چرا مسعود رجوی ؟ (بخش پایانی )
بعد ها شاهد بودیم که رژیم چطور توانست با این حربه، سیاست حذف فیزیکی مجاهدین (و دیگر مخالفین خود) را حتی در خارج ازمرزهای ایران پیش ببرد و با قلب واقعیت و مظلوم نمایی واینکه خود قربانی تروریسم بوده و با تروریست خواندن مجاهدین، موفق به پیش بردن سیاستهای خود و گنجاندن نام سازمان در لیست تروریستی کشورهای اروپایی و آمریکا بشود . پس از آنکه رژیم، سیاست سرکوب خود را با گسترش چتر امنیتی هرچه وحشیانه تر به اجرا گذاشت و امکان هر گونه فعالیتی در داخل کشور تقریبا غیر ممکن شده بود، خروج مسعود رجوی به همراه بعضی از اعضای برجسته سازمان ازایران ، نه تنها لازم ، بلکه برای تحقق و رسیدن به خواستهای انقلاب ضروری بود. خروج او از ایران نه تنها افق جدیدی برای مبارزه در برابر رژیم گشود ، بلکه امکانی شد تا از طریق آن حقانیت این مقاومت مردمی به گوش جهانیان رسانده شود .هدف خروج او از ایران ادامه مبارزه بود و نه گشتن بدنبال ساحل امن و در پی کافه نشینی. وی از همان ابتدا توانست با هشیاری کامل و استفاده از امکانا ت و فرصت های بدست آمده با افشاگری جنایات رژیم ، افکار عمومی وهمچنین وجدان بیدار مردم جهان را برروی ماهیت رژیم باز کند و مقاومت مردمی را بعنوان جدیترین و مصمم ترین نیروی مخالف رژیم آخوندی به جهانیان بشناساند.
از همان روز نخست نیز توطئه های رژیم علیه مسعود رجوی بعنوان دشمن اصلی اش شکل جدیتری بخود می گرفت. رژیم توانسته بود با اتخاذ سیاست شانتاژ ، باج خواهی و خاصه خرجیهای زیاد از جیب ملت ایران و از طریق اعمال فشارهای سیاسی و اقتصادی، موفق به بکارگیری برخی از سیاستمدارن فرانسه از جمله ژاک شیراک شهردار وقت پاریس بعنوان عامل فشارعلیه مسعود رجوی برای ترک و یا اخراج اواز فرانسه شود. بهمین منظور توطئه اخراج جمعی ازمجاهدین از پاریس و انتقال آنها به گابن که با هشیاری اعضای مقاومت تبدیل به یک افتضاح سیاسی برای شیراک شد، مقدمه ای بود برای فشارهای متناوب طی این سی سال که همچنان بی وقفه ادامه دارد .
براستی چرا اینهمه توطئه و حساسیت ؟ آیا این دلیلی جز جدیت و حقانیت مجاهدین در ادامه مبارزه دارد ؟ آیا جز این است که مسعود رجوی با تشکیلات منسجم سازمانی اش بزرگترین خطر تهدید کننده رژیم دیکتاتوری حاکم بر ایران قلمداد میشد و سردمداران رژیم برای دفع این خطر در تمامی مذاکرات و معاملات خود با کشورهای دیگر، اولین و مهمترین خواسته شا ن ، محدود کردن هر چه بیشتر فعالیتهای او دراین کشورها بوده وازین روکمربه نابودی اش بسته بودند .
مسعود رجوی توانست با به چالش کشیدن تمام عیار رژیم خمینی (نه در تئوری،بلکه در عمل) ، چه از نظر ایدئولوژیکی و چه سیاسی، خود را در مدت کوتاهی بعنوان رهبر ذیصلاح و خستگی ناپذیر یک مقاومت مردمی که عزم جزم کرده تا تاروپود رژیم را از هم بگسلد، بشناساند و این مقاومت را بعنوان اپوزیسیون مشروع رژیم چه از نظر کمی و چه کیفی به مدارج بالاتری برساند و آنرا در کوره مبارزه هر چه آبدیده تر کند.
او توانست از یکسو با کفایت، درایت، هوش و ذکاوت ازعهده مسئولیت تاریخی خود بعنوان مسئول شورای ملی مقاومت ایران به مثابه متشکل ترین ، تاریخی ترین و پایدار ترین ائتلاف سیاسی چندین دهه گذشته و آلترناتیو مشروع رژیم آخوندی به بهترین وجه برآید، و از سوی دیگر با عزیمت به جوار خاک میهن و تشکیل ارتش آزادیبخش ملی ایران و بعنوان فرمانده این ارتش، در مصاف با نیروی نظامی رژیم طی چندین عملیات بزرگ و موفقیت آمیز ضربه سنگینی به ماشین جنگی تحت فرمان خمینی که بعنوان ابزاری درخدمت نیات شوم این دجال قرن (رهایی قدس از طریق کربلا) با به هدر دادن نیروی انسانی و منابع مالی کشور قرار گرفته بود، وارد آورد و یکی از عوامل مهم و تعیین کننده برای پایان دادن به این جنگ ضد میهنی شود .
مسعود رجوی در یک سرفصل بسیار مهم و تاریخی دیگر توانست با "اعلام انقلاب ایدئولوژیک " هرچه شجاعانه تر و با پذیرش ریسک بالا وهزینه کردن آبرو، حیثیت، مشروعیت و صلاحیت خود ، ابراهیم وار خود را در آتش راه و مسیری بیاندازد که عاقبت و نتیجه آن حتی برای خود وی نامشخص و پر از ابهام بود. راه و مسیری که با سوزاندن رسوبات جهل وتعصب ، مجاهدین را هرچه استوارتر، آینده دارتر و در کوره حوادث آبدیده تر کرد و امروز شاهد هستیم که ثمره آن انقلاب چطور به رشد و اعتلای عقیدتی و سیاسی زنان و همچنین مردان مجاهد انجامید و چنین بود که همردیف شدن یک زن با مسئول اول سازمان خط بطلانی بر اجحاف و ستم تاریخی نسبت به زن کشید وسر آغازی بر مسیر رهایی تاریخی و اجتماعی زنان میهن ما ن از هرگونه تبعیض ازجانب جامعه مردسالار که در آن زن، انسان درجه دوم، ناقص العقل، ضعیف النفس و تحت مالکیت مرد تلقی می شود، بود ونیز تأکیدی بود بر جایگاه شایسته زنان در امر رهبری همدوش با مردان و آنهم بطور حقیقی، عینی و واقعی و نه درشکل ظاهری، مصلحتی و فرمالیستی آن. شاهد آن بودیم که چطور انتخاب خانم مریم رجوی بعنوان رئیس جمهور برگزیده مقاومت ایران قلب ارتجاع مذهبی را نشانه گرفت واو با شعار "می توان و باید "، شایستگی و صلاحیت یک زن مسلمان در امر رهبری یک جنبش مردمی علیه بنیاد گرایی اسلامی را به گواه تاریخ مبارزه مردم ایران و تایید بسیاری از سیاستمداران غیر ایرانی، به بهترین شکل ممکن به اثبات رساند.
براستی اگر او بعنوان رهبر یک سازمان انقلابی پیشتاز و با ایمان به اینکه این تصمیم او را معرض بدترین تهمتها، توهینها و سخیف ترین وشنیع ترین و ناجوانمردانه ترین حملات سیاسی قرار خواهد داد، به این رسالت و مسئولیت خود در آن زمان عمل نمی کرد، آیا زنان مجاهد این امکان را می یافتند صلاحیت و شایستگی خود را در امر رهبری نه یک دستگاه کوچک اداری، بلکه درنوک پیکان مبارزه ای بی امان و در راس بزرگترین جنبش مردمی در مصاف با رژیم خونخواروارتجاعی آخوندی، رژیمی که تعریف دیگری از نقش و جایگاه زن در اجتماع دارد، به اثبات برسانند ؟ و مردان مجاهد نیز این فرصت و امکان را بدست می آورند که با نگاه انسانی به زن خود را از بند تعصب نسبت به قابلیت زنان برهانند ؟
چنانچه اشاره شد "اعلان انقلاب ایدئولوژیک " از طرف مسعود رجوی وی را در معرض زشت ترین حملات قرار داد. هر کس و ناکسی چه از طیف چپ و چه راست همزبان با خمینی و خمینی صفتان برای حمله به شخص اوبا به لجن کشیدن و استهزای وی ، در زیر پا گذاشتن تمامی مرزهای سیاسی و اخلاقی از یکدیگر پیشی گرفته و تا آنجا که توانستند ماهیت و سرشت (حداقل) غیر اخلاقی خود را به بهترین وجه ممکن به نمایش گذاشتند.
یکی از تصمیم مشمئزکننده و تهوع آور و افتضاح آمیز سخن گفت و دیگری از خود کشی سیاسی و به بن بست رسیدن وشکست سیاست های مسعود رجوی نوشت واینکه این تصمیم بمنظور فراراز پاسخگویی به دلایل این شکست ها بوده است. دیگری از جنگ قدرت میان جناحهای مختلف درون سازمان نوشت و اینکه مسعود رجوی برای حفظ قدرت بلا منازع خود و برای جلوگیری و ترس از کودتا در سازمان دست به اینکار زده است وآخر اینکه کسانی که رسوبات نرینگی تار و پود آنها را چنان در هم تنیده که در نگاه آنها زن ضعیفه ای بی اختیار و چیزی بیشتر از ملک مطلق مرد نبوده و نیست، به آن از دید هوسرانی و سوء استفاده نگاه کردند. امروز بعد از گذشت تقریبا ۳۰ سال از آن انقلاب درونی، خانمها و آقایان دمکرات منشی که در آن روز یقه درانی میکردند و در باب نقض حقوق بشر افراد ازجمله تحت فشارگذاشتن آنها برای طلاق های اجباری و در باب سلب الاختیار بودن زنان و مردان مجاهد بعنوان اعضای فرقه وسکت داد سخن می دادند و زنان مجاهد را بخاطر حق انتخاب آزاد نوع زندگی و پوشش خود با تعبیراتی چون زنان لچک به سربه استهزا می کشیدند و با بی غیرت خواندن مردان مجاهد، انها را مورد توهین وهتک حرمت قرار می دادند، ثابت کردند که چه درک ناقصی از حق دمکراتیک آزادی انتخاب و انتخاب آزادانه دارند و کمترین نشانی از خود در مورد احترام به خواسته و انتخاب این زنان و مردان نشان ندادند.
مسئله هیچگاه این نبوده و نیست که همه می باید با این تصمیم موافق می بودند و یا آن را درک می کردند و می پذیرفتند و مجاهدین نیز هیچگاه کسی را بخاطرعدم موافقت با آن مورد سرزنش قرار ندادند ، بلکه فقط و فقط احترام به خواست سازمانی بود که در درون خود و بنا بدلایل ارزشی و آرمانی خود به یک تغییر بنیادی دست زده است ( اینجا منظور بحث موافق و یا مخالف بودن با این تصمیم نیست ) ، حتی اگر این تصمیم ازنظر آنها بسیار اشتباه بوده باشد. ولی بعدها شاهد بودیم که بسیاری از این افراد چگونه در حمایت از آخوند شیادی چون خاتمی که هدفی جز بقای رژیم جنایتکار آخوندی را نداشت، لباس مدافع حقوق بشر برتن کردند و در وصف مردمسالاری دینی و گفتگوی تمدنها ی مورد نظرش افاضات فرمودند و درحمایت کامل از سیاستهای حفظ رژیم وی، از طریق تبلیغ بازگشت به ایران و سپس با صرفنظر کردن ازحق پناهندگی سیاسی خود ( حقی که اعطا ی آن حاصل خونبهای بسیاری از قربانیان جنایات این رژیم خونخوار بوده ) با مراجعه به سفارت، کنسولگری ها و نمایندگیهای رژیم و دادن تعهد به عدم هر گونه فعالیت سیاسی برعلیه رژیم و منع ارتباط با گروههای معاند و محارب ، با دریافت پاسپورت ایرانی اجازه ورود و خروج برای سفر به ایران را گرفتند وآن خانمهای دمکرات و مدافع حقوق زنان نیز با تمکین به قانون زن ستیز حجاب( صد البته با توجیه رعایت و احترام به قانون جاری کشور) ( لچک به سر) راهی خانه پدری خود شدند. اینجا دیگر حق آزادی انتخاب و انتخاب آزادانه معنا و مفهوم دیگری در نظر این افراد داشت .
نقش پیشتاز مسعود رجوی در مبارزه و مقاومت برعلیه تمامیت رژیم آخوندی چنان برجسته است که توطئه ها وهدف رژیم برای حذف فیزیکی مسعود رجوی بعنوان دشمن درجه یک خود کاملأ قابل درک و فهم است. اما همراهی وهمسویی مدعیان به اصطلاح مخالف رژیم و منتقدین دلسوز در پیش بردن این هدف رژیم بسیار قابل تامل می باشد.
مدعیانی که در میان آنها افرادی هستند که هویت سیاسی خود را تماما مرهون و مدیون همراهی و همیاری با مسعود رجوی بوده و هستند.
یکی از آنها کسی است که در کسوت شاعر انقلابی متخلص به شاعردربار رجوی ( لقبی که مزدور اجاره ای علیرضا نوری زاده به این شاعر داده بود ) با الهام از بودن در کنار مقاومت و مسعود رجوی توانسته بود زیباترین اشعارو سروده های انقلابی اش را در نزدیک به سی سال در وصف مقاومت و شخص مسعود رجوی بسراید و بدین طریق معروفیت ، وجهه سیاسی و انقلابی کسب کند .اما این شاعر مفلوک امروز تازه بعد از آن همه سال بخود آمده که گیج ، مسخ و مسحور بوده است و حال شاهدیم که با دور شدن هر چه بیشترش ازاین منبع الهام و نزدیکی هر چه بیشتر به اخوی اش در انجمن نجات ( انجمن تحت پوشش وزارت اطلاعات ) ، دیگر اشعارش نه تنها بوی کهنگی می دهد بلکه کارش به هجو سرایی و ابتذال نیز کشیده شده است. وی امروز با حسابرسی از مسعود رجوی که باعث از بین رفتن دوران جوانی اش شده (و نه حکومت جنایتکار آخوندی) و برای انتقام از وی در لجن پراکنی ، اتهام زنی(مرگهای مشکوک ) و دشمنی بی وقفه از همه مزدوران پیشی گرفته است .
یا آن دو مستعفی که در کنار مسعود رجوی در عین گمنام بودن توانستند اسم، رسم و وجهه ای برای خود بدست آورند و تا زمانی که امکان حضور در سیمای آزادی (بیش از هر عضو دیگر شورا ) را داشتند در تعریف و تمجید از مسعود رجوی وتصمیمات صحیح و انقلابیش از هم پیشی می گرفتند و وقتی که امکان حضور در پنل را نیافتند، خط بطلان برهویت سیاسی خود کشیدند و از همراهی با امید مردم استعفا دادند و حالا خود را انقلابی تر از مسعود رجوی هم می دانند وحتی به او توصیه می کنند که به خیابان بیاید ودرهوای تازه تنفس کند. در مورد انحطاط اخلاقی،همصدا و همراه شدن این آقایان با عوامل شناخته شده و مزدوران رژیم سخن بسیار گفته شده که بیان هر کلام دیگری را دراینمورد بی نیاز می کند.
در ننگین نامه ۲۳۰ صفحه ای تواب- شکارچی مزدور ایرج مصداقی خطاب به مسعود رجوی سؤالی به این مضمون مطرح شده که چرا هر کس از شما جدا می شود به دامن رژیم می افتد و مزدور رژیم می شود ؟ صرف نظراز حماقت ،پایینی سطح شعورو فهم و درک این مزدور، دراین سوال حقیقتی نهفته است که جای بسی تامل دارد . پشت کردن و ضدیت با مقاومت ورهبری آن درآنروی دیگر سکه،(حداقل در خوش بینانه ترین شکل آن) تن دادن به شرایط موجود ،انفعال ، سر خوردگی از مبارزه و مقاومت ، یاس و ناامیدی از پیروزی و در نهایت نزدیکی و مزدوری برای رژیم است.
البته این بدین معنا نیست که هر منتقد و یا حتی هر مخالفی، منطقا مرزبندی خود با رژیم را مخدوش کرده و از اصول مبارزاتی خود در برابر رژیم آخوندی دست کشیده است، بلکه منظور آن کسانی هستند که در ضدیت خود با مقاومت و شخص مسعود رجوی از تمامی مرزهای سیاسی ،انسانی و اخلاقی عبور کردند و خواهان حذف فیزیکی مسعود رجوی او می باشند. اینجا بدرستی می شود این سوال را مطرح کرد که بر فرض محال اگربه قول آقایان همراهی با شورای ملی مقاومت بعنوان آلت دست سازمان مجاهدین خلق ایران و جایگاه مشتی ردیه نویس به هیچ دلیلی جایزنیست و مسعود رجوی هم دیکتاتوری مانند خمینی است و جنایاتش هم روی لاجوردی و حاج داود رحمانی و استالین و هیتلر را سفید کرده است، آیا رفتن به دامن رژیم توجیه شدنی است ؟
بدبختانه می توان به دهها نام دیگرکه زمانی در کنار مقاومت بودند ولی امروز نه تنها به آن پشت کرده بلکه دشمن درجه یک آن شده و برخی از آنها حتی مستقیما در جنایت و کشتار اعضای آن سازمان دست داشته اند اشاره کرد، اما ظرفیت این مقاله چنین امکانی را بدست نمیدهد.
در اینمورد لازم است که به یکی از این سر سپردگان و پیشگامان خیانت و خود فروشی یعنی سعید شاهسوندی اشاره ای شود . سعید شاهسوندی در عملیات فروغ جاودان خود را تسلیم نیروهای رژیم کرد و برای حفظ جان خود تن به همکاری تمام عیار با رژیم داد. در مورد این مزدور خود فروش و پروسه همکاری و به خدمت درآمدنش ، گواه ترین ومستند ترین سند، نقل قولی از سعید حجاریان عنصر امنیتی رژیم است که در مصاحبه با مجله اندیشه پویا ( شماره دوم تیر و مرداد ۱۳۹۱ ، "اصلاحاتچی چریک نمی شود" ص ۴۴ ) عنوان کرده است .
او در مورد شاهسوندی می گوید:
...." فقط و فقط برای آزاد شدن شاهسوندی کار کردم. در باره شاهسوندی حرفم این بود که او با ما نیست اما با سازمان بدتر است و بهتر است که آزاد شود.... معاون امنیت (وزارت اطلاعات ) از من خواست در مورد او نظر بدهم که با او چه باید کرد ؟ برای اظها ر نظر سیاسی از من نظر مشورتی گرفتند .من هم چند جلسه با او صحبت کردم . گفتم که او با رجوی مشکل دارد و دشمن رجوی است . با ما خوب نیست اما بی خطر است و می توان ولش کرد برود .شاهسوندی رده بالایی داشت می توانست در خارج فعالیت کند . آدم عاقل و سالم و با شعوری بود .مثل سعادتی که فهمیده بود مبارزه مسلحانه جواب نمی دهد. بنا بر این به جای این که اعدام شود،بهتر بود از او استفاده شود . بودن شاهسوندی بهتر از نبودنش بود .عفو هم دست رهبری بود و عفو شد و رفت پی کارش . بالاخره نجات یک آدم هم مهم بود" .
و شاهد بودیم که شاهسوندی بعنوان سلف ایرج مصداقی سالیان دراز درمقالاتی تحت عنوان "گفتگوهای من با مسعود رجوی " مندرج در سایتهای وابسته به وزارت اطلاعات (ایران دیدبان،ایران اینترلینک) اراجیف و اتهاماتی را نوشت که سالها بعد توسط این تواب-شکارچی تحت عنوان " گزارش ۹۲، نامه سرگشاده به مسعود رجوی" همراه با جمع آوری و سر همبندی کردن مطالب دیگر از این دست که توسط دیگر مزدوران نوشته شده بود، بازنویسی شد. (این نامه سر گشاده به نظر علی ناظر کاریست تحقیقی و پژوهشی.البته علی ناظر هیچگاه نتوانست و یا اینکه نخواست به این سؤال پاسخ دهد، که چگونه محقق و پژوهشگری که بگفته خود هیچگاه نه در مناسبات مجاهدین بوده و نه ثانیه ای در اشرف حضور داشته، فقط فقط و صرفا به شهادت دوستان بی نام و نشانی که در راستگویی و صداقت آنها هم هیچگونه شک و تردیدی ندارد، می تواند در باره جزئی ترین و ریزترین مسائل داخلی سازمان و اشرف قلم فرسائی کند ؟). اینجاست که معنی جمله ،"بهتر بود از او استفاده شود تا اینکه اعدام شود" بی نیاز از توضیح می باشد. و انصافا این مزدور در خارج از کشور در دشمنی با مسعود رجوی و در شیطان سازی علیه او سنگ تمام گذاشت و رژیم هم استفاده خود را به بهترین وجه برده و همچنان می برد. در آنزمان شخصیت های سیاسی به اصطلاح اپوزیسیونی بودند که با برگزاری جلساتی به حمایت همه جانبه ازاین فرستاده رژیم وبه اصطلاح قربانی فرقه رجوی پرداختند و در باب دفاع ازحق آزادی بیان این مزدور جیغ های بنفش کشیدند و رگ گردن حقوق بشریشان چنان متورم می شد که هر لحظه خطر جانی آنها را تهدید می کرد (هیچگاه محتوای مطالب واینکه چه کسی آنها را بیان میکندبرای این افراد مهم نبوده است ). در آنزمان هم (مانند امروز) قلم بدستانی بودند که بفرموده با قلم زهرآگین خود هر چه توانستند به مجاهدین فحاشی کرده وهر چه که لایق خودشان بود را به مجاهدین نسبت دادند و اعتراض می کردند که چرا مجاهدین هر کسی را که از آنها جدا می شود (از جمله سعید شاهسوندی) مزدور رژیم می دانند. باید سالیان از آن روزها می گذشت و جنایتکاری همچون سعید حجاریان به همکاری این مزدور با وزارت اطلاعات بطور مستند اعتراف میکرد، تا به همگان ثابت میشد که مجاهدین هیچگاه به کسی بی دلیل و مدرک برچسب مزدوری نزدند .تا سیه روی شود هر که دراوغش باشد .
صرفا جهت یادآوری و برای شناخت اضداد مسعود رجوی و برای ادامه این نوشته، مایلم نگاهی هر چند اجمالی به پیشینه و سرنوشت امروز برخی از این مدعیان داشته باشم.
در مورد مسعود خدابنده ،کریم حقی، شمس حائری،سبحانی مامورین رسمی وزارت اطلاعات، نکته بیشتری ازآنچه که درمورد این مزدوران و ماموریت آنها به دفعات نوشته و افشا گری شده است ، نمی شود اضافه کرد.
بنی صدر (اندیشه قرن): که جانش را مدیون مجاهدین هست، پس از اخراجش از شورا، با نوشتن نامه به خمینی جلاد که در آن خواهان بزرگواری از این جنایت کار قرن شده بود ، تا به امروز با تمام قوا در پیش بردن سیاست شیطان سازی علیه مسعود رجوی از جمله با حمایت و پشتیبانی سیاسی از ماموران رسمی و پیشانی سفید وزارت اطلاعات و دعوت از آنها به منزل خود (عکسهای یادگاری و دسته جمعی او با این مزدوران در سایتهای وزارت اطلاعات درج شده است)، بر پسر خواندگی خود به دجال زمان مهر تائید چند باره زد.
مهدی خانبابا تهرانی (کفتر باز سیاسی به نقل از دکتر منوچهر هزارخانی): بزرگترین حسن این فسیل سیاسی تلاش به انحراف کشیدن ومتلاشی کردن هر تشکیلات ،گروه و سازمان سیاسی است که وی در آن حضور فعال داشته است. پس از جدائیش از شورای ملی مقاومت به تبلیغ سیاست مذاکره و نزدیکی با بخشی از رژیم روی آورد و مبلغ رژیم در خارج از کشور شد و برای نشان دادن حسن نیت خود در این راه، بعد از انتخاب خاتمی به رئیس جمهوری ایران با برگزاری کنفرانسهایی تحت عنوان "تلاشگران جامعه باز " (همراه با فرخ نگهدار ، بابک امیر خسروی وبا دعوت از حبیب الله پیمان ،ابراهیم یزدی ،محمد توسلی و غیره ...) به دفاع و پیش برد سیاست رژیم در خارج از کشور وضدیت و دشمنی هیستریک با مجاهدین و مسعود رجوی پرداخت که در نهایت به پادویی دون پایه تبدیل شد و وظیفه پخش نوشتاری مصاحبه های مزدوران وزارت اطلاعات با رادیو ۲۴ ساعته را که مجریان آن ( حسین مهری و مانوک خدابخشیان ) خط شیطان سازی از مجاهدین و مسعود رجوی راپیش می بردند،عهده دار شدو به پاس این خدما ت شایانش توانست با دریافت پاسپورت ایرانی ، ورود و خروج آزادانه افراد خانواده اش برای سفر به ایران را دریافت کند .
بهمن نیرومند ( دلال و کار چاق کن رژیم): از حامیان و برگزار کنندگان کنفرانس برلین با همراهی بنیاد سیاسی هاینریش بل وابسته به حزب سبزها ( فعالترین لابی حکومت آخوندی در آلمان ) در آلمان است. هدف از برگزاری این کنفرانس از یکسو تبلیغ و حمایت از آخوند شیاد خاتمی و از سوی دیگر پیش بردن خط جناح دوم خرداد که همانا سیاست تبدیل "مخالف به منتقد و منتقد به موافق" ( تاجزاده، معاون سیاسی وزارت کشور ) و بی اعتبارومخدوش کردن جایگاه اپوزیسیون واقعی از طریق تلاش در معرفی عاملین کشتار و جنایا ت ،عوامل اطلاعاتی، وابستگان و سرسپردگان رژیم بعنوان اپوزیسیون، پیش بردن و جا انداختن خط و سیاست رژیم مبنی برفقدان هر گونه مشروعیت مجاهدین در داخل ایران و اینکه مردم ایران خواهان انقلاب نیستند ، بود. این دلال کارکشته، با شناسایی مخالفین واقعی و جدی رژیم آدم کش آخوندی که به برگزاری و دعوت برخی از بد نام ترین مهره های رژیم در کسوت و تحت پوشش فعال سیاسی دگراندیش به این کنفرانس، اعتراض داشتند به رژیم و همپالگیهایش خدمت زیادی کرد و به پاس این
خدما ت مفتخربه لقب آیت الله نیرومند شده است .
کریم قصیم (مستعفی خائن ): فردی که فاقد هر گونه اخلاق و شرافت سیاسی است.او که بگفته خود ۴ سال به سیاست های شورا انتقاد داشته ولی هیچگاه آنها را نه تنها بطور رسمی بیان نکرده ، بلکه طی این سالها با سخنرانی در اجتماعات و میتینگها، نوشتن مقالات متعدد، مصاحبه های رادیویی و دست آخر بعنوان مهمان دائمی سیمای آزادی –تلویزیون ملی ایران – همواره پر شورو با هیجان از حمایت تمام عیارخود از سیاست های شورا و مسئول ذیصلاح آن دم می زد، چنانکه ۲ ماه قبل از آن استعفای ناجوانمردانه ( نه استعفا دادن بعنوان یک حرکت و تصمیم سیاسی و حقی دمکراتیک ،بلکه نوع و شکل آن ) در مراسم سال نو کتاب خود را با آن شور و شعف و با سرازیر شدن اشک از چشمانش به خانم مریم رجوی تقدیم می کند. بگفته آقای محمود سرابی این نقش بازی کردن (دوروئی و نا مردی) جدا او را لایق کسب جایزه اسکار می کند. قصیم امروز در ارتباط مستمر با مهدی خانبابا تهرانی است.
محمد رضا روحانی (حقوق دان بی وجدان): که در مدت قریب به ۳۰ سال در استفاده از هر فرصت و تریبونی از لیاقت و صلاحیت مسعود رجوی بعنوان رهبر بزرگترین و پایدار ترین، مقاوم ترین و مردمی ترین مقاومت مردمی داد سخن می داد ودرتعریف و تمجید از او، بارها وی را ادامه دهنده راه باقر خان ، ستار خان، میرزا کوچک خان و مصدق و دیگر پیشروان و مبارزان راه آزادی می دانست که شرافتمندانه پرچم مقاومت را بدست با صلاحیت خود دارد. امروز پس از آن پیمان شکنی و خیانت به آرمان یاران و همراهان چندین ساله خود، شرف خود را به ثمن بخس به حراج گذاشته و به دریوزگی افتاده و در شیطان سازی از مسعود رجوی، تمامی مرزهای حقوقی، انسانی و اخلاقی را با سرعت اعجاب آوری زیر پا گذاشته است . وی که همراه و همگام با ماموران به خدمت وزارت بدنام آخوندی به باز نشخواری اتهامات واهی مشغول است و وقتی که قافیه را تنگ میبیند و در مقام پاسخگویی به اینکه که حضرت جناب وکیل الوکلا! شما که قریب به سی سال در همراهی با مقاومت و بعنوان یکی ازمسئولین کمیسیونهای شورا در تمام تصمیم گیریهای این شورا شرکت داشته ودر زیر تمامی مصوبات آن (آنهم در مقام یک حقوقدان با سابقه وبا برخورداری از سلامت جسمانی و صحت کامل روح و روان وقوه تشخیصه ) امضاء گذاشتید، حالا که امروز جبهه عوض کردید و همه آنها را نفی میکنید، چطورانتظار دارید که خوانندگان نوشته هایتان به گفته های شما که بقول خود ازعارضه پیری رنج می برید (که در مورد شما ظاهرا به خرفتی گراییده است ) توجه و اعتماد کنند. اگر روزی حق این را داشته باشم که دربین تمام آنانی که به مقاومت پشت کرده و تن به خیانت داده اند، رذیل ترین، شنیع ترین، بی وجدان ترین و بی پرنسیپ ترین آنها را انتخاب کنم ، ایمان داشته باشید که شما انتخاب اول خواهید بود، زیرا شما بعنوان حقوق دان قسم یاد کرده اید که به شرافت و اخلاق انسانی پایبند باشید . ولی افسوس و تعجب از اینهمه بیشرفی و بیشرمی و اینجاست که حقا باید گفت که "آقا خودتی".
علیرضا نوری زاده (مزدور اجاره ای): که از سالها پیش پیشقراول ضدیت با سازمان مجاهدین و مسعود رجوی بوده و همچنان هست. وی با گرفتن پولهای طیب و طاهر در ارتباط مستقیم با محمد رضا مدحی مامور شناخته شده وزارت اطلاعات و امنیت ایران و اعزامی به خارج از کشور ، که مدتی تحت عنوان مخالف رژیم برای جاسوسی و نفوذ در بین تشکلات سیاسی و شناسایی مخالفان در خارج از ایران فعال بوده است، قرار داشته است . فعالیت مدحی ( و دیگرانی که البته همچنان ناشناس هستند ) چنان گسترده بود که وزیر اطلاعات وقت رسما اعلام کرد که ازطریق نفوذ نیروهای این وزارتخانه در بسیاری از تشکیلات اپوزیسیون خارج از کشور، ما به تمامی حرکا ت و فعالیتهای آنها اشراف کامل داریم . مدحی سالها کانال ارتباطی و مستقیم نوری زاده درایران و خارج از ایران بود واز طریق او سیاست این وزارتخانه علیه مجاهدین و مسعود رجوی را بطور مستمر و ازطرق مختلف پیش می برد . پس از افشا و لو رفتن مدحی و ارتباط سالیان و تنگاتنگ نوری زاده با او، وی با پرروئی خاص خود طلبکار هم شده و برای سفید سازی خود آه و ناله سر داده که از اعتمادش سوء استفاده شده است . نوری زاده در خدمت به رژیم همچنان فعال است .
ایرج مصداقی (تواب- شکارچی): برای حفظ جان خود در زندان تن به همکاری با شکنجه گران و جلادان داد. وی بگفته خودش همراه با گشت های دادستانی برای شکارهوادارن به محل های سر قرار می رفته و در همکاری با این جانیان حتی نامزد خود را نیزلو داده است . اوهمچنین با نوشتن چندین انزجار نامه در داخل زندان تسلیم و تواب شده و به همکاری تمام عیار با دژخیمان پرداخته بود . مصداقی با نوشتن چهار جلد کتاب خاطرات زندانش به شرح ما وقع بسیاری از جزئیات و اتفاقات درون زندان پرداخته و در آنها تلاش کرده مقاومت در زندان را تخطئه کرده و خط تواب شدن را به همه زندانیان نسبت دهد . نکته جا لب اینکه وی در جلد سوم خاطرات خود ( تمشک های نا آرام ) در" بخش راهروی مرگ" به جزیی ترین و کوچکترین اتفاقاتی که در آن روزها و ساعا ت و لحظات مرگبار افتاده (البته با داشتن چشم بند) اشاره کرده است .وی حتی خوب بخاطر می آورد که در فلان روزناهار بند قیمه پلو بوده است (شبه ۱۵ مرداد، ص ۱۴۳). اما این شخص با این حافظه شگفت آور، آنهم بعد از گذشت چندین سال از آن روزها، در یادآوری متن انزجار نامه های خود دچار فراموشی مزمن شده و برای رفع نقیصه آن به عدم تمایل خود به حفظ محتوای متن آنها اشاره می کند (سه شنبه ۱۸ مرداد، ص ۱۶۲) اینجا نیز الحق باید گفت که "آقا تو هم خودتی" . این شخص امروز خود را چه بیشرمانه صدای قربانیانی می داند که به نام مسعود رجوی بر دار بوسه زدند و با تکرار اتهامات واهی ( بعنوان جانشین خلف سعید شاهسوندی) با همسان دانستن مسعود رجوی با جنایتکارانی همچون لاجوردی و حا ج داود رحمانی، در صدد است که مسعود رجوی را به زعم خویش از عرش به فرش بکشاند.
به این اسامی می توان دهها نام دیگر از جمله فریدون گیلانی، راستگو، تفرشی، فراستی، همنشین بهارو ایرج شکری را که مستقیم وغیرمستقیم در پیش بردن خط رژیم که همانا نابودی شورای ملی مقاومت ،حذف فیزیکی مسعود رجوی، بیهودگی مقاومت کردن و تسلیم شدن به شرایط روز است ، نیز افزود.
با توجه به مطالب فوق و پیشینه مبارزاتی این افراد چه در کسوت عضو سابق مجاهدین و یا عضو سابق شورا و سرنوشت امروزی شان که متاثر ازانتخاب آزادانه آنها در دوری و ضدیت با مقاومت مردمی و شخص مسعود رجوی است باید گفت که هیچ یک از آنها نه صلاحیت و نه مشروعیت این را دارند که بتوانند مدعی مسعود رجوی باشند وگستاخانه به خود این اجازه را بدهند که او را مورد باز خواست قرارداده و با بیشرمی تمام و به نیابت از وزارت بدنام اطلاعات آخوندی برایش کیفر خواست صادر کنند . زهی خیال باطل .
مسعود رجوی از آسمان به زمین نازل نشده، بلکه انسانی است زمینی و خاکی ومانند هر انسان دیگری نقاط قوت و ضعف دارد. مسلما هر کس مسئولیت بیشتری بر عهده بگیرد و بیشتر کار انجام دهد ،احتمال اشتباه هم دارد .
مشروعیت و سقف مبارزاتی ، بهای تمام عیار، جنگ صد برابر، فدای تمام هستی و دار و ندار خود در راه مبارزه برای آزادی مردم کشورش ، ازاو چنان شخصیت انقلابی ، مبارزی خستگی ناپذیر و رهبری ذیصلاح ساخته که رسیدن به چنین جایگاهی به اعتراف دوست و دشمن تنها و تنها ازعهده او بر می اید و نه هیچ کس دیگری . هر یک از این آقایان مدعی به اندازه حد اقل نیمی ازعمر خود و یا دست کم در ۳۰ سال گذشته فرصت ،شانس وامکان این را داشتند که در صحنه سیاست ایران، در مبارزه ، مقاومت و جنگ تمام عیار علیه رژیم پلید آخوندی، مبارزی پیشتاز نه بمانند مسعود رجوی ،بلکه دهها سر و گردن بالاتر از او شوند، بطوریکه مسعود رجوی در برابرعظمت وجود آنان مانند قطره ای در برابر دریا اصلا به چشم نیاید. ولی ثابت کردند که اینکاره نیستند.
آیا آن کسانی که او را با اتهامات بی پایه و اساس مورد تهاجم بیشرمانه و ناجوانمردانه و هتک حرمت قرارمی دهند، می توانند پس از دوری خود از مقاومت کارنامه مبارزاتی شفاف و قابل قبولی در برابر رژیم ضد انسانی آخوندی ، البته بدون هزینه کردن از گذشته و سابقه مبارزاتی و تشکیلاتی خود (عضو پیشین و رده بالا در شورای رهبری مجاهد ین ، ازاعضاء موسس، عضو اخراجی و مستعفی شورا ی ملی مقاومت و زندانی سیاسی تواب ) ، ازخود ارائه دهند ؟ هرگز. چرا که بقول آقای پرویز خزائی هنر آنها شده مبارزه در مطبخ با لپ تاپ بر روی زانو (نقل به مضمون ) . آیا آنها که ازنقاط ضعف و اشتباهات مسعود رجوی مینویسند و سابقه مبارزاتی او را زیر سئوال می برند ، حتی برای چند خط هم که شده به سابقه مبارزاتی و ضعف و اشتباهات گذشته وحال خود اعتراف کرده اند ؟
مسعود رجوی ازانتقاد به خود و سیاستهایش همواره استقبال کرده و می کند. اما در باب انتقاد مهم این ا ست که منتقد کیست وهدفش از انتقاد چیست ؟ اتهامات رذیلانه وبی اساس و پایه ای که به مسعود رجوی زده می شود، نه تنها انتقاد نیست ، بلکه عین عناد است ، عکس العمل، واکنش شدید و برخورد آگاهانه و مسئولانه هواداران به این به اصطلاح انتقادات زمانیست که در پوشش انتقاد، لیاقتها ، کرده ها ونقش وی دررساندن و اعتلای مقاومت مردمی به این نقطه نادیده گرفته میشود ( گذشته از تعارفاتی که دراینگونه انتقادات در ظاهر بیان می شود ) و وی مورد دشمنی هیستریک واقع می شود و حذف فیزیکی وی در دستور کار قرار می گیرد.
مسعود رجوی بیشتر از هر کس توسط کسانی مورد هجوم و تعرض و انتقاد قرارمیگیرد ، که پوچ بودن و پوچی زندگی خود را درک کرده و می خواهند از اینطریق شرایط نکبت بار کنونی خود را توجیه کنند.
کسی که برای بقاء زندگی خود حتی نامزد ش را که قرار بوده در آینده شریک زندگی اش باشد لو می دهد واین لو دادن منجر به اعدا م او میشود،همیشه دچار عذاب وجدان خواهد بود (چنانچه وجدانی در کار باشد ) و سعی می کند درپوشاندن این ننگ و زشتی وشناعت کار خود ، با حمله بدیگران آنها را مقصر این اتفاقات بداند و بدنبال شریک جرم بگردد . یا آنکسی که در برابر عظمت مقاومتی چنین سترگ از خود بی خود می شود واشک از چشمانش سرازیر میشود ولی خودخواسته و آگاهانه خود را از این نقطه اتکا و وصل و جایگاه عزت و شرف جدا می کند ، از عرش و اوج انسانیت به فرش ذلت می افتد و یا آن کسی که قریب ۳۰ سال در تعریف ازمقاومت و تمجید از رهبری ذیصلاح آن گوش فلک را کر کرده بود و تمام این سالها بخود و دیگران دروغ گفته بود، باید در صحت مزاج و سلامت روح و روان آنها بجد بدیده شک و نگرانی نگاه کرد.
در پایان و در جواب این سوال که چرا مسعود رجوی؟
با ید نوشت که جواب آن درنام خود مسعود رجوی نهفته است. نامی که بیانگر شرف، آبرو وافتخارهرایرانی وطن پرست است. حاکمیت ضد ایرانی این مغولان عصر ما، شوربختانه با ترویج فرهنگ خرافی و سیاستهای بنیاد گرائی خود ،چنان لکه ننگی بر نام ایران و ایرانی نشانده و چنان چهره ای از ایرانیان در جهان معرفی کرده که امروزه آسان نیست به ایرانی بودن خود افتخار کرد . ولی میتوان و باید به این مقاومت و رهبری ذیصلاح آن مفتخر بود. نام مسعود رجوی با نام تمامی آزادیخواهان از باقر خان، ستار خان، میرزا کوچک خان جنگلی و تا مصدق و دکتر حسین فاطمی و حنیف نژاد ها و دیگر پویندگان راه مقاومت و آزادی گره خورده است.
نامی که با وفاداری به آرمان، وفای صادقانه به عهد و پیمان خود با مردم ستمدیده ، صلابت در حفظ خط و خطوط سیاسی و ایدئولوژیکی ، نبرد و خروش بی امان در برابر سفاکان حا کم ، فدا و در طبق اخلاص گذاشتن دار و ندار خود در راه مبارزه، حقیقت را فدای مصلحت نکردن ، ایستادگی بر سر مواضع حق طلبانه ، تربیت نسلی فداکار که ضا من آزادی ایران فردا خواهد بود،مسئولیت پذیری در برابر سرنوشت مردم خود ووو... عجین شده است .
و اینکه چرا نام او همیشه در سازمان و شورا برجسته است ، نه نشان از فرد پرستی حامیان اوست بلکه همچون مصدق کبیر که مسلما بدون یاری یارانش در احقاق حقوق حقه مردم ایران موفق نمیشد ولی نامش با نام نهضت ملی ایران مترادف گردیده است ، مسعود رجوی نیز به پاس فدای صادقانه در تمامی سالهای زندگی اش ،تشخیص صحیح و به موقع خطراتی که مبارزه مشروع مردم ایران را تهدید می کرد و می کند ، گذشتن از خانواده و زن و فرزند و ... و پرورا ندن نسلی که هر یک به تنهائی قادر است از هر بحران و حادثه ای که میتواند متلاشی کننده هر گروه و سازمانی باشد سربلند خارج شود او را به نامی مقدس و یگانه برای راهیان راهش تبدیل کرده است .مسلما آسانترین کار برای مسعود رجوی این بود که همچون انقلابیون قلا بی سایتهای اینترنتی با گرفتن ژست انقلابی و نوشتن عبارات و جملات زیبا ، خود را به چهره ای محبوب و دوست داشتنی تبدیل کند که مرتب از او برای شرکت در رسانه هائی همچون بی بی سی وصدای آمریکا دعوت شود. ولی دغدغه او چیزی بسیار فراتر از قضاوت آدمهای خود باخته و شنیدن تشویق و تمجید از آنهاست . درد او درد مردم رنجیده ایران است که تنها امیدشان به مقاومتی سازمان یافته بر علیه این رژیم دغلباز و بنیاد گرا است .
خطاب آخر من به بد خواهان ،معاندان و دشمنان تشنه بخون مسعود رجوی این است که ای بیچارگان شب پرست مسعود رجوی نه یک نام ، بلکه آرمانی است انسانی که از ابتدای تاریخ بشری تا به امروز و تا فردا و تا تحقق آن زنده و پایدار خواهد بود.
سالها پیش خانم مریم رجوی خطاب به مدعیان مبارزه و اپوزیسیون محفل نشین و کافه نشین که آن سالها هم بهانه گیری می کردند و تهمت می زدند ، با صدای رسا اعلام کرد که ما ( شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق ایران) بحق خود را بنا برمبارزه مشروع و تمام عیار خود، آلترناتیو این رژیم ضد مردمی و واپسگرا می دانیم و اگر سازمانی و یا تشکیلاتی در مبارزه علیه رژیم جدیتر، مصمم تر و متشکل تر از ما پیدا شود ، ما بدون هیچ تعللی با تمامی نیرو و امکانات خود در پشت سر آن خواهیم ایستاد . اما فقدان چنین نیرویی بارسنگین مبارزه را تنها بر دوش این مبارزان بر حق راه آزادی و جان بر کف انداخته، مبارزه ای به وسعت طول تاریخ با سفاک ترین حکومت ضد بشری و قرون وسطائی و آنهم نه در یک جبهه ، بلکه در دهها جبهه. و امروز اکثر آن کسانی که روزگاری مدعی مبارزه بوده اند، با ترک مبارزه و مقاومت، و با تعویض محلها و صحنه های اعتراض، مبارزه و داد خواهی مظلومان در برابر و بیرون از سفارت، کنسولگریها و نمایندگی های رژیم با رفتن به درون آن و با مهر کردن تسلیم نامه، خود را بقیمت نازل فروختند ، همانها امروز چه گستاخانه و بیشرمانه مدعی این مبارزان تمام عیار شده اند .
من هم با اجازه و به تاسی از خانم مریم رجوی ، خطاب به بد خواهان و منتقد ین می گویم اگر رهبری در حد و قواره مسعود رجوی می شناسید ، عاجزانه از شما می خواهم که او را حتمآ معرفی کنید، تا من با تمام وجود و خلوص نیت در برابرش زانو بزنم و به وجودش افتخار کنم . تا آنزمان
نکته آخر:
بدون شک نکات اشاره شده در این نوشتار نکات جدیدی نبوده و صرفا جهت یاد آوری به برخی از آنها بشکل بسیار مختصراشاره شد. دیگر اینکه این نوشته قطعا نخواهد توانست در باره ارزش و جایگاه مسعود رجوی حق مطلب را تماما ادا کند، هدف این نوشته فقط ، ازیکسو ادای احترام به رهبریست ذیصلاح که پرچم شرف و افتخار نسلی پاکباز را به اهتزاز د رآورده که عنصر وفای به عهد و فدا است، و ازسوی دیگرانجام وظیفه و احساس مسئولیتی بود در دفاع ازشرف رهبر نسل انقلاب در برابر هجوم بیشرمانه و گستاخانه دیو سیرتان، زشت خویان، بد کاران ، پیمان شکنان ،خائنین، حرمت شکنان ، بوزینگان تاریخ و خمینی صفتان، در حد توان ، بضاعت و ظرفیت ناچیز خود. قلبا امیدوارم، ازآنجایی که دشمن این ناخدای کشتی توفان زده انقلاب مردم ایران را مورد تعرض همه جانبه قرار داده است، هرهمراهی وهر هواداری در حد توان خود حتی با نوشتن چند جمله در دفاع از شرف این اسطوره مقاومت برآید، تا ناکسان و نامردان و بیشرفانی که در پی پیش بردن خط وزارت بد نام اطلاعات آخوندی که همانا توطئه جدائی سراز بدنه میباشند ،هر چه بورتر شوند .
سلام بر سردار شهید موسی خیابانی که چه ساده وزیبا مسعود رجوی را بعنوان شایسته ترین ،برجسته ترین و صالحترین فرد به نسل انقلاب شناساند.
سلام بر مجاهد خلق مسعود رجوی
سلام بر رهبر عقیدتی سازمان مجاهدین خلق ایران مسعود رجوی
سلام بر مسئول ذیصلاح شورای ملی مقاومت ایران مسعود رجوی
و سلام بر پرچمدار مبارزه تمام عیار بر علیه بنیادگرایی مسعود رجوی
خلق جهان بداند مسعود رهبر ماست
با احترام
رضا محمدی