گفتگو با دكتر هيثم الهيتي پژوهشگر مسائل سياسي درباره وضعيت بحراني رژيم ایران
سليماني مسئول مستقيم همه موضوعات عراق و انتصابها و اداره پرونده عراق بهصورت كامل بوده است. سليماني است كه فكر و انديشه، امنيت، اطلاعات و شبهنظاميان عراق را اداره ميكرد. اين مرد طوري كشور را اداره ميكرد كه گويا عراق تيول ايران است كه بايد با شبهنظاميان و گروههاي مسلح و آدمكش اداره شود. ولي تداوم ريختن خون عراقيان و تداوم اين روش و رفتار شكستخورده، وضعيت عراق را به نقطه انفجار رساند. دولت عراق فرو پاشيد و مساحتهاي زيادي از عراق را از دست داد و دولت عراق ثبات و كنترل اين مناطق را از دست داد. بنابرين رهبران حاكم و گروههاي حاكم در بغداد و در رأس آنها نخست وزير، ديگر كنترل و اداره امور را در بيشتر مناطق عراق در دست ندارند. اين بهمعني شكست، نه فقط براي آنكه در بغداد حكومت ميكند، بلكه براي آنكه اين پرونده را در ايران اداره ميكند ميباشد. اين يك شكست براي قاسم سليماني است. بنابرين پرونده از سليماني به شمخاني داده شد. اين زياد اهميت ندارد، آنچه اهميت دارد شكست ايران در سلطهگري در عراق است. وضعيت ايران، بهدليل فرو رفتن در باتلاق عراق، بسيار خراب است. آمريكا نيز در عراق گير كرده بود، ولي آمريكا از ايران زرنگتر بود، و بعد از اين كه، به اذعان خودشان، 4000 كشته و بيش از 30000 مجروح دادند و ميليونها دلار هزينه كردند، از عراق عقبنشيني و فرار كردند. آنها باتلاق عراق را بهجا گذاشتند تا ايرانيها در آن غرق شوند.امروز هم ايرانيها احساس ميكنند كه در حال غرق شدن هستند، بهويژه بعد از اين كه اين دولت را با سلاحهاي از دور خارج پشتيباني كردند. اين موضوع، آنها را به تلاش و تفكر روي راهحلهاي جايگزين واداشته است. اولين راهحلي كه به آن رسيدند، كه پيشاپيش هم شكست خورده است، جايگزين كردن فردي كه اين پرونده را اداره ميكند با شمخاني ميباشد. آنها شمخاني را فرستادند تا طرح جديدي را به اجرا در آورد و آن جايگزين كردن نخستوزير يا تلاش براي بازسازي اتحاد ملي براي به كنترل در آوردن آن ميباشد. ولي فكر ميكنم خود اتحاد ملي هم عملاً ديگر وجود ندارد و اولويتهاي اين اتحاد ديگر (اولويتهاي) ايران نيست، بلكه اولويتهاي سياسي ديگر در داخل عراق دارد.در حاليكه برخي گروههاي سني با مالكي موافقت كردند و از او حمايت كردند، حكيم و آقاي صدر دور سوم نخستوزيري نوري مالكي را نپذيرفتند. بنابرين اتحاد ملي اولويتهاي ديگري دارد كه با اولويتهاي ايران متفاوت است. اين بهمعني زوال قدرت ايران و سلطه ايران ميباشد. اين جايگزيني نشاندهنده سردرگمي ايران است، بهويژه اين كه گردهماييهاي اپوزيسيون ايران در پاريس و كشورهاي مختلف وجود نيز دارد. آخرين گردهمايي نيز برگزار شد و حتي باعث شد كه خامنهاي نسبت به پايان رژيم ايران هشدار بدهد كه اين آخرين فرصت براي باقي ماندن اين رژيم در قدرت ميباشد.بنابرين آنها ميخواهند راهحلهاي جايگزيني براي حفظ رژيمشان، كه از نظر داخلي فرسوده و از نظر مردمي پايانيافته است، ايجاد كنند. فكر نميكنم كه شمخاني بتواند مشكلي را حل كند، برعكس فقط تلاشي است براي اين كه امور را سامان بدهد و هرچه ممكن است را بازسازي كند و يا براي مدت ديگر كش بدهد. هيچ راهحلي بجز پايان دادن به اين دخالتها و پايان دادن به رژيم آخوندي در تهران و جايگزين كردن آن با يك نظام دموكراتيك وجود ندارد.چنين چيزي ممكن است وضعيت با كشورهاي همسايه و عراق را سروسامان دهد. چنين چيزي ممكن است زندگي را به عراق بازگرداند و اداره امور كشور را به عراقيان بسپارد و نه به كسانيكه توسط ايران گماشته ميشوند. ».
تلويزيون التغيير 19 ژوئیه 2014