درويشان و اشرفيان
دراويش و عرفا با اتخاذ يك مبارزه منفي همه جانبه با هر دوي اين جماعت مرزبندي داشته اند.
متصوفه واهل عرفان يك ديدگاه منفتح و متسامح از اسلام دارند به همه مذاهب احترام ميگذارند به شعر و موسيقي و ترانه و رقص و سماع توجه خاص دارند همانطور كه خدا را عاشقانه ميپرستند به مخلوقش هم عشق ميورزند. در حاليكه متشرعه يعني همان آخوندها با يك برداشت خشك و بيروح و جامد از اسلام با هرگونه هنر و ذوق و عشقي مخالفت كرده وآنرا حرام ميدانند، خداي شكنجه گر وخشن خود را از روي ترس جهنم (آنهم رياكارانه) ميپرستند. عرفا و دراويش هيچوقت تن به حاكميت و استبداد موجود نداده و از ورود به دم و دستگاه و بارگاه و ديوان سلاطين سرباز زده و همواره بي محابا و با استغناي روحي بي هيچ ترسي در جبهه خلق بوده و با روحيه اي آزاده از ديكتاتوري و خودكامگي انتقاد ميكرده اند، با ذكر اسم كوچك پادشاهان قدر قدرت، جلال و جبروت پوشالي آنها را كشك هم حساب نميكردند در حاليكه آخوند و شيخ و مفتي هميشه در كنار قبله عالم و اعليحضرت شاهنشاه همايوني حاضر و آماده دستبوسي و جان نثاري بوده تا با كوچكترين اشاره مجوز رسمي و فتواي شرعي هر جرم و جنايتي را صادر كند.
مولوي در فيه مافيه در مرزبندي با حاكميت ميگويد:
«با پادشاهان نشستن از اين روي خطر نيست كه سر برود كه سري است رفتني چه امروز چه فردا اما از اين رو خطر است كه ايشان چون درآيند ونفْسهاي ايشان قوت گرفته است و اژدها شده اين كس كه به ايشان صحبت كرد و دعوي دوستي كرد و مال ايشان قبول كرد لابد باشد كه بر وفق ايشان سخن گويد و رأي هاي بد ايشان را از رويِ دل نگاه داشتي قبول كند و نتواند مخالف آن گفتن، از اينرو خطر است...»
در ذكر مناقب ابراهيم ادهم از اسطوره هاي عالم عرفان آمده است: «نقل است كه ابراهيم ادهم چندين حج پياده بكرد از چاه زمزم آب برنكشيد گفت زيرا كه دَلو و رَسَن آن از مال سلطان خريده بودند.» (تذكرة الاولياء ، ص50)
و در شجاعت و جسارت شيخ ابوالحسن خرقاني در مقابل حاكمي مثل سلطان محمود غزنوي اينطور گفته شده است: «چون سلطان محمود به زيارت شيخ ابوالحسن خرقاني آمد رسول فرستاد كه شيخ را بگوييد كه سلطان براي تو از غزنين بدينجا آمد تو نيز براي او از خانقاه به خيمه او درآي و رسول را گفت اگر نيايد اين آيت برخوانيد قوله تعالى وأطيعوا الله وأطيعوا الرسول واولوالامر منكم رسول پيغام بگذارد شيخ گفت مرا معذور داريد اين آيت بروخواندند شيخ گفت محمود را بگوييد كه چنان در أطيعوا الله مستغرقم كه در أطيعوا الرسول خجالت دارم تا باوليالامر چه رسد" (تذكرة الاولياء ص 256)
كما اينكه لجن مال كردن آخوندِ هرزه وشيخ ريايي ومفتي دو دوزه باز در جايجاي اشعار حافظ كه يكي از نمايندگان و سخنگويان چيره دست جامعه روشنفكري عرفان عاصي تاريخ ادبيات است موج ميزند
:
مي خور كه شيخ و حافظ و مفتي و محتسب
چون نيك بنگري همه تزوير ميكنند...
(درجاي ديگر)
واعظان كين جلوه در محراب و منبر ميكنند
چون به خلوت ميروند آن كار ديگر ميكنند
مشكلي دارم زدانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر ميكنند...
تصوف در زمان ولايت فقيه:
با نزول بزرگترين بلا و ايبولاي تاريخ ايران زمين كه همان نظام ولايت فقيه است, دراويش هم كه جزيي از خلق قهرمان هستند از اين مصيبت بي نصيب نماندند و دوران سركوب وحشيانه شروع شد.
با وجود اينكه اهل تصوف هميشه از بي آزارترين لايه هاي اجتماعي بوده و هيچوقت از مبارزه منفي پا را فراتر نگذاشته اند ولي چون ولايت فقيه يك نظام مطلقه بيشكاف با ديكتاتوري عريان است كه با روح و روان و ذهن و ضمير مردم هم كار دارد با هر نظر و ديدگاهي كه موافق فكر و سليقه حاكميت نباشد مخالف است و برخورد ميكند. مثلا اصلا برايش متصور نيست كساني هم باشند كه بجاي شركت در مسجد و دعاي كميل و سينه زني و نماز جمعه و بسيج محلات و راهيان نور و بازديد از شلمچه با ريش و تسبيح و پيراهن مشكي روي شلوار, بخواهند براي خودشان خانقاهي وحسينيه يي داشته باشند و مجلس رقص و سماعي راه بيندازند و تار و تنبوري بنوازند و مراسم مذهبي خودشان را اجرا كنند! واويلا! وااسلاما ! به به! ديگه چي؟!
بهمين دليل از روز اول اين نظامِ نكبت، سركوب و محدوديت عليه دراويش آغاز شد. منتها چون هميشه بدليل حواس جمعي و هفت خط بودن ملا، شدّت وحدّت سركوب با وضعيت داخلي و بين المللي رژيم ربط داشته است, نمودار برخورد با دراويش هم بالا پايين داشته اگرچه سوخت و سوز نداشته است مثلا احمد شهيد در اولين گزارشهاي خود در سالهاي 89تا 90اشاره ميكند كه فشار بر اين دراويش از سال 1384شدت گرفت كه اين همان سالي است كه رژيم براي تكپايه كردن خود احمدي نژاد «نابغه قرن!» را روي كار آورد وكاسه كوزه خاتمي و اصلاحات و لبخند و تنشزدايي و گفتگوي تمدنها را جمع كرد.
دراويش در زمان اعتدال!:
طبق قانون بالا ميبايست وضعيت دراويش با روي كار آمدن روحاني با شعار اعتدال بهتر ميشد ولي بدليل تغيير دوران و ضعف مفرط ولي فقيهي كه نتوانسته بود كانديد خودش را سركار بياورد و مجبور شده بود به روحاني تن بدهد و بدليل تحريمهاي كمرشكن و شيرجه در مسير خوردن جام زهر، رژيم در مقابل جامعه جوشان و خروشاني كه ضعف داخلي و بين المللي ناشي از شقه در راس عمود نظام را به خوبي دريافته بود و از هر بهانه صنفي و اجتماعي اعتراضي سياسي را راه ميانداخت, چاره اي جز بالا بردن فتيله سركوب و افزايش اعدامها نداشت. با اين استدلال است كه ميشود دليل افزايش سركوب دراويش را هم فهميد كه رژيم ديگر واقعا ظرفيت و توان تحمل حركات اعتراضي را ندارد وگرنه آخر تجمع و مناسك چند درويش چه ضرري براي يك قدرت منطقه اي! كه ميمون و سوسك و پشگل غلتان به كره مريخ ميفرستد ميتواند داشته باشد؟!
در نتيجه ابعاد و اشكال فشار و محدوديت بر دراويش گسترده تر و وحشيانه تر شد. تعقيب و مرعوب كردن، بازداشت و زنداني كردن، ممنوع الملاقات كردن زندانيان، آتش زدن محل عبادات و يا خراب كردن آنها با بلدوزر، هجوم به تجمعات اعتراضي آنها و ضرب و شتم با باتون، ضرب و شتم وحشيانه مادران و دختران دراويش و زن باردار آنهم در مقابل دادستاني كه بايد محل تقسيم داد و عدل باشد و...نمونه ها و سرتيترهاي كوچكي از وضع دراويش در دوره شيخ فريِ معتدل شد و كار به جايي رسيد كه حتي به سبيل ملت هم گير دادند كه «در دين مبين اسلام، مردان از گذاشتن شارب نهي شدهاند» (سايت جهان نيوز 23/11/92) و در اقدامي رذيلانه و تحقيرآميز عليه دراويش زنداني «سبيلهاي آنها را تراشيدند» (بيانيه شورا 29شهريور 93)
پديده نوين:
در اين بين نكته جديد و چشمگير اجتماعي وگسترده شدن و راديكاليزه شدن اعتراضات يك گروه محدود است كه رژيم فكر مي كرد با يك توپ و تشر و بگير و ببند تمام ميشوند. اين دراويش در حاليكه درسال اول روحاني در نامه اي به او فرياد و بغض و كينه را به عنوان حداكثر اعتراض خود شمرده و نوشته بودند «فرياد، آخرين واكنش ستمديده در برابر ستم است. فريادها را در گلو، به بغض وكينه مبدل نكنيد.» (سايت راديو بي بي سي 4/12/92)
در سال جديد شعله هاي مقاومت خود را هرچه برافروخته تركردند, دراويش زنداني در اوين از 9شهريور دست به اعتصاب غذا زدند. دراويش زندان شيراز نيز به آنها پيوستند ونوشتند كه «اين بار براي مرگ آمادهايم و وصيت نامهمان را هم نوشتهايم». درمواردي اعتصاب دارو كرده و از رفتن به بهداري خودداري كردند در بازجوييها اتهامات را رد كردند و فرمهاي بازجويي را پر نميكردند برخي زندانيان عادي كه مقاومت آنها را ديدند به اعتصاب غذاي آنها پيوستند خانواده هايشان و بقيه دراويش گنابادي بارها جلوي دادستاني تجمعات را به چالش كشيدند كه «اگر درويشي جرم است ما را هم دربند کنيد! واگر جرم نيست دوستان و وکلايمان را از زندان آزاد کنيد» خانواده هاي ساير زندانيان نيز از آنها پشتيباني كردند و مادر شهيد ستار بهشتي به دراويش معترض پيوست. اخبار متعددي از مقاومت خانواده هاي دراويش خصوصا زنان شجاع آنها در مقابل زورگويي هاي نيروهاي سركوبگر گزارش شد بطوري كه رفته رفته با رنگ و بوي سياسي پيدا كردن اين درگيريها و ورود گسترده عنصر اجتماعي و سازمانهاي حقوق بشري بين المللي مثل عفو بين الملل، كليت ماشين سركوب رژيم كه جز زبان زور نميفهمد گام به گام عقب نشست و خواستار مذاكره! با نمايندگاني از دراويش شد و در واقع اين حلقه از جنگ را نيز به حريف واگذار كرد...
واكنش دستگاه تبليغاتي رژيم و سخن پاياني:
سيستم دروغپراكني رژيم كه فكر نميكرد موضوع اينطور گر بگيرد, به ناگهان از خواب خرگوشي پريد و طبق معمول كه ريشه و سرچشمه همه بدبختيهاي خود را از مقاومت سازمانيافته مجاهدين ميداند جيغش در اطلاعات و ديدبان آخوندي از «هوچيگيري منافقين» درآمد كه «منافقين در حالي نظام اسلامي را به بهانه تجمع دراويش مقابل دادستاني متهم به نقض حقوق اقليتها مي کند که خود هيچگاه طي سالهاي گذشته به تجمع خانوادههاي اعضا مقابل کمپ اشرف اعتنا نکردند» و به جاي درست كردن ابروي نظام چشمش را هم زد كور كرد! هم آدرس نقطه كانوني نبرد را لو داد وآنتني كرد و هم اعتراف كرد آنهمه ريخت وپاش و خرج كردن در آوردن عناصر اطلاعاتي جلوي در اشرف فايده اي نداشته است و مجاهدين ككشان هم نگزيده است. در ادامه هم وقتي ميگويد: «جمهوري اسلامي بر خلاف بسياري از مدعيان خود را ملزم به رعايت حقوق اساسي ملت ميداند چرا که از الزامات مردم سالاري ديني رعايت حقوق اقليتها است. بر همين اساس نيز همه اقليتهاي قومي و مذهبي در کشور در کمال آرامش در کنار يکديگر زندگي مي کنند» !! در ميان خنده حضار ده ثانيه هم تحمل نميكند و ماهيت ضدمردمي خود را رو ميكند و خط و نشان ميكشد كه «ولي برخورد با کساني که از اين مسئله سوءاستفاده ميکنند را نيز برخود لازم مي داند و در اين ميان ابداً از هوچيگيري منافقين و مدعيان حقوق بشر واهمه ندارد.» غافل از اينكه اين نظام وقتي بعد سي و چند سال سركوب با نزديك به دويست نوع شكنجه به جايي نرسيد و هر لحظه در ترس از قيام و سرنگوني به سر ميبرد ديگر اين دود ودم وقمپز «برخورد»!! هيچ بچه اي را هم نميترساند و كار از اين حرفها گذشته است.
در قسمتي از بيانيه زندانيان سياسي گوهردشت در پشتيباني از قيام دراويش به زيبايي آمده بود:
«درود بر عزيزان دراويش مان وبهويژه خانوادههاي مصمم ومقاومشان که تابوي زندان را هم شکسته و برخي خود داوطلبانه به زندان ميروند تا طلسم آن را شکسته و حبسهاي ناعادلانه را هم با عزيزانشان سهيم شوند.»
پس با تأسي به اين بيانيه شجاعانه آنهم از طرف كساني كه خودشان دست بسته زير تيغ گزمه هاي اين رژيم در زندانها هستند وبا زمزمه آيه زيباي (فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ) تكميل ميكنيم كه: درود بر عزيزان اشرفي و اشرف نشانمان در ليبرتي و اقصى نقاط جهان كه در شبِ شبترين ادوار تاريخ ايران با پايداري و مقاومت بي نظيرشان تابو و طلسم تماميت اين رژيم را شكسته و يك تنه شعله ايستادگي تا به آخر را برافروخته نگه داشتند. شير زنان و كوهمرداني كه جبروت و نخوت و تكبر بت بزرگ را به پشيزي نگرفتند و تك و تنها جلويش سينه سپر كردند و او را از ماه دجاليت و عوامفريبي و رياكاري به چاه خواري و آبروباختگي كشيدند و الگويي براي همه اقشار و گروههاي خلق قهرمان ايران با هر مسلك و مرامي شدند.
...نقل است كه ابوالقاسم نصرآبادي گفت وقتي در خلوت بودم به سرم ندا كردند كه ترا اين دليري كه داده است كه لافهاي شگرف ميزني؟ از حضرت ما دعوي ميكني! در كوي ما چندان بلا بر تو گماريم كه رسواي جهان شوي جواب دادم كه خداوندا گر به كرم در اين دعوي با ما مسامحت نخواهي كرد ما باري از اين لافزني و دعوي كردن پاي باز نخواهيم كشيد. از حضرت ندا آمد كه اين سخن از تو شنيدم و پسنديدم...(تذكرةالاولياءص300)
رحمان ـ ش
رزمگاه ليبرتي ـ مهر1393