Loading...

تعیین "عمق استراتژیک نظام"، پاسخ به کدام نیاز؟

image
۱۵ دی ۱۳۹۳

تعیین "عمق استراتژیک نظام"، پاسخ به کدام نیاز؟


محسن رفیق دوست محرم اسرار سیاست صدور بحران نظام، اگر پس از انفجار مقر نظامیان آمریکا در سال ١٣٦٢ در لبنان و کشته شدن ٢٤١ تن از تفنگداران امریکایی و فرانسوی مستقر در آن، متوهم و سرمست از هماوردی با "شیطان بزرگ"، اعتراف نمود که: "هم مواد منفجره و هم ایدئولوژی آن انفجار از ایران بود"، به نظر می رسد که این بار اما پاسدار شمخاني دبيرشوراي امنيت رژيم، از سر اجبار و برای شیر فهم کردن ایادی ابله نظام باشد که اینگونه ناگزیر از اعتراف می گردد که:
"برخی افکار انحرافی بیمار این روزها به ترویج این سؤال که ما را چه کار به این‌ که در عراق و سوریه چه می‌گذرد، می‌پردازند، پاسخ این سؤال روشن است؛ اگر امثال تقوی در عراق خون ندهند ما باید در سیستان، آذربایجان، تهران، یزد و شیراز خون بدهیم. تقوی ها برای این در عراق خون می‌دهند تا ما در تهران خون ندهیم.".

آخوند علی سعیدی، نماینده خامنه ای در سپاه پاسداران رژیم نیز، ضمن برشمردن مزایای ماجراجویی های رژیم در کشورهای منطقه، با تأکید برصدور تروریسم وبنیادگرایی می گوید: "رسالت و مسئولیت ما، حفظ عمق استراتژیکی است و حق نداریم یک نقطه از این عمق را از دست دهیم تا امنیت ایران دچار خدشه نشود.".

بنابراین روشن است که بالاترین عناصر رژیم در این نکته اتفاق نظر دارند که امنیت و حفظ نظام به طور اجتناب ناپذیری به صدور تروریسم و بحران توسط آن بستگی دارد. شمخانی و سعیدی و دیگر سران شارلاتان رژیم، البته نیازی به روشن کردن این امر نمی بینند که چگونه، نجنگیدن در عراق و سوریه منجر به انتقال صحنه نبرد به خیابانهای تهران خواهد گردید! آنها لابد در پاسخ به این سئوال فرضی "رزمندگان اسلام" که قرار است هزاران کیلومتر دورتر از تهران، یعنی در سوریه و عراق با "نثار خونشان" از موجودیت و کیان نظام "مقدس جمهوری اسلامی" در تهران! دفاع کنند، خطر اسکتبار جهانی و دشمنان خارجی "اسلام" و نظام و در رأس آنها "شیطان بزرگ" آمریکا و رژیم صهیونیستی را تکرار خواهند کرد! در غیر اینصورت معلوم نیست، که نگرانی رژیمی که به زعم تمامی سران آن از پشتوانه میلیونی امت حزب الله برخوردار بوده و "بهترین الگوی مردم سالاری دینی" در منطقه است، ناشی از کجا باید باشد!

اما آیا براستی تهدیدی از خارج، مثلا توسط "استکبار جهانی" متوجه نظام آخوندی است؟
روند سیاست مماشات غرب، و در رأس آنها آمریکا، حداقل در طول دو دهه اخیر نه تنها به هیچ عنوان نشانی از تهدید عملی نسبت به رژیم نداشته، بلکه بر عکس، همچون "امدادی غیبی" بزرگترین تهدید جدی رژیم، یعنی مقاومت سازمان یافته و بازوی قدرتمند آن یعنی ارتش آزادیبخش ملی ایران را هدف سهمگین ترین تهاجمات غیرانسانی خود قرار داده است. از لیست شرم آور تروریستی و محدودیت های ناشی از آن گرفته تا خلع سلاح دشمنان قسم خورده رژیم و زیرپا گذاشتن قوانین بین المللی در راستای فشارهای جانکاه بر رزمندگان آزادی ایران، همه و همه هدایای رویایی دولت آمریکا به ملایان خونخوار بوده است.
کرنش های پی در پی دستگاه دیپلماسی دولت اوباما در مقابل فاشیزم دینی حاکم بر ایران به مثابه بانکدار جهانی تروریسم و ام القرای پدیده شوم و ضد انسانی بنیادگرایی که به جد تهدید بزرگی برای جهان متمدن به شمار می آید، هرگونه شائبه ای نسبت به تهدید از جانب غرب بر علیه آخوند ها را منتفی می سازد.
بنا براین سران رژیم خیالشان از بابت تهدید از خارج کاملا راحت بوده؛ از اینرو بطور منطقی پریشان خاطری ملایان از بابت "خون ندادن در تهران" را باید در جای دیگری جستجو کرد.

فکر ایجاد "عمق استراتژیک" در سیاست های راهبردی رژیم، نه برای جلوگیری از تهدیدات محتمل خارجی، بلکه مقدم بر هر چیز، همواره به عنوان راهکار و ابزار شانتاژی بوده تا از طریق آن، با گروگان گرفتن قدرت های خارجی ذینفع و اثرگذار در سرنوشت حکومت آخوندی، به چانه زنی و بند و بست با آنان جهت خنثی و دفع تهدید اصلی خود که همانا مردم و مقاومت سازمان یافته آن است، دست یابد.

گروگان گرفتن اتباع فرانسوی در لبنان - "عمق غربی استراتژیک نظام" - در دهه شصت به منظور معامله بر سر استرداد و اخراج رهبری سازمان مجاهدین خلق ایران از فرانسه و همچنین بند و بست با دولت های آمریکا و انگلیس جهت بمباران قرارگاههای ارتش آزادیبخش ملی در جریان سقوط دولت سابق عراق، تنها دو نمونه از دهها نمونه این سیاست گنگستری رژیم می باشند.
از دیگر اهرم های سیاست باج خواهی رژیم، سیاست ضد ملی ساخت سلاح اتمی است که آنرا، حتی در مرحله ناتمام کنونی اش، تماما در جهت تضمین بقای رژیم در چانه زنی با غرب برای دفع تهدید اصلی نظام یعنی ناکارآمد کردن مقاومت سازمان یافته بکار می گیرد. گواه این ادعا بند و بست افشا شده رژیم در جریان مذکرات اتمی با تروئیکای اروپایی ( کشورهای آلمان، فرانسه و انگلیس) است که در آن، رژیم در ازای باقی ماندن نام مجاهدین خلق در لیست تروریستی حاضر به پذیرش بخشی از خواسته های دول غربی گردیده بود.

بنابراین "عمق استراتژیک نظام" مقدم بر هر حسابرسی سیاسی، به معنای ایجاد یک حصار و کمربند امنیتی برای مهار و بی اثر ساختن همه موئلفه هایی است که به نحوی در پروسه فروپاشی رژیم تاثیر گذار می باشند.

اما براستی کدام جریان و نیرو توان رویارویی تمام عیار با رژیم و مزدوران هارش را در خیابانهای تهران دارد، که سران رژیم در وحشت از آن به سوز و گداز افتاده اند؟ بدیهی است هرآنکه به نحوی از انحاء در کر سمفونی تسلیم و سازش با رژیم و یا حتی بخشی از آن می نوازد به طور ماهوی با اهل شورش در خیابانهای تهران همساز که نه، بیگانه است.
بر کسی پوشیده نیست که هراس رژیم بیش از هر چیز از رزمگاه لیبرتی به مثابه پویاترین موتور محرکه و الهام بخش کانون های مرگبار شورش مردمی، که البته در خیابانهای تهران و دیگر نقاط میهن در زنجیر در کمین تمامیت رژیم نشسته است، می باشد. از این نگاه هراس و واهمه رژیم کاملا قابل درک می باشد.
آری هراس رژیم از همین است و بس؛ از پیوند نیروی برانداز و بجان آمده مردمی، از لشکر بیکاران و گرسنگان با کانون و مرکز ثقل مقاومت سازمانیافته ای که رزمندگان جان برکف و قهرمان آن سوگند خورده اند، تا بند از بند رژیم بگسلند.

حسین یعقوبی

دی ١٣٩٣