان است برسد. اگر چنین تشکلی موجودنباشد، افراد معمولآ بدنبال شکل دادن جمع ویاتشکیلاتی می گردند تا بتوانند به طور جمعی کار مبارزه را به پیش ببرند.عده ای در صف جلوی مقاومت وعده ای بعنوان نفرات پشت جبهه وعده ای در کمک رسانی مالی و تدارکاتی و عده ای نیز در بخش تبلیغی قرارمى گيرند .

واگر فردی توان هیچکدام از اینها را نداشته باشد، در حد گفتن یک خدا قوت، مرز بندی و صف بندى خودش را بين خلقی که حقوقش پایمال شده است و ظالمان حاکم، مشخص ومعین می کند.
رسم و رسوم جوانمردی نیز حکم می کند که اگر کسی به هردلیلی نمی خواهد ویا نمی تواند در صف مبارزان قرار بگیرد برای آنانی که این راه سخت وپُر فراز و نشیب را با تمام تلخی هایش پذیرفته اند، مانع تراشی نكرده وسنگ اندازی ننماید. به قول ما امروزی ها، مرزبندی می کنند که در کدام طرف دعوا قرار دارند تا مرزها مخدوش نشود. دشمن و دوست معین باشند.
مثالی می زنم. آدمهای بیمار و روانی "همین آخوندهای جنایتکار" خانه ای به نام ایران را به آتش میکشند. عده ای زن و بچه درون خانه اند و دارند در آتش می سوزند. صدای زجه و ناله شان بلند است. همه آدمهای بیرون خانه با تمام اشکالات وایرادات واعتقاداتی که دارند ادعای کمک به افراد در حال سوختن درون خانه را دارند. عده ی سطلی آب برمی دارند تا آتش را خاموش کنند. عده ی فریاد کمک کمک سرمی دهند. عده ای نيز هستند که پا را از این هم فراتر می گذارند و برای نجات جان اعضای در حال سوختن خانه، تمام هستی وعلائق شخصی وخانوادگی خود را در طبق اخلاص گذاشته وکاملآ آگاه به تمام خطراتی که در انتظارشان است، خود را آماده ی رفتن به درون آتش می کنند تا زن وبچه هائی که در حال نابود شدن هستند وصدای فریادخواهی شان بلند است را یاری برسانند وآنانرا نجات بدهند.
اماعده ای با لباسهای اتو کشیده نه تنها خود کاری برای نجات جان آن آدمهای درون خانه نمی کنند، بلکه فقط در کناری ایستاده و تماشاگر صحنه هستند. فقط حرف می زنند، ایراد می گیرند وغر میزنند. درکمال تعجب همين عده ای که فقط حرافی میکنند و نق می زنند و طرح میدهند و مرتب ایراد می گیرند، جلوی درب ورودی خانه را سد می کنند. آنها بهانه ها و ادله های زیادی برای این مانع تراشی خود می آورند. بعنوان مثال مى پرسند: اول بگو ببینم به چه کسی اعتقاد دارید؟ چرا بر سرتان روسری می باشد؟ رهبر عقیدتی تان کجاست؟ چرا می خواهید خودتان را به خطر بیاندازید؟ ما به نوع ورود و شیوه مبارزه شما با آتش سوزى "انتقاد" داریم! ایشان از سر مثلآ دلسوزی ! مانع ورود افرادی می شوند که برای نجات جان زنان وکودکان در حال سوختن، کاملآ آگاهانه حاضر به هرگونه فداکاری وگذشتی می باشند!. آیا به نظر شما این کمک به سوختن وذغال شدن ساکنین خانه ای که آتش گرفته است، نمی باشد؟

متاسفانه ما هم اکنون در فضای مجازی با چنین حرکات زشت وزننده و خائنانه ای از طرف عده اى از مدعیان روشنفکر خارج از گود نشین و علاف در غالب اپوزیسیون با نام مستعار "منتقد"، در رابطه با مجاهدین وشورای ملی مقاومت مواجه هستیم. شما می توانید با نوع تاکتیک ورود مجاهدين به درون خانه ى آتش گرفته، مخالف باشید؛ اما این اجازه را ندارید که راه را برای آنها سد نمائید. در گوشه ایی بنشینید وفحاشی کنید، مانع تراشی کنید، سطل آب آنها را سوراخ کنید، زیرابشان را بزنید، راهشان را برالی رساندن کمک به آنهائی که صدای کمک کمکشان بلند است مسدود کنید .اگر راست می گوئید و قصد کمک به ساکنین خانه ى در حال سوختن را دارید، بروید واز یک نقطه ویا با هر شیوه بهتری که مدعی هستی و می خواهید به مسدومین کمک کنید، خود را بدرون خانه برسانید و به زخمی ها و قربانیان یاری برسانید. نه اینکه راه را برای کسی که در حال فدا وکمک است ببندید و مرتب فقط ایراد تراشی بنمائید وناسزا یگوئید.

البته در این 35 سال حکومت خونخواران عمامه دار در ایران، اینگونه مخالفت ها و لنگ ولگد زدن ها و پاچه گیری ها سابقه ی طولانی و درازی دارد. آنچه که در حال حاضر مشخص است این است که تا کنون آقایان مدعی منتقد، برای رفع ابهام بنده وبسیاری از ایرانیان آزادیخواه، به هیچکدام از سوالاتی که تاکنون در پیش پای آنها -برای مشخص شدن مرزبندی- گذاشته شده است، بجز فحش و توهین و مارک وانگ زدن نه پاسخی داده و نه راه حلی نشان داده اند. از دید آنها تا زمانى كه خودشان به مجاهدين و شوراى ملى مقاومت فحش و ناسزا مى دهند، اسمش "انتقاد" است!، ولی همین که يكى از هواداران این مقاومت جواب آنها را بدهد و به دنبال یک راه حل باشد و سراغ جانشینی غیر از شورای ملی مقاومت را از آنها بگيرد، اتهام "سکت"، "چماقدار"، غیر دموکرات" و "ارتجاع مغلوب" « فرقه» و«انحطاط» را به او نسبت می دهند. چرا؟ تکلیف ما هواداران مقاومت که زمانی برای آنها کف می زدیم چیست؟ آیا این آقایان واقآ به مجاهدین وشورای ملی مقاومت انتقاد دارند وخواهان اصلاح آنانند؟ اگر انتقادشان واقعی می باشد راه حلشان چیست؟ سوالی که مطرح می شود اینست که پس این پدیده جدید بنام فیل "انتقاد" را چه کسی به هوا کرده است ؟ آیا این آقایان نیز همان آقایان «جداشدگان» دهه 70می باشند ؟
ادامه دارد....
هرمز صفائی نوائی
24 فوریه 2014