۲۸ مرداد سالگردکودتای استعماری شاه و شیخ علیه دولت ملی دکتر مصدق در سال۱۳۳۲
اين كودتا به حکومت دکتر محمد مصدق، تنها حکومت ملی پس از مشروطه در ایران پایان داد.
از آنجا که رهبر نهضت ملی ایران آنچنان که خودش در بیدادگاه نظامی خروشید بر سر منافع مردم ایران کمترین سازشی را نمیپذیرفت، «از همهچیز میگذشت» و «با هرقوهیی مخالفت» میکرد، هدف کینتوزی و توطئههای مکرر و مشترک دربار، ارتجاع و استعمار قرار داشت. این توطئة مشترک یکبار در 9اسفند1331 عملی شد اما بهیمن حضور جوانان و حامیان مصدق شکست خورد.
برادر مجاهد مسعود رجوی - 7 اسفند 1391
... همچین روزی که بعدا با کودتای 28 مرداد تکمیل شد, شاه طاقچه بالا گذاشت و گفت که من می خوام مملکتو ترک کنم, ادا و اطوارهای اون زمان شاه که بعد لات و لمپنهای اون روزگار سردسته شونم اون زنک معروف در دربار شاه بنام ملکه اعتضادی, اینا دور کاخ مرمر جمع شدند و آخوندای اون روزگار و لات و لمپنهای اون روزگار غوغا به پا کردند که ما نمی گذاریم اعلیحضرت برود مملکت بی صاحب میشه و مصدق کشور رو تحویل کمونیستها می ده اون زمان بحث تروریسم نبود, بجای تروریسم برچسب روزگار چون زمان استالین هم بود و اتحاد شوروی، کمونیسم بود یه سناریوی کاملی برای کودتا چیده بودند که از اونجا برن از کاخ مرمر نزدیک نخست وزیری مصدق را اونجا ساقط کنند,
چون هنوز فضای اختناق نبود, جوانها و ملیون اون روزگار بهم گشتند دکتر فاطمی شهید هم بود و این کودتا را خفه کردند یعنی آخوندها و لات و لمپنها و آن زنک درباری در حقیقت طناب داری درست کرده بودند برای مصدق که در روز 9 اسفند در هم پیچیده شد.
5ماه بعد، همین توطئة مشترک در شب 25مرداد 1332 تدارک دیده شده بود، اما به یمن هوشیاری محافظان دکتر مصدق با شکست مواجه شد.
سرانجام مثلث شاه و شیخ و استعمار که منافع خود را در خطر جدی میدیدند، مشترکاً ضربة نهایی را در 28مرداد1332 وارد کردند.
از صبح 28 مرداد اوباشی که توسط طراحان کودتا بسیج شده بودند، با چوب و چماق و تپانچه به خیابانها ریختند و حوالی ظهر نظامیان کودتاچی ساختمان رادیو در میدان ارک را به تصرف خود درآوردند. در ساعت 3.5 بعد از ظهر اطلاعیه زاهدی که سقوط دولت دکتر مصدق و انتصاب خود به نخست وزیری را اعلام میکرد از رادیو پخش شد. همزمان کودتاچیان با تانک و زرهپوش اقامتگاه دکترمصدق را محاصره کرده و بارگبار مسلسل و شلیک گلوله های تانک مورد حمله قرار دادند. مصدق بر اثر اصرار و فشار یارانش و در حالی که چندین تیر به در ودیوارهای اطاق اقامت او خورده بود توسط آنان از اقامتگاه خارج و روز بعد دستگیر شد.
شاه که چند روز قبل به خارج گریخته بود، به ایران بازگشت و بدین ترتیب دیکتاتوری سلطنتی برای 25 سال دیگر بر ایران حاکم شد.
پس از کودتا, آخوند کاشانی بلافاصله طی اطلاعیهای پشتیبانی خود را از دولت نظامی سرلشکر زاهدی اعلام کرد.
سالها بعد، شعبان جعفری معروف به شعبان بی مخ، یکی از عوامل بسیج کنندة اوباش برای اجرای کودتا، بر نقش مؤثر ارتجاع به ویژه آخوند کاشانی، در آن کودتای ضدایرانی اعتراف کرده است:
شعبان جعفری (شعبان بی مخ ملقب به شعبان تاجبخش)
47سال پیش کودتا شد سوار تانک بودم آقای جعفری سوار تانک بود، هفت تیر دسش بود، اینو می زد اونو می زد، اٍ مگه من جان وین بودم اونو بزنم اونو بزنم.
شعبان بی مخ: « من اصلا طرفدار کاشانی بودم، طرفدار کاشانی بودم، تا حتی کاشانی تو خونش صبحی دیدمش گفت برین اعلیحضرت داره از مملکت می ره بیرون، برین نذارین بره بیرون... نه خب ما می دونستیم که مصدق می خواد شاه رو از مملکت بیرون کنه ما خب دوست داشتیم شاه رو اومدیم بریم نذاریم بره... 28مرداد که زاهدی از اون بی سیم که رفته بودن بی سیمو گرفته بودن میان شهربانی میفرستنن عقب من توی زندانو منو می برن بیرون ... گفت برو تو آزادی بر. مادرت را ببین ..گفتم نه تا شاه اعلیحضرت بر نگرده من با مادرم (چند کلمه نا مفهوم) نه تا شاه به مملکتمون برگرده، بعد ما همونجا با همون رفقا و اینا سوار شدیمو یه ماشین کادیلاک بود مال یکی از رفقامون سوار شدیم باصطلاح مأموریتمون این بود که مردمو آروم کنیم برن سر خونه زندگیهاشون بگن تموم شد دیگه شاه برگشت و این حرفا که ما افتادیم تو این خیابونا و با ماشین شعار دادنو و عکس شاه رو ورداشتنو...
محافظ دکتر مصدق در سال 1332
تمام دیوارهای اطاق آقای دکتر مصدق گلوله بهش خورده بود و میخورد و صدای مهیب میداد تا یکی از گلوله ها وارد اطاق میشه یک گلوله رسام تانک میخورده توی اطاق آقای دکتر مصدق حرکت نمیکنه. آقای دکتر صدیقی میگه که آقا اجازه بدید بریم از اطاق بیرون اونجا گفت نه! تخت منو از اینجا بردارید بذارید اونور
صدای مصدق:
این ملت آنجا که پای شرافت واستقلال مملکت در میان باشد مرگ را بر زندگانی آلوده به ننگ و رسوایی ترجیح میدهد و به هیچ قیمت از ادامه نهضتی که آنرا به بهای خون فرزندان خود خریده است باز نخواهد ایستاد .
از سخنان برادر مجاهد مسعود رجوی خرداد 1375
مصدق در بیدادگاه نظامی فریاد می زد, ومی خروشید: اونجایی که حق در کار باشه , با هرقوهیی مخالفت می کنم ازهمه چیز می گذرم , نه زن دارم نه پسر دارم نه دختر دارم , هیچ چیز ندارم مگروطنم را که جلوی چشمانم دارم , وما درسال 50 , در همون بیدادگاههای نظامی شاه اعلام کردیم که جملگی فرزندان مصدقیم , و امروز باید تکراربکنیم که ما هم فقط وطنمون و سمبل و رئیس جمهوربرگزیده مقاومت اون رو دربرابرچشمانمون داریم.
از سخنان برادرمسعود 76/11/22
بعد از سرکوب 28 مرداد، از آنجا که هیچ نیروی متشکل و مسلح انقلابی در صحنه نبود، شکست نهضت ملی با همه یأس و انفعالهای بعدیش پذیرفته شده و جا افتاده بود. یعنی که بالفعل خبری از مقاومت نبود و نیروهای سیاسی آن روزگار نتوانسته بودند آلترناتیوی ارائه کنند آلترناتیوی که دست کم بتونه در مراحل بعدی با شاه مقابله کنه و دست پیش رو در برابر رژیم شاه داشته باشه در تحولاتی که در پیش بود. در فاصلهٌ سالهای 39 تا 42 هم که یک فضای بالنسبه باز سیاسی ایجاد شده بود و جوش و خروش مردمی اوج گرفت،باز هم این مهم محقق نشد. یعنی آلترناتیوی ارائه نشد و به این ترتیب یک فرصت تاریخی بزرگ از دست رفت که مردم ایران تاوانش را برای 15 سال دادند در استمرار دیکتاتوری کامل العیار شاه، از سال 42 تا سال 57
بنابراین از آنجایی که آلترناتیو و جنبش انقلابی استوار و پایداری در مقابل شاه وجود نداشت تا راه شاه رو ببنده و سد بکنه و اوضاع را بسود مردم ایران و حاکمیت مردم ایران بچرخاند، شاه نهایتا توانست خط و خطوط خودش را پیش ببرد و رژیمش را برای یک دوران تضمین کنه .
برادر مجاهد مسعود رجوی- ۲۲بهمن سال ۷۹
خمینی در کودتای 28 مرداد سال1332 با کاشانی و دربار علیه دکتر مصدق پیشوای نهضت ملی ایران در یک جبهه بود ، حتی بعد از انقلاب ضد سلطنتی هم از اینکه مصدق از استعمار سیلی خورده ابراز رضایت و خوشحالی میکرد ، درموردحقد و کین خمینی نسبت به نهضت ملی ضد استعماری مردم ایران به رهبری مصدق و جنبش ملی کردن نفت همین بس که حتی در خرداد 1358 میگفت ، مسیر ما مسیر نفت نیست ، ملی کردن نفت پیش ما مطرح نیست این اشتباه است . ما اسلام را میخواهیم ، مقصد ما اسلام است . مقصد ما نفت نیست . اگر یک نفر نفت را ملی کرده است اسلام را کنار بگذارند برای او سینه بزنند برای هر استخوانی میتینگ راه انداختن و دنبال آن با اسلام مخالفت کردن قابل تحمل نیست. یعنی که حتی تحمل یک میتینگ برای مصدق را هم بعد از انقلاب ضد سلطنتی نداشت درسال 1377 مطبوعات رژیم نوشتند که امام فرمودند نگذارید بگویم در زمان آن مردک اسلام چه سیلی خورد . این هرزه درایی درباره مصدق بزرگ یعنی همان کسی است که خودش را در بیدادگاه نظامی ایرانی و مسلمان و علیه هر چه ایرانیت و مسلمانیت معرفی کرد همانکه دربیدادگاه گفت مسلک من مسلک حضرت سیدالشهدا است و گفت آنجایی که حق در کار باشه با هر قوه ای مخالفت میکنم ، از همه چیز میگذرم ، نه زن دارم ، نه پسر دارم نه دخترهیچ چیز ندارم مگر وطنم را در جلوی چشمم دارم
پیام برادر 14اسفند64 (نشریه283 سال 64
اگر چه مصدق بزرگ در اثر نیرنگها و دسایس طیف رنگارنگ دشمنان بیرونی و درونی مردم ایران به مقصد نهائی نرسید و سرانجام با توطئه ی مشترک استعمار خارجی و استبداد داخلی و کودتای سیاه 28 مرداد روبرو گردید، ولی مبارزات میهن پرستانه ی او و سازش ناپذیری اش در برابر دشمنان آزادی و استقلال ایران، برای ملت ما و نسلهای بعد درسها و آموزشها و سنتهای گرانبها و فوق العاده ارزشمندی بر جای گذاشت که مسلماً از پیروزیهای درخشان مقطعی بسا ارزشمندتر است. درسها و آموزشهایی که نه فقط راهگشای مبارزات مردم ایران بلکه الهام بخش مبارزات رهائیبخش بسیاری از ملل تحت سلطه گردید.
بدین ترتیب مصدق به سمبل میهن پرستی و سازش ناپذیری و الگوی آزادیخواهی و استقلال طلبی تبدیل شد و در قلوب تمام ایرانیان آزاده جای گرفت. بگذریم که پیشوای فقید جنبش ضد استعماری مردم ایران در روزگار زمامداریش مصیبتها و طعن و لعنهای بسیاری را متحمل گردید،
در چنین فضایی بود که بازار گندم نمایی و جو فروشی به سود استعمار و دربار ننگین شاه رواج وافر یافت، کاشانی و حزب توده برای خرده گیری بر مصدق بسا مستضعف پناهی و چپ نمایی نموده و حتی مصدق را ”دست نشانده امپریالیسم“ معرفی میکردند و امثال بقایی و حائری زاده و شمس قنات آبادی نیز ”دمکرات پناه“ شده و بقول خودشان برای حفظ کیان دمکراسی پارلمانی در برابر”خود کامگی“ و ”دیکتاتوری مصدق“ اشک تمساح میریختند و کار به جائی رسید که ”سرلشگر زاهدی“ باد ”استقلال“ به غبغب میانداخت و به مصدق می تاخت که چرا در گفتگو با دولت انگلیس غرامت و داوری لاهه را پذیرفته است؟! همین سرلشگر زاهدی یعنی نخست وزیر کودتای 28 مرداد، مصدق را ”دشمن آزادی “ و ”عوامفریب“ نیز میخواند.....آیت الشیطان هایی چون کاشانی و بهبهانی دست در دست دربار روز نهم اسفند1331 قصد جان مصدق را نمودند و به این منظور شعبان بی مخ را کفن پوش- در رأس گروهی از چماقداران جان برکف ”اسلام“! ریاکارانه شان- به خانه ی مصدق فرستادند.... و شاه خائن نیز در مقابله با مصدق و برای تحمیل مجلس فرمایشی سنا به قانون اساسی استناد میکرد و ادعا مینمود که: ”مشروطیت جزئاً و کلاً تعطیل بردار نیست“.....
این توطئه ها و دسایس رنگارنگ که مظهر همسوئی و اتحاد عمل عینی همه ی اضداد مصدق-یعنی اضداد استقلال و آزادی ایران- با دربار محمدرضا شاه بود سر انجام در کودتای 28مرداد به یکدیگر گره خورد. دولت ملی دکتر محمد مصدق سقوط کرد و رهبر جنبش ملی شدن صنعت نفت به اسارت دشمن در آمد.
مصدق بزرگ در سال1340 بمناسبتی به مشی مبارزه ی مسلحانه که توسط مجاهدین انقلاب الجزایر در پیش گرفته شده بود اشاره کرد و نوشت: ”دیگران هم اگر علاقه به وطن دارند باید همین راه را بروند و آن را انتخاب نمایند“ و ادامه دادکه: ”حرف زیاد است و مستمع به تمام معنی فداکار کم، چه میشود کرد بلکه خدا بخواهد که این نقیصه در ما رفع شود و ما هم بتوانیم بگوئیم مملکت و وطنی داریم و در راه آزادی و استقلال آن از همه چیز میگذریم“.
مردم ایران تاکنون بروشنی دریافته اند که چه کسانی براستی درد مردم و میهن دارند و از اینرو با دشمن درنده خو و ضدبشری چنگ در چنگ اند، و متقابلاً چه کسانی همسو و همنوا با رژیم خمینی و با ناجوانمردی تمام بر اردوی مقاومت خنجر میزنند. در این میان مقاومت انقلابی سراسری-همچنانکه از آغاز برحسب برنامة شورای ملی مقاومت و دولت موقت در نظر داشته-تاکنون موفق شده است که در مسیر ”نجات ارزشهای اصیل و ترقیخواهانه ی ملی و میهنی“ نام مصدق را نیز از دستبرد فرصت طلبی و وابستگی گرایی مبتذل در امان نگه دارد و تا آنجا که میتواند اجازه ندهد که فرصت طلبان و خیانتکاران و میوه چینان حرفه ای بازار سیاست نام پیشوای مبارزات ضد استعماری مردم ایران را بیالایند و از آن سوءاستفاده کنند. بنحوی که بسیاری مدعیان که در آغاز تحت نام مصدق دکان فرصت طلبی گشوده بودند، در جریان تعمیق مرزهای جنبش و ضدجنبش چهره های واقعی خود را برملا کرده و به انحاء مختلف بروز دادند که ما بین جنبش و ضدجنبش بی گمان رژیم خمینی خون آشام و یا بقایای دیکتاتوری سلطنتی را بر میگزینند.
هموطنان عزیز!
مصدق درآخرین دفاعیات خود گفته بود:
”مصطفی را وعده داد الطاف حق
گر بمیری تو، نمیرد این سبق
حیات و عرض و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سرافرازی میلیونها ایرانی و نسلهای متوالی این ملت کوچکترین ارزشی ندارد و از آن چه برایم پیش آورده اند هیچ تأسف ندارم و یقین دارم وظیفه ی تاریخی خود را تا سر حد امکان انجام داده ام. من به حس وعیان می بینم که این نهال برومند درخلال تمام مشقت هایی که امروز گریبان همه را گرفته، به ثمر رسیده و خواهد رسید. “
اینک درخت برومند مقاومت شکوهمند خلق قهرمان ایران
، همان جلوه گاه ایمان پرشور و میهن پرستانة پیشوای فقید ماست.
دکتر مصدق :
« فرزندان عزیز وطن، با چشمان باز و بیدار مراقب سرنوشت خانه کهنسال خود باشید تا مبادا تاریخ فردا از نسل امروز به زشتی یاد کند».
۲ بهمن ۱۳۳۱- پیام دکتر محمد مصدق نخست وزیر خطاب به ملت ایران
ملت ایران که در نتیجه تسلط بیگانگان یک قرن و نیم در آتش نفاق و فقر و جهل می سوخت یا باید چندی دیگر این ذلت و ادبار را تحمل کند و بتدریج تمام خصوصیات ملی و اجتماعی و نژادی و مفاخر سی، چهل قرن تاریخ سربلند خود را از دست بدهد و بندهوار تسلیم آخرین ضربات اجنبی و عوامل او بشود یا اینکه از افتخارات دینی و ملی خود استعانت جسته صفحه تقدیر شوم را عوض کند و راه جهاد و مبارزه افتخار آمیزی را انتخاب نماید. ملت شرافتمند و قهرمان ایران طریق دوم را برگزید و مردم ایران به خوبی درک کرده اند که این جهاد عظیم ملی بر سر هست و نیست و مرگ و بقای یک مملکت شروع شده و با وحدت و اتفاق و فداکاری به این مرحله از پیروزی رسیده است
سخنان خانم مریم رجوی در ۳۰تیر ۱۴۰۱
با آخرين پيام دكتر مصدق در آذر ماه ۱۳۳۷ از احمدآباد گرامي ميداريم نام و ياد او را كه به ملت رشيد و عزيز ايران گفت كه: در راه پرافتخاري كه قدم برداشتهاند از هيچ حادثهاي نهراسند و نهضت مقدس خود را ادامه دهند.
و براستي كه در مبارزات خطير اين چنددهه، مسعود و مجاهدين خلق، نام و راه مصدق را به اوج رساندند و بر صفحه مبارزات مردم ايران ماندگار كردند.
و در اينجا به مصدق بزرگ ميگوييم: ما به رسالت وتعهد شكوهمندي كه در تاريخ معاصر بر دوش ما گذاشته شده آري گفتهايم.
و پرچم آزادي را بر قله دماوند به اهتزار در مياوريم.
و در آنروز نام تو اي مصدق بزرگ
«نام بزرگ تو، در برگ برگ ياد درختان اين ديار
در قصه ها و زمزمه ها و سرودها
در هر كجا و هر جا، تا جاودان به گيتي خواهد ماند.