Loading...

مگسي در عرصه سيمرغ

image
۲۸ آبان ۱۳۹۳

مگسي در عرصه سيمرغ

.

پهلوان ما فقط پهلوان گود ورزش نبود، او فقط سمبل اخلاق و جوانمردي و فداكاري نبود، پهلوان يعقوب فقط پهلوان صحنه هاي رزم و پيكار بي امان عليه دشمن ترين دشمنان ايراني و ايراني نبود او پهلواني بود در تمامي عرصه ها و در همه صحنه ها. او چون الگوي همه پهلوانان ايران زمين، مولاعلي،  يار مظلومان و خصم ستمگران و خائنان و افشاگر پليديهاي آنان بود. يكي از يادگارهاي بجا مانده از اين پهلوان خطه زنجان را با هم مرور مي كنيم

 مگسي در عرصه سيمرغ كه عرض خود مي برد و زحمت ما مي دارد

 

مدتي است عنصر خودفروشي بنام سلطانپور با وِز وِز كردن, كه: "اصرار براي بردن پرونده ايران به شوراي امنيت يك حركت ضد مردمي است, زيرا مي تواند ايران را براي هميشه به كشوري مانند بنگلادش تبديل كند. تجارب تحريم عليه ليبي, عراق و سودان را شاهد هستيم"

و لابد به خاطر همين تجارب تلخ! بايد سلاح هسته اي به كف زنگي مست داد و سينه چاك ولي فقيه و آمال ضدبشري آخوند شد. سلطانپور از گفتن اينهم ابائي ندارد و با فرار به جلو فرياد مي زند كه در مقابل سينه چاك دادن هايم براي آخوندها، مبادا بگوييد كه عامل رژيم هستم ها...!

اين منتهاي خرمردرندي كسي است كه در كپيه برداري از توحّش سيري ناپذير رژيم آخوندي و اطلاعات بدنام آن بجاي دژخيم به سراغ قرباني مي رود تا عقده هاي تاريخي خود را خالي كرده, و واحسرتا سر دهد كه: "پرونده مجاهدين در ايران هنوز باز نشده است" آنروز كه پرونده مجاهدين در ايران باز شود بي ترديد پرونده آخوندها و مزدوران با ـ يا ـ بدون مواجبش در ايران و خارج از خاك ميهن بسته خواهد شد، كه پاياني است با شگون, براي مردم ايران!

اين عامل اطلاعاتي وقتي پاي دفاع از رژيم ضدبشري به ميان مي آيد تعارفات پوشالي اپوزيسيون نمايي را كنار گذاشته و با وقاحت آخوندي مي گويد: "دموكراسي در ايران يك مسأله داخلي مردم ايران است و ما به هيچكس اجازه نخواهيم داد تا در اين امر دخالت كند" يعني مجامع بين المللي چه كاري به كشتار, قتل عام و نسل كشي در داخل ايران دارند؟ چرا 52 بار در امور داخلي ايران كه به زعم اين موجود پليد در تيول آخوندهاست دخالت كرده اند؟ و هر روز محكوميت پشت محكوميت؟

اما نكته جالبش به كار بردن كلمه "ما" در مورد اراذل و اوباشي مثل خودش در كانادا است كه مي گويد: "جمهوري اسلامي ما را فقط موقع رأي گرفتن جدي ميگيرد" به اين خائن خودفروش بايد گفت كه نخير اينطور نيست در وطن فروشي و ياوه سرايي عليه مجاهدين هم شما را خريده و به كار گرفته, نگران نباشيد!

اخيراً اين اطلاعاتي گمنام كه خيلي هم تلاش مي كند خود را به مجاهدين بچسباند كه روزي و روزگاري هوادار مجاهدين بوده, خيلي نازك دل و حقوق بشري شده و مي خواهد حقوق ضايع شدن فرزندان مجاهدين را از پدران و مادرانشان پس بگيرد! باز هم مثل "گربه مرتضي علي كه از هر دست بياندازندش با پا روي زمين مي آيد", جز منافع رژيم پليد آخوندي چيز ديگري را نمي بيند و بدون اشاره اي به چند صد دختر و پسري از فرزندان مجاهدين كه در خارج مشغول زندگي و تحصيلشان هستند, قيم و ولي فقيه آن دسته از فرزندان مجاهدين شده است كه دنياي خارج را ساليان زيادي تجربه كرده و پس از طي پروسه طولاني انتخاب, تصميم گرفته اند كه براي آزادي ميهنشان به ارتش آزاديبخش بپيوندند.

در همين رابطه به عنصر اجيرشده اي بنام مصطفي محمدي اشاره مي كند كه در قبال رژيم آخوندي در منتهاي ذلت و زبوني واداده و متعهد شده بود كه فرزندانش را از اشرف خارج كند و پس از طي پروسة چند ماهه پسرش را كه رمق مبارزه نداشت, با خود مي برد و خواهر سميه محمدي نمي پذيرد و اشرف را انتخاب مي كند.

عنصر اطلاعاتي كه گرد و خاك دموكراسي مي كند, همينكه به مجاهدين مي رسد همة مجاهدين 25, 30, 35 و ... ساله بچه مي شوند و بايستي با ادب! باشند. و حق انتخاب و دموكراسي براي همه آنها كه لباس شرف به تن كرده اند, چيز بسيار زشت و زننده اي در نظر ايشان ميشود. واقعيت اين است كه بعد از اعلام استاتوي مجاهدين كه مشمول كنوانسيون چهارم ژنو شدند, سركنسول كانادا در اردن به عراق آمد و با تك به تك پناهندگان كانادا منجمله من كه سيتي زن آنجا هستم, بصورت خصوصي و تكي صحبت كرد كه براي ادامه زندگي به كانادا برگرديم. ولي همگي ماندن در اشرف و با شرف زيستن را انتخاب كرديم.

در اينجا لازم است به قسمتي از نامه خواهرم سميه محمدي كه به فرمانده مسئول نيروهاي آمريكايي در اشرف به تاريخ 18 ارديبهشت 1385, نوشته است, اشاره اي بكنم:

"...ميخواهم توجه شما را به اين موضوع جلب كنم كه من يك زن آگاه و 25 ساله هستم و در كانادا تحصيل كرده ا م. به موقعيت فعلي ام در اشرف نيز اشراف دارم و معناي حرفها و تصميماتم را ميدانم و ديگر نميخواهم بعد از شش بار ديدار, اين موضوع كه خواست وزارت اطلاعات است را ادامه بدهم.

قابل توجه است كه خانواده ام اولين تشويق كننده من براي آمدن به اشرف بوده اند، اما حالا بازيچه دست رژيم شده اند. من آنها را ميشناسم و ميدانم كه زير فشار رژيم هستند. آنها نيز در ديدارهاي متعدد كاملاً مطلع هستند كه بارها مسئولينم به من گفته اند ميتواني برگردي ولي من تصميم قطعي براي ماندن در اشرف را گرفته ام. همچنين اين صحبت را بارها با افسران نيروهاي آمريكايي در اشرف داشته ام. پروسه و اقداماتي كه خانواده ام دارند انجام ميدهند به من اين ايده قوي را ميدهد كه آنها براي برگرداندن من به اطلاعات آخوندي تعهد داده اند وگرنه هيچ پدر و مادري فرزند خود را به اين شكل زير فشار نمي برد.

همين امروز هم مسئولينم به من گفتند اگر ميخواهي با پدرت تماس بگير و بگو كه بيايند ترا ببرند. من مثل تمامي دفعات گذشته گفتم كه نمي خواهم برگردم و از سازمان خواهش كردم كه از من نخواهند كه مثل پارسال برخلاف ميلم به ديدار خانواده ام بروم. برايم خيلي پرفشار است چون وزارت اطلاعات ميخواهد با سوءاستفاده از پدر و مادرم مرا تحت فشار بگذارد".

ولي موجود رذل و پليدي كه سنگ دموكراسي به سينه مي زند, و براي فرزندان مجاهدين آه و ناله ميكند, به اين هم اكتفا نمي كند و با وقاحت آخوندي, جابه جا به دفاع از رژيم پليد آخوندي پرداخته و در مورد قتل شنيع خانم زهرا كاظمي كه موج اعتراضات بين المللي عليه رژيم را به دنبال داشت, مي گويد:

"استفان دوست داشت كه مادرش عكاس گمنامي باشد ولي زنده باشد ولي حالا كه كشته شده است اجازه ندهيم كه كرامت انساني دستخوش بازيچه هاي سياسي بشود. پيدا كردن كساني كه در بنياد زهرا كاظمي در پشت استفان قصدشان ضديت و انتقام جوئي از جمهوري اسلامي هست شايد چندان دشوار نباشد".

عامل وزارت اطلاعات نگران كرامت انساني (كه مطلقاً بويي از آن نبرده است) شده كه مبادا دستخوش بازيهاي سياسي شود و ميگويد حالا كه "كشته شده است" ولي به عمد نمي گويد كه چه كسي كشته است؟ بايد يقه قرباني را گرفت كه چرا "به انتقامجويي از جمهوري اسلامي"! برخاسته اند؟ اين درجه از وقاحت و بيشرمي خاص عوامل اطلاعات آخوندي و مهره هاي درجه اول رژيم مثل رفسنجاني است كه پس از 52 بار محكوميت بين المللي به خاطر نقض وحشتناك حقوق بشر, همچنان مدعي است كه "جمهوري اسلامي آزاد ترين كشور جهان است".

بنابراين اين همه هارت و پورتها و يقه دراني مأمور اطلاعات و مخالف خواني عليه مجاهدين براي جيفه ناچيزي كه آخوند نواله اش كند, او را به جائي نخواهد رساند. لذا بهتر است سر خويش گرفته از مزدوري كناره گزيند و دميدن از سرگشاد بر بوق را به كناري نهد.

اي مگس عرصه سيمرغ نه جولانگه تست عرض خود مي بري و زحمت ما مي داري

مزدوري براي آژانس هاي اطلاعاتي كار خوبي نيست. اميدوارم بشنوي، تا زماني كه بدرد مي خوري نواله اي را حواله ات ميكنند، ولي امان از اينكه منافعشان ديگر شود، آنوقت واويلاست، چرا كه آنوقت ديگر نه در غربت دلت شاد و نه رو سوي وطن داري.

يعقوب ترابي

اشرف - مهر85

نقل از سايت ايران افشاگر