Loading...

من سیاسی نیستم

image
۱۲ مرداد ۱۳۹۳

من سیاسی نیستم

آیا افرادی که از این گزاره استفاده می کنند اصلا توجه به این دارند که خواهان حقوق حقه خود شدن امری است و فعال سیاسی بودن امری دیگر. گزاره« من سیاسی نیستم» نه تنها گزاره ای اشتباه و صرفا یک مغلطه، بلکه بیانگر چشم پوشی گویندگان این گزاره از حقوق انسانی خودشان است. اینجا بیشتر روی سخنم با آن دسته از هموطنان خارج از کشور است که در فضای امن خارج زندگی می کنند و علیرغم دریافت پاسپورت پناهندگی از هر گونه کنش اعتراضی خودداری می کنند تا بتوانند تابستانهایشان را هم در ایرانی که از آن فرار کرده اند بگذرانند. و این همان یکی از موارد دور شدن من و تو از همدیگر است که منجر به دوری ما که در درون و برون کشور هستیم شده است. بسیار دیده و شنیده ام زمانی که فعالان حقوقی و سیاسی در خارج از کشور مسئله ای را طرح می کنند و یا از آن می نویسند ناگهان عده ای از درون به مقابله می آیند که شما خارج از کشوری ها برای ما نسخه نپیچید. اگر چه باز همین هم چیزی است که جمهوری اسلامی در گوش و اذهان افراد ناآگاه خوانده است و القاء کرده است. آنکه آگاهانه می گوید برای ما نسخه نپیچید تکلیفش معلوم است. ولی آنکه ناآگاهانه می گوید، حق دارد چرا که یک واقعیتی عینی و مشهود وجود دارد که رژیم با استفاده از آن اذهان را فریب می دهد و بدین ترتیب درون و برون کشور را در برابر هم قرار می دهد و خود از شکاف موجود بهره برداری می کند.

و اما در این گفتار می خواهم نشان بدهم کنش های اعتراضی من و تو شهروند شاید ظاهری سیاسی داشته باشد که آنهم به دلیل ارتباط تنگاتنگ حقوق و سیاست است ولی در پایه و از اساس استیفای حقوق انسانی من و تو شهروند است. اما تعریف شهروند چیست؟
شهروند به تك تك افرادي كه در يك جامعه با حقوق مساوي زندگي مي كنند اطلاق مي شود
قدمت واژه شهروند به یونان باستان می رسد.ابتدا افلاطون و سپس ارسطو بود که مفهوم شهروند را مورد بحث قرار داد. برای مثال ارسطو می‌نویسد، انسان ذاتا حیوانی سیاسی است به این معنا که سیاسی بودن در سرشت انسان وجود دارد.
از نظر ارسطو «شهروند كسي است كه در شهري كه مسكن او است، حق دادرسي و بيان عقيده درباره امور [از طريق شوراهاي ملي] را دارا است ارسطوشهروند را به‌مثابه کسی تعریف می‌کند که در امر حکمرانی و تحت‌حکمرانی‌بودن سهیم است.
این اصطلاح در قرن هفدهم در زمانی که اروپا ییان در برابر نظام فئودالی برای کسب حقوق برابر مبارزه می کردند وارد ادبیات حقوقی و سیاسی غرب شد. ظاهرا کلمه رعیت و رعایا در ایران قبل از مشروطه مرادفی برای واژه شهروند بوده است که پس از مشروطه در قوانین کلمه رعیت جای خود را به تبعه یا اتباع دولت ایران داد. در فرهنگ فارسی امروز شهروند چنین تعریف شده است: کسی که اهل یک شهر یا کشور باشد و از حقوق متعلق به آن برخوردار باشد.
موضوع اصلی سیاست، قدرت، دولت و ساختار دولت است. از یکطرف اراده مردم اساس قدرت حکومت است و از طرف دیگر این قدرت و چگونگی آن و حیطه اقتدارش و نحوه اعمالش، در ارتباط مستقیم با مردم تحت حاکمیت است. از طرفی در علم حقوق هم، حقوق فرد انسانی که به لحاظ انسان بودنش از آن برخورداراست چه به صورت فردی و چه به صورت اجتماعی مورد مطالعه قرار می گیرد. یکی از شاخه های حقوق، حقوق عمومی است که موضوع آن قواعد حاکم بر تشکیلات دولت و روابط سازمانهای وابسته آن با مردم است ، تا جائی که این سازمانها در مقام اعمال حق حاکمیت و اجرای اقتدار عمومی هستند. و از طرفی حقوق و تکالیف دو طرفه مردم و حاکمیت را مورد بررسی قرار می دهد. همانطور هم که همه می دانیم حقوقی مانند حق آزادی، حق امنیت، حق آزادی عقیده و بیان و مذهب و از اینگونه در حقوق اساسی می آید. این حقوق جایش در علم سیاست نیست. اما چون با اقتدار حاکمیت سروکار پیدا می کند به نظر من به طور کاذب ظاهری سیاسی به خود می گیرند. من می توانم بگویم که من در عالم سیاست فعال هستم یا نیستم که امریست جدا از کنش کسی که در پی طلب و استیفای حقوق انسانی خود است و این کنش را نمی توان سیاسی به معنای اخص کلمه تلقی کرد.
انسان آزاد زاده می شود ودارای کرامتی است که ذاتی نوع انسان است. یعنی به لحاظ انسان بودنش به او تعلق می گیرد . یعنی این کرامت با او از بدو تولد همراه است. نه کسی آن را به او اعطا می کند و نه کسی حق سلب او را دارد. که این معنا در ماده اول اعلامیه حقوق بشر تصریح شده است. اعلامیه جهانی حقوق بشر اعلامیه ای نیست که صرفا تعدادی دولت آن را نوشته باشند و امضاء کرده باشند. حقوقی که در این اعلامیه آمده است حاصل قرون متمادی مباحث فلاسفه بوده است. آنهم نه به این معنی که این حقوق را فلاسفه برای نوع انسان در نظر گرفته اند و ایجاد کرده اند بلکه بدین معنی که این حقوق همیشه وجود داشته اند و در مباحث فلاسفه مورد کشف و شناسایی قرار گرفته اند.
پاره ای از پایه ای ترین حقوق انسانی حق زندگی، آزادی ، امنیت شخصی، حق داشتن دین و حق آزادی عقیده و بیان آن. هیج کس نباید شکنجه شود یا تحت مجازات یا رفتاری ظالمانه ضدانسانی یا تحقیرآمیز قرار گیرد. حق بهره مندی از آزادی تشکیل اجتماعات، و بسیاری از حقوق دیگر که از ذکر آنها خودداری می کنم.
پرسش من از هموطنانی که مدعی غیر سیاسی بودن هستند این است: مگر نه آنکه حقوقی که در اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده به عنوانی حقوقی مورد شناسایی قرار گرفته که در مقام انسان بودن به او تعلق می گیرد؟ شما از کدامیک از این حقوق انسانی خودتان که در اعلامیه جهانی حقوق بشر برای من و تو بشر آمده است، تحت حاکمیت ملاهای جنایتکار برخوردار هستید؟ اگر برخوردار بوده اید، پس در خارج از کشور چه می کنید و چگونه پاسپورت پناهندگی به چنگ آورده ای؟ که مهر آن خشک نشده، آن را به کناری می گذاری و به خدمت سفارت محترم جمهوری اسلامی شرفیاب می شوی و با دریافت پاسپورت آخوندها رهسپار ایران می شوی؟ از کدامین این حقوق بهره منده بوده اید؟ از آزادی عقیده و بیان؟یعنی همان آزادی و امنیتی که بهاییان و اهل تسنن و دراویش گنابادی در گوشه زندانهای حکومت دارند؟ از امنیت؟ از عدم شکنجه و تحقیر و خفت و خواری و ذلتی که مغایر با شان و کرامت و منزلت انسانی من و تو است؟ مگر ما نمی بینیم که به بهانه بدحجابی چگونه دختران و زنان ایران مورد هتک حرمت و ضرب و شتم مشتی لمپن و اراذل و اوباش سرسپرده و مزد بگیر حکومت اسلامی قرار می گیرند؟ کجاست امنیت برای افراد جامعه؟ امنیت که نه تنها یکی از پایه ای ترین حقوق انسانی است بلکه در واقع یکی از اساسی ترین نیازهای یکپارچگی روانی بشر است. انسانی که از امنیت برخوردار نیست و یکسره بر خود و هستی اش و امنیتش می لرزد و می ترسد از داشتن روانی سالم و متعادل محروم می شود که خود سرمنشاء معظلاتی بسیار می شود. کجاست این امنیت؟ اگر کسی از این امنیت در این حاکمیت سراغی دارد نشان آن را هم به من و ما بدهد. شاید که من در خطا باشم. البته به قول مش قاسم دروغ چرا؟ تا قبر چهار وجبه . امنیت موجود است اما برای آخوند طائب، ترانه موسوی راهنوز از یاد نبرده ایم که بعد از آنکه به او تجاوز شد کشتندش و جسدش را هم سوزاند ند و در بیابان رها کردند. امنیت وجود دارد برای آن آخوندی که در دستگاه قضا نشسته و به زن و دختر مردم که به دادخواهی به دستگاه قضا مراجعه می کنند تجاوز می کند. امنیت موجود است اما برای آنکه در حلقه خودشان است و دزدی های میلیاردی می کند. امنیت موجود است برای پسر مشاور آقای سعید جلیلی که برود در دانشگاه اسرائیل جنایتکار غاصب صهیونیست تحصیل بکند و جایزه هم بگیرد. بله حق رو نباید زیر پا گذاشت که امثال این آزادی ها و امنیت ها در جمهوری شکوهمند اسلامی وجود دارد. راستی هموطنانی که سیاسی نیستید چرا در انتخابات شرکت می کنید و رای می دهید؟ می دانی که اتفاقا حق شرکت در انتخابات و اعمال آن عملی سیاسی است و یا حداقل سیاسی تراز حق داشتن آزادی عقیده و بیان و امنیت است. چه اینکه این حق از حقوق اولیه نیست بلکه از حقوق ثانویه انسان است که به لحاظ زندگی اجتماعی و طبق قرارداد اجتماعی که منجر به تشکیل دولت می شود از آن برخوردار می شوید. اما به اعمال همین حقی که سیاسی است و یا سیاسی تر از هر حق دیگری است مبادرت می ورزید بدون آنکه نگران آن باشی که سیاسی تلقی شوی. چگونه می شود پناهنده خارج از کشور با پاسپورت پناهندگی بود و زمان انتخابات دموکراتیک جمهوری اسلامی هم در صف رای دهندگان جلوی سفارت و کنسولگری رژیم در خارج از کشور ایستاد و رای داد؟ این مورد یکی از بارزترین نمونه های تناقض در گفتار و رفتار ما ایرانیان است که ادعای سیاسی نیستیم را داریم. البته در مملکتی که حمل کننده جایزه صلح نوبلش که از قضا یک حقوقدان است بلافاصله پس از ورود به کشور در مقابل جوانان استقبال کننده اش می گوید من سیاسی نیستم از بقیه افراد جامعه چه انتظاری می شود داشت. و یا استاد علوم سیاسی اش در دانشگاه تهران در فیس بوکش موقع انتخابات که می شود به دانشجویانش توصیه می کند که بروید رای بدهید که روحانی روی کار بیاید. اگر نرویم و رای ندهیم همین یک ذره آزادی نیم بندمان را هم از ما می گیرند. البته در پس این یک ذره آزادی نیم بند ایشان شرکت در کنگره ها و سیمنارهای بین المللی قرار دارد. اگر ایشان رای ندهد و دانشجویان را هم به رای ندادن ترغیب کند که دیگر از کشور نمی تواند خارج شود و در فلان سمینار در کنار ظریف و دیگر ایادی جمهوری اسلامی عکس یادگاری بگیرد. آری خانه از پای بست ویران است. هموطن من اگر جای تو باشم فقط در خلوت خودم و برای فریب خودم آهسته این جمله من سیاسی نیستم را زمزمه خواهم کرد و از بیان آن با گردنی سربرافراشته در برابر دیگران خودداری خواهم کرد. چه اینکه معنای این گزاره یک جمله بیشتر نیست و آنهم اینست: من  حیثیت و شان و کرامت انسانی خود را دوست نمی دارم و آن را نمی خواهم. حال خود دانید.