از سردار مریم بختیاری تا مریم رجوی
که در مسیر تاریخی مقاومت ایران در برابر مناسبات ارتجاعی، استبدادی و استعماری با روندی تکاملی و رشد یابنده، به یکدیگر پیوند میخورند. نشانه گذاری ابتدا و انتهای تاریخ مقاومت یک صد ساله ی تاریخ ایران بر نام 2 مریم، آگاهانه و به هدف سمبولیزه کردن این مقاومت تاریخی در شیوه ای از مبارزه برای آزادی و برابری است که بیش از سایر شیوه های آزموده شده، توان پاسخگویی به مسئله ی استبداد و ارتجاع و نیاز رهایی از این ائتلاف ضد انسانی در تاریخ ایران را دارد. بی شک در این مسیر تاریخی با نام های درخشانی چون ستارخان، ناصر دیوان کازرونی، محمد تقی خان پسیان، میرزا کوچک خان، مصدق، فاطمی، جزنی، پويان، احمدزاده، حنیف نژاد و مسعود رجوی و انبوه یاران مجاهدشان مواجه میشویم که البته جملگی در همین شیوه ی موثر مبارزه که ما بر آن تاکید داریم قرار میگیرند. اما نقطه گذاری خط سیر مقاومت بر دو مریم، مشخصا با هدف یادآوری بخش نادیده گرفته شده ی جنبش مقاومت تاریخی مردم ایران در یک قرن گذشته در قالب روایت مردانه ی تاریخ توسط مورخان استبدادی - ارتجاعی شاه و شیخ و یا نویسندگان حامل رسوبات نرینه سالاری تاریخی صورت گرفته است.باید دانست که یکی از شاخص های مهم اساسی در ارزیابی کیفیت مناسبات یک جامعه از نقطه نظر میزان تکامل یافتگی، وضعيت زنان در آن جامعه است. البته میتوان تعاریف را به گونه ای ارائه کرد که وضعیت زنان با هر کیفیتی، هر چند در موقعیت تضعیف شده و اسارت بار، را یک وضعیت ایده آل قلمداد کرد. مثلا تخفیف موقعیت زن به یک شهروند حاشیه ای و برکنار از مناسبات عالی قدرت از طریق دادن برخی امتیازات اجتماعی (آنچنان که در رژیم شاه رایج بود) و یا حذف همان حداقل امتیازات اجتماعی (شیوه ای که در رژیم ولایت فقیه برقرار شد) در فرهنگ ارتجاعی و استبدادی رژیم های شاه و شیخ به عنوان ایده آل وضعیت زن و ارتقای جایگاه وی معرفی میشود. اما روشن است که وقتی از کیفیت تکامل یافته و انسانی موقعیت زنان صحبت میکنیم منظور این تعاریف شیادانه و جعلی نیست. بی آنکه بخواهیم در دام دوگانه ی جنسیتی زن /مرد که یک عارضه ی تاریخی و محصول سرکوب توسط قدرت در سطوح مختلف خرد و کلان بوده است، بیفتیم، بحث بر سر بخشی از جامعه ی انسانی است که در اثر باورهای پوسیده ی برخاسته از منفعت و مالکیت و مبتنی بر تمایزات بیولوژیک به حاشیه رانده شده و رژیم های واپس گرا با به رسمیت شناختن حداقلی از حقوق انسانی آنان، با هیاهو و پروپاگاندا، چنان منتی بر سر این بخش از جامعه انسانی میگذارند که گویی تماما از آنان رفع ستم شده است. آنچه که در رژیم پهلوی در مورد آزادی اجتماعی زنان و حق رای تبلیغ میشد از این دست طراری ها بود. و این در حالی بود که این رژیم بنا به ماهیت تاریخی اش نمیتوانست قائل به برابری کامل در جامعه انسانی باشد. این امتیاز دادن هم برآمده از ماهیت تکامل یافته ی این رژیم نبود. در واقع همین امتیازات حداقلی هم در یک نزاع تاریخی میان آزادیخواهان با جبهه ی استبدادی و ارتجاعی به دست آمده بود. البته این امتیازات حداقلی منافعی برای جبهه ی استبداد داشته است و آن آفتی بود که در جبهه ی مدافعان آزادی میانداخت. در واقع بخشی از جبهه ی مدافعان آزادی (اگر خوشبینانه آنها را در مبارزه شان صادق بدانیم) در اثر نا آگاهی یا تحلیل نادرست از شرایط و مسائل، با تمرکز روی حداقل های حقوق انسانی زنان و یا بخش های دیگر تحت ستم جامعه، به محض حصول نتیجه، جبهه ی آزادیخواهان را به نفع جبهه ی مرتجعین و مستبدین ترک میکردند. این تقلیل گرایی به عنوان آفت در بخشی از جبهه ی آزادیخواهان مزایای سرشاری را روانه ی کیسه ی استبداد و ارتجاع کرده است. در هنگامه ی مشروطه و حتی پیش از آن وقتی زینب پاشا در تبریز گروهی چریک مسلح از زنان مبارز را برای مقابله با زیاده خواهی و غارتگری مستبدین و مرتجعین تشکیل داده بود و به هنگام احتکار، انبار غله ی محمد علی میرزا و نظام العلما را به نفع توده های محروم با رزم مسلحانه میگشود، و در زمانی که سردار مریم بختیاری در راس یک فوج مسلح مشروطه خواه بر سر قوای قزاق به سر دستگی رضا خان آتش میریخت تا دروازه های تهران را به روی مشروطه خواهان بختیاری باز کند، عده ای به حداقل های حقوق انسانی زنان راضی بودند و در ذهن شان هم خروج از موقعیت اعتباری و تاریخی زنانه خطور نمیکرد. این خط تسلیم و رضا به امتیازهای حداقلی تا همین امروز هم ادامه داشته و جریان استبداد و ارتجاع را منتفع کرده است. آنچه که تحت عناوین "آزادی های یواشکی" و امثال آن که همه ی خواست های برابری طلبانه و انسانی زنان را در یک تقلیل گرایی ویرانگر به حضور محدود اجتماعی تخفیف میدهد و در مسیر همان انجماد در موقعیت تاریخی برساخته ی مناسبات نرینه سالاری است. و این در حالی است که در چند دهه ی اخیر، زنان مجاهد در یک رزم دلیرانه ی انقلابی و با خروج از موقعیت تاریخی ارتجاعی جنسیت زده، با هدف گرفتن راس ساختار بازتولید کننده ی مناسبات منحط نرینه سالاری، به دنبال ارتقای کیفی جایگاه انسانی زنان در جامعه ی ایران بوده اند.
با این توضیحات روشن است که هدف از سمبولیزه کردن مبارزه ی آزادیخواهانه ی مردم ایران در یک قرن اخیر در دو نام مریم، به طور مشخص برجسته کردن کدام خط از مقاومت تاریخی مردم ایران است. اما تاکید بر روند تکاملی این خط مقاومت تاریخی، اشاره به این نکته است که هر چند سردار مریم بختیاری و زینب پاشا به عنوان نماد مقاومت انقلابی در قرن گذشته و در هنگامه ی مشروطه و پس از آن در نظر گرفته شده اند، اما حضور آنان در جبهه ی مقاومت و ترک کردن موقعیت جنسیت زده ی ارتجاعی خود، به عنوان بخشی از یک مقاومت سراسری بود که با توجه به شرایط تاریخی ناگزیر بودند دست کم خود را با جسارتی بی مانند به چشم مردان بکشند تا بتوانند حضورشان در مقاومت را به رسمیت بشناسانند. اما امروز مریم رجوی سمبل مبارزه ی آزادیخواهانه ی مردم ایران، در راس رهبری یک مقاومت سراسری است که نه تنها دارای ابعاد ملی که به طور گسترده ای در سطح بین المللی تبدیل به نماد مقاومت انقلابی مردم ایران شده است. این ارتقای کیفی زنان در روند مبارزه ی یکصد ساله ی مردم ایران، با همه ی هجمه هایی که از سوی جبهه ی ارتجاع، استبداد و استعمار بر آن وارد شده و میشود، نوید دوران جدیدی در مناسبات اجتماعی و تاریخی ایران میدهد.
در بحث از مقاومت تاریخی ایران عنوان شد که جریان آزادیخواهی در یکصد سال اخیر در مقابل ائتلاف استبداد، ارتجاع و استعمار صف بندی کرده است. زنان نیز به عنوان بخشی از این مقاومت تاریخی و اکنون به عنوان راهبران این جنبش در خطی از مقاومت در اینجا برجسته شد، پیوسته با یک هوشیاری و آگاهی روشن از مسائل اجتماعی و تاریخی، این ائتلاف سه گانه را هدف گرفته اند.
استبداد، ارتجاع و استعمار در برابر زنان
از منظر تاریخی ظهور نرینه سالاری را محصول سلطه ی یک شیوه ی تولید مسلط در جامعه میدانند که طی آن مالکیت در انحصار مردان قرار گرفته و زنان در حاشیه ی مناسبات جای گرفته اند. همین شیوه ی تولید مسلط محصول دیگری دارد تحت عنوان ساختار قدرت سیاسی که هم از مناسبات مسلط ارتزاق میکند، هم سهم عمده ای در بازتولید این مناسبات دارد. از اینرو در این مناسبات که زنان به عنوان بخش حاشیه ای جامعه تعریف میشوند، و موقعیت شان توسط قدرت مسلط نیز بازتولید شده و امکان ورود به چرخه ی قدرت و مناسبات محوری جامعه را پیدا نمیکنند. تداوم تاریخی قدرت سیاسی، عنصر دیگری مفروض است که در ائتلاف با آن امکان سلطه را برای دستگاه قدرت سیاسی تسهیل میکند. این عنصر، گروه ملایان یا رهبران مذهبی بوده اند که ضمن زیست انگلی و ارتزاق از محصول کار افراد جامعه، با تولید یک دستگاه فکری ارتجاعی ضمن تحکیم مناسبات کهنه، برای قدرت سیاسی مسلط مشروعیت میخریدند. از سوی دیگر دستگاه سیاسی حاکم با بذل امکانات و شریک کردن مرتجعین در قدرت، این طبقه ی انگلی را برای استمرار پایه های قدرت خود، در ائتلاف با خود، نگه میداشتند. این ائتلاف دوگانه ی استبداد و ارتجاع در سراسر تاریخ ایران حضور داشته است. به حاشیه راندن زنان توسط قدرت و به واسطه ی دستگاه فکری ارتجاعی تولید و بازتولید شده توسط مرتجعین و برساختن باورهای مذهبی و اخلاقیات از این ایده های خرافی به ویژه در مورد زنان، این امتیاز را داشت که بخشی از جامعه توسط بخشی دیگر، بی هیچ تلاشی از سوی حکومت به بند کشیده میشود، از اینرو پتانسیل احتمالی اعتراض و عصیان جامعه در برابر تبهکاری عاملان قدرت به نیم کاهش پیدا میکرد. از دوره ی قاجاریه عنصر دیگری به ائتلاف استبداد و ارتجاع اضافه شد که بر مصائب جامعه ایران افزود. و آن نیروی استعماری بود که با دو الگوی متفاوت به مسائل ایران ورود پیدا کرد. یکی الگوی روسیه با نفوذ مستقیم در دربار و وابستگان آن، و دیگری الگوی انگلستان از طریق نفوذ بر ملاها و اثرگذاری در مناسبات سیاسی ایران از طریق پیوند خوردن با عنصر ارتجاعی، که در نهایت حاصل کار تشکیل یک ائتلاف سه گانه شامل سه عنصر استبداد، ارتجاع و استعمار بود. این ائتلاف اخیر تا امروز نیز همچنان بر مناسبات ایران حاکم بوده است. آنچنانکه رضاخان با کودتایی که آیرون ساید انگلیسی در ایران صورت داد وارد دولت شد و با حمایت آخوندهایی همچون کاشانی و سایر ملاهای زمانه اش بر تخت سلطنت نشست،پسرش محمدرضا نیز در حالیکه از مقاومت ملی ایران به رهبری مصدق و فاطمی از ایران گریخته بود با کودتای خارجی و حمایت آخوند کاشانی به سلطنت بازگشت و جابه جایی خمینی با محمدرضا پهلوی (جا به جا یی شیخ و شاه) توسط نیروهای بین المللی در حالیکه پیش از آن نیروهای انقلابی اعدام شده یا در زندان به سر میبردند. این ائتلاف سه گانه در یک چیز با یکدیگر اشتراک نظر و عمل داشتند و آن حفظ مناسبات موجود بود. از آنجا که منفعت نیروی استعماری در تداوم پیوند استبداد و ارتجاع و تسلط این ائتلاف بر سرنوشت ایران بود، هر شیوه ای که موجب تداوم و بازتولید نظم موجود بود را پذیرفته و تقویت میکرد. از اینرو در مورد مسئله ای همچون مسئله ی زنان نیز، عنصر استعماری با استبداد و ارتجاع کاملا در یک جبهه قرار داشت. بر این اساس بود که خط مقاومت انقلابی مردم ایران و از جمله زنان انقلابی، پیوسته هر سه عنصر این ائتلاف را هدف مقاومت قرار میدادند. همچنان که گفته شد، سردار مریم بختیاری از موقعیت جنسیت زده ی ارتجاعی خود خارج شد، سلاح به دست گرفت و در راس گروهی مسلح نقش مهمی در فتح تهران به دست مشروطه خواهان داشت، در بحبوحه ی نبرد تبریز و محاصره ی این شهر پس از استبداد صغیر، بسیاری از رزمندگان آزادی و مجاهدان تبریز را زنان تشکیل میدادند، حتی زنان روستاهای اطراف تبریز، فرزندان خود را به کول بسته و با هر چه در اختیار داشتند از بیل و کلنگ و… به سربازان و مزدوران حکومتی یورش میبردند، در میان مجاهدان رشت دست کم 60 زن حضور داشتند که تحت فرماندهی یپرم خان در جریان آزادسازی و پاک سازی رشت میجنگیدند، در همان هنگامه، انجمن تبریز از حضور زنان در نبرد محاصره ی تبریز چنین توصیفی ارائه کرد :"هستند زنان شیر افکن که در یک نقطه ی مهمه ی شهر به گاه جنگ با تغییر قیافت به یک مهارت خصوصی که در کار تیراندازی دارند سینه ی دشمن را می شکافند و آتش به فرق نامردانه ی سپاه یزید می بارند"، در کنار این حضور انقلابی علیه مزدوران استبداد و استعمار و ارتجاع، زنان در شکل های اعتصاب، تظاهرات، نوشتن مقالات و شبنامه نیز بسیار فعال بودند. در مجلس اول شورای ملی بحث در مورد استقراض از دولت های روس و انگلیس پیش آمد که مشروطه خواهان در برابر این خواست ایستادند و پیشنهاد تاسیس بانک ملی را ارائه کردند. با طرح این پیشنهاد، موجی عظیم از حمایت زنان از تاسیس بانک ملی به راه افتاد. و ضمن تحریم پارچه های خارجی، در یک کارزار سراسری اقدام به جمع آوری پول برای تاسیس این بانک کردند. در همین هنگامه که زنان به خروش آمده بودند و از جایگاه های متصلب تاریخی که استبداد و ارتجاع برای آنها تعیین کرده بودند خارج شده بودند، سنگر مقاومت را جلوتر برده و خواهان مشارکت در امور سیاسی و اجتماعی شدند. یکی از نقص های قانون انتخابات مجلس شوراي ملی این بود که به زنان حق رای نداده بود. اما زنان از حق رای پا را فراتر گذاشته خواهان ورود به نهادهای سیاسی و اجتماعی بودند. در دی ماه 1285 یکی از این زنان مبارز نامه ای به سید محمد طباطبایی که نماینده تهران در مجلس اول بود نوشت و ضمن آن خواست خود مبنی بر مشارکت اجتماعی زنان را مطرح کرد، اما طباطبایی در پاسخ نوشت :"تربیت زنان در امور اطفال، خانه داری، حفظ ناموس و علومی که راجع به اخلاق و معاش خانواده باشد، اما در امور خاصه ی رجال از قبیل علوم پلیتکی و امور سیاسی فعلا مداخله ی ایشان اقتضا ندارد.". در قضیه ی تاسیس بانک ملی نیز از آنجا که منافع استعمار را هدف قرار میداد، عوامل استعمار و استبداد در مجلس علیرغم خواست عمومی، بسیار کارشکنی میکردند، از اینرو مجلس در این زمینه دچار بلاتکلیفی شده بود، در این هنگام اتحادیه غیبی نسوان (یکی از چندین انجمن سری زنان در عهد مشروطه) در روزنامه ندای وطن به تاریخ 11 مهر 1286 نوشت :"چهل روزی هم کار را به دست ما زن ها واگذارند، قانون را صحیح میکنیم، نظمیه را صحیح میکنیم، حکام را تعیین میکنیم، دستور العمل ولایات را میفرستیم، ریشه ی ظلم و استبداد را از بیخ میکنیم… همهمین قدر عرض میکنم که زنها میتوانند آنچه را که میخواهند…." این مواضع مترقی را زنان پیشتاز 20 سال پیش از پهلوی داشتند که با طرح بی حجابی اجباری که روی دیگر سکه ی حجاب اجباری خمینی بود و در هر حال چیزی از مفهوم آزادی در آن نبود، بر آن بود تا خود را پیشقراول ارتقای جایگاه زنان در تاریخ ایران نشان دهد. رضا خان که روزگاری در میان قزاقان و نیروهای استبدادی و استعماری با زنان پیشتاز همچون سردار مریم بختیاری در تهران و زنان مجاهد در تبریز میجنگید، اکنون و در نهایت با حمایت استعمار و ارتجاع قدرت را ربوده بود و در پیام شاه شدنش هدفش را اجرای احکام دین! عنوان کرده بود، با تحلیل بردن خواسته های مترقی زنان ایران و تقلیل آن در امتیازهای حداقلی قصد داشت از خود یک ناجی بزرگ بسازد. این شیادی را در نطق یکی از مدیحه گویان دربارش به نام فخر عادل در کنگره نسوان شرق که یک نمایش تبلیغاتی در این زمینه بود را به خوبی میتوان دید :"یاد آوری مینمایم، کین همه آوازه ها از شه بود، بدیهی است در پیشگاه زنان دانش پژوه و مردان خردمند روشن است که قبل از طلوع آفتاب درخشان سلطنت با عظمت اعلی حضرت قدر قدرت همایون پهلوی ارواحنا فداه کوچکترین ترقی و جنبش حقوق طلبی در نسوان این مرز و بوم ایجاد نشده بود!!! ". مصادره و جعل تاریخ تنها شیوه ی کار رضا خان و پسرش نبود، در رژیم خمینی نیز چنین شیوه هایی سکه ی رایج بوده است. با توجه به مواضعی که از زنان پیشتاز عصر مشروطه مطرح شد، امروز طرح حقوق حداقلی اجتماعی زنان از سوی برخی به اصطلاح حامیان حقوق زن، در داخل و خارج، بی آنکه حاکمیت ساختار بازتولید کننده ی این مناسبات منحط را نشانه بگیرند، بحثی بسیار واپسگرایانه به شمار میرود. بحث بر سر این نیست که آزادی پوشش و مثلا رفتن به ورزشگاه حقوقی است که چندان اهمیت دارد، بلکه بحث بر سر این است که وقتی زنان جامعه ایران در صد سال پیش خواهان مشارکت سیاسی میشوند، امروز سنگر بستن عقب تر از این موضع، ارتجاع محض است.
مریم رجوی نماد یک مقاومت تکامل یافته
در بحث روند تکاملی مقاومت مردم ایران گفتیم که در فاصله ی دو نماد این مقاومت یعنی سردار مریم بختیاری و مریم رجوی، اتفاق مهمی که افتاده این است که مقاومت تاریخی مردم ایران، با سمبولیزه شدن در مریم رجوی، حاوی یک شخصیت تکامل یافته و بالغ شده است. از اینرو که اکنون، مقاومت ایران با درهم شکستن موقعیت های جبری ارتجاعی و تاریخی جنسیت زده، خود را تا سطح مناسبات انسانی پیشتاز بالا کشیده است. حضور زنان در کادر رهبری این مقاومت سراسری که دارای ابعاد وسیع بین المللی است، نه تنها در تاریخ ایران بلکه در تاریخ جهان بدون تردید بی سابقه است. امروز مقاومت ایران مرزهای مطالبات و مبارزه را، برخلاف مدعیان جعلی حقوق اجتماعی زنان و سایر اقشار تحت ستم ایران، بسیار بسیار جلوتر از مبارزان پیشتاز مشروطه کشانده و مسئله ی رفع ستم از زنان را در یک تحلیل واقع بینانه و نگرشی وسیع تر به لحاظ تاریخی، در حذف مناسبات ارتجاعی، شکستن سیستم بازتولید کننده ی این مناسبات در سطح قدرت سیاسی و جایگزینی آن با یک ساختار دموکراتیک و البته هژمونی زنان در این ساختار قدرت میداند. تردیدی نیست که برای کمر شکن کردن مناسبات نهادینه شده ارتجاعی، باید بسیار رادیکال عمل کرد. ممکن است کسانی حتی بیغرض، مدعی شوند زنان ایران که یک تاریخ تحت ستم بوده اند توانایی فکری و عملی برای رهبری سیاسی ندارند. اما باید گفت زنان مجاهد و نماد این مقاومت یعنی مریم رجوی که محصول تاریخی این جامعه و مقاومت آن است، ناقض چنین دیدگاهی است. آگاهی و توان عملی افراد در انتزاع شکل نمیگیرد، بلکه در عمل اجتماعی و مواجهه با مسائل عینی و مادی صورت میبندد. صلاحیتی که مریم رجوی به عنوان نماد مقاومت مردم ایران طی این سالیان در رهبری رزم و کارزار ملی و بین المللی از خود نشان داده، بیانگر ظرفیت های خارق العاده ی یک زن ایرانی است که آگاهانه و با مسئولیت پذیری فوق العاده، بر نقش های جبری تاریخی محصول ارتجاع و استبداد شوریده است.