چهره های ماندگار موسیقی ایران و جهان ـ بخش دوم موسیقی غرب(1ـ لودویگ وان بتهوون)
از آغا نوزادی بدون آن که آموزشی در کار باشد توجه به ریتم و ملودی وجود و مغز به هماهنگی, نظم و سازماندهی اصرار و گرایش دارد. بخش های مختلف مغز در تجزیه و تحلیل موسیقی مشارکت دارند. نیمکره چپ مغز با شنیدن موسیقی به تجزیه و تحلیل اصوات موسیقی می پردازدو نیمکره راست هماهنگی و کل(گشتالت) صدا و عواطف آن را درک می کند. به بیانی دیگر نیمکره راست مغز در دریافت کلی پیام های موسیقایی, ترکیب فضایی روابط و درک وحدت موسیقی موثر است .شایان ذکر است کشش های قسمت راست مغز توسط سیستم لیمبیک(مرکز عواطف) توسعه می یابد.
از سوی دیگر موسیقی با عناصر ذهنی مانند تخیل, حافظه, تداعی, الهام و... در آمیخته که در نتیجه از آن مقوله ای شناختی به وجود آورده است.اما بیش از هر چیزی موسیقی نیاز عاطفی و احساسی است.موسیقی سیستم عواطف (لیمبیک) مغز را به سرعت تحریک می کند و به تحریک احساسی و فرافکنی حالت های درونی و هم حسی منجر می شود و در بسیاری از مواقع زندگی که کلام و بیان پاسخگو نیست, می تواند موجب همدردی و هم حسی شود و از همه مهم تر احساس ها را وسعت بخشد.
همچنین موسیقی نیازی اجتماعی است و همبستگی در ذات مطبوع آن وجود دارد هر جا موسیقی جاری است گروهی در کنار و گرد هم جمعند زیرا موسیقی به راحتی می تواند احساس ها و بیان مشترکی را در جمع به وجود آورد و نیروی عمومی را برانگیزد موسیقی نیروی همدلی است به همین خاطر قدرت وحدت و پیوستگی دارد و از آن می توان در تفاهم اجتماعی و سلیقه ملی بهره جست و محبت و همدلی را در جامعه تقویت کرد. در مقیاس و دیدی وسیع تر موسیقی طنین وحدت عالم است.
سایت بهار ایران برای آشنایی بیشتر هنردوستان بخصوص نسل جوان با نام آواران و هنرمندان بنام موسیقی ایران و جهان سلسه مطالبی را در این زمینه ارائه داده و ادامه خواهد داد. در بخش اول به موسیقی ایرانی ، پیشینه نام آوران در عرصه ساز ، آواز و ترانه سرایی پرداخته شد.
هرچند حق مطیب را هنوز ادا نکرده ایم و سخن در مورد بسیاری از موسیقی دانان و هنرمندان نبام این هنر باقی مانده است ، در این بخش به موسیقی غرب می پردازیم در فرصت های آتی ، بخش موسیقی ایرانی را ناز ادامه خواهیم داد.
******
ریشه های اصلی موسیقی در ایران و یونان بوده است و غربی ها طبق روایتهای تاریخی موسیقی جدی و هنری وتقریباً مدون خود رااز سده چهارم میلادی شروع کردند و محدود به آثار خاصی در ارتباط با حکایتها و دستور العملهای کتاب مقدس (انجیل) و خواندن سروده های آن بوده است.
البته پيش از قرن چهارم ميلادي هيچگونه اطلاع صحيحي از وضع موسيقي در دست نيست، تنها از كتابهايي كه از آن زمان بيادگار مانده بخصوص در نوشته هاي پيروان مسيح نام آوازي كه مربوط به روايات مسيح پيش از حركت و صعود به كوه زيتون است ذكر شده است. تا آنزمان موسيقي بصورت مونوفوني (يك صدايي) بوده و از سده نهم ميلادي پوليفوني (چند صدايي) در موسيقي مورد استفاده قرار ميگيرد و بتدريج تحولي در صدا دهي موسيقي بوجود مي آيد. تا قرن هفدهم موسيقي مطلقاً در اختيار اشراف و دربارها و بخصوص كليسا بوده و اواسط قرن هفدهم كم كم و بتدريج موسيقي از تسلط كليسا و دربار خارج ميشود و با حضور باخ كه از موسيقيدانان بنام آلماني است شمايل و كارآيي اين هنر رو به تغييراتي مي گذارد، البته باخ دراختيار كليسا و اشراف بوده و حقوق دريافت مي كرده اما تحولي عظيم در موسيقي غرب ايجاد نمود.
موسيقي در قرون وسطي
روميها كه در تمدن وارث يونانيها بودند موسيقي را نيز مانند ساير آثار هنري از آنها اقتباس كردند در جشن بزرگ رم به سال 360 پيش از ميلاد نخستين بار، يك درام به همراهي موسيقي و بدون مكالمه (پانتوميم) نمايش داده شد اساس موسيقي كلاسيك رم را به وجود آورد در قرون وسطي به تقليد يونانيها آوازهاي دسته جمعي همراه رقص درنمايش تراژدي و كمدي معمول گرديد كليسا از بدو تأسيس تا قرن 15 وظيفه بزرگي در تكامل موسيقي به عهده داشت و پيشوايان مذهبي كه در اواخر قرن ششم ميلادي توسط پاپ گري گوار اول كه اسقف اعظم كليساي رم بود و موجب شد تا فرم هاي سرود گر گوري مثل مس كه يك رشته آوازهاي مذهبي است كه در كليساس كاتوليك براي متن يك دعا خوانده مي شود و ركوئيم (مرثيه) كه بيشتر به يادبود مردگان ساخته و اجرا مي شود و معناي آرامش دارد و فرم هاي ديگري نظير كائنات و موتت كه بيشتر براي خواندن و كلام و آواز است توجه آهنگسازان دورة بعد مثل دورة كلاسيك را جلب كرده و از اهميت خاصي برخوردار بوده است.
هنر جديد: فيليپ دوويتري اسقف فرانسوي يكي از تتئوريسين هاي بزرگ فرانسه بود كه تحقيقات خود را در هنر موسيي به صورت رساله اي منتشر كرد و نام ARSNOVA يا هنر جديد ناميد كه اين موضوع مربوط به نيمه قرن 13 مي شود. گيوم دوماشو يكي از ديگر آهنگسازان و تئوريسين هاي هنر جديد است و به واسطة آثاري كه در موسيقي مذهبي و غير مذهبي غرب به يادگار گذاشته ميتوان بزرگترين آهنگساز قرن 14 دانست.
موسيقي در دورة رنسانس
در اواخر قرن 15 ميلادي تحول بزرگي در افكار و عقايد دانشمندان اروپا بوجود آمدكه بنيان علوم قديم را در هم ريخت به اين مناسبت دوره اي را كه صفحه جديدي در تايرخ تمدن اروپا باز كرد رنسانس يا تجديد حيات ناميدند. پيشواي تجدد حيات اروپا بيشتر كشور ايتاليا بود كه با ظهور نويسندگاني مانند ماكياول و تاسو و هنرمندان بزرگي چون برامانته/ لئوناردو داوينچي/ رافائل و ميكل آنژ اين تحول بزرگ را بنيان نهاد. همچنان كه يونان مهد تمدن قديم بود. ايتاليا باني تمدن جديد اروپا شد. پلي فوني (يعني چند صدايي) از قرن 9 ميلادي در موسيقي پيدا شد با اين وصف علمي كه امروز آنرا هماهنگي با هارموني مي نامند. هنوز بوجود نيامده بود. از اواخر قرن 15 يك قاعده كلي براي آوازها و نواهاي چند صدايي وضع شد كه آنرا كنترپوآن ناميدند. طبق اين قاعده چند آهنگ مختلف كه در يك زمان شنيده مي شود بايد طوري با هم تركيب شو دكه گوش آنرا نامطبوع تشخيص ندهد. واژه كنترپوآن لاتيني و معناي آن نقطه در مقابل نقطه است منظور از نقطه در برابر نقطه، نت يا ملودي در برابر ملودي است. كنتراپون در قديم نوعي موسيقي را گفته اندكه شامل 2 يا چند صداست و نت هاي ملودي هر بخش بانت هاي متناظر بخش يا بخش هاي ديگر هم زمان اجرا مي شود.
آغاز دوره جديد در موسيقي غرب: قرن 17 مقارن با يك سلسله تحولات بزرگ موسيقي است و در حقيقت هنر جدي و كلاسيك موسيقي از ابتناء، اين دوره شروع ميشود.
دوره باروك م 1750 - 1600 - باروك در اصل به سبك معماري متعلق به قرون 17-18 و يا دقيقتر از سال 1600 تا سال 1750 ميلادي در آلمان و اطريش اطلاق مي شد و بر همين زمينه گاهي موسيقي همان دوره را نيز چنين ناميده اند. كلمه باروك احتمالاً از نام نقاش ايتاليايي كنت باروچيو مأخوذ است كه سبكي خشن در هنر نقاشي داشته است. برخي ازهنر شناسان و محققين فرانسوي اين اصطلاح را برابربا زشتي، زمختي و ناهنجاري در هنر گرفته اند... موسيقي باروك، موسيقي متداول بين سال هاي ذكر شده مي باشدكه تقريباً داراي هارموني در هم برهم و مدگردي خشن و ناهنجار و غير طبيعي بوده است. آهنگسازان مشهور اين دوره سباستيان باخ، فيليپ امانوئل باخ، جورج فردريك هندل، آنتونيو ويوالدي و تعدادي ديگر مي باشد.
پيدايش هم آهنگي (هارموني): هارموني يا هم آهنگي، علمي است كه از قواعد وصل كردن صداها و تنظيم ميگيرد و آهنگساز با فراگيري آن قادر ميشود آثاري به شيوه پوليفوني بسازد. به بياني ديگر همانطور كه ملودي از ريتم ناشي ميشود، هارموني نيز از ملودي بوجود ميآيد. همانطوريكه قبلاً ذكر شد پوليفوني از قرن نهم ميلادي در موسيقي پيدا شد. با اين اوصاف، علمي كه امروز آنرا هم آهنگي يا هارموني مينامند هنوز بوجود نيامده بود.
در پوليفوني نواهاي مختلف و فواصل مطبوع چند صدايي استفاده ميشد ولي قواعدي كه طرز بكار بردن آنها را معين كند وجود نداشت. از اواخر قرن پانزدهم يك قاعده كلي براي آوازهاي چند صدايي وضع شد كه آنرا كنترپوآن ناميدند. در قرن شانزدهم تدريجاً قواعد جديدي براي آن وضع گرديد و بالاخره كنترپوآني كه در آن ريتم و كلمات و آواز در كليه صداها مساوي بود هارموني خوانده شد. به اين ترتيب بعد از دو عامل اصلي موسيقي نوا (ملودي) و ضرب (ريتم) عامل سوم بنام هم آهنگي (هارموني) به آنها افزوده شد و طي سالهاي متمادي چنان تحولي درموسيقي بوجود آورد كه تاريخ موسيقي را تغيير داد و مرحله جديدي در عالم اين هنر باز كرد.
موسيقي دوره كلاسيك: 1820 - 1750
از سال 1750 به بعد شاهد ظهور دوره جديدي هستيم. اين كلمه مفاهيم مختلفي دارد.
كلاسيك هنر دوران روم و يونان باستان
هر آثار جاودان و پايدار و بياد ماندني
(دوره كلاسيك) هنرتجسمي موسيقي توازن و وضوح ساختاري
در دوره باروك تفكر عقل گرايي بود و به پيچيدگي خيلي اهميت مي دادند، در نتيجه طالب زيبايي تنها نبودند كه آهنگسازان دوره كلاسيك مثل 1ـ ژوزف هايون 2ـ ولفاگانگ آمادئوس موتسارت 3ـ لودويك ون بتهوون و خيلي آهنگسازان ديگر در كنار پارامترهاي پيچيده علمي و فني به زيبائيهاي موسيقي نيز اهميت داده و آثار جاوداني خلق كردند..
دورة رمانتيك: 1850 - 1820
جنبشي مهم در هنر قرن نوزدهم به ويژه در ادبيات و نقاشي كه تادهه اول قرن بيستم نيز ادامه يافت. در هنر موسيقي ميتوان جوانه هاي آنرا در آثار بتهوون و افول اين دوره را در آثار دبوسي دانست.
آهنگسازان برجستة دورة رمانتيك
شوبرت: اطريشي ـ روسيني: ايتاليائي ـ وبر: آلماني ـ مندلسون: آلماني ـ برليوز: فرانسوي - ليست: آلماني ـ چايكوفسكي: روسي ـ شوپن: لهستاني ـ كورساكف: روسي ـ بتهوون: آلماني ـ برامس: آلماني ـ ريچارد اشتراوس: آلماني و ...
آهنگ سازان دورة رمانتيك با ادبيات و شعر خيلي آشنا بودند و با فلسفه نيز آشنايي داشتند.
موسيقي جاز:
جاز موسيقي سياهان آمريكايي است كه ابتدا به سال 1912 در اورلئان واقع در جنوب آمريكا به وجود آمد و بعد از جنگ بين الملل در سراسر اروپا و آمريكا بسط يافت. در پيدايش لفظ جاز بين موسيقي شناسان اختلاف نظر است. بعضي آن را به معناي تحريك كردن (هيجان) كه در زبان سياهان به اين لفظ مي دانند و عده اي هم ريشه آن را در نام چند تن از نوازندگان و خوانندگان سياه پوست مانند JESS ـ جاسبو (JASBO) و جارلز كه به طور مخفف جاز مي گويند. آنها در سال 1912 در نخستين اركسترهاي جاز شركت داشتند. مهمترين نوازندگان سياه كه در تحول موسيقي جاز نقش بزرگي داشتند كينگ اوليور و لوييس آرمسترانگ نوازندگان ترومپت بودند. آنها شيوه اي به نام هات HOT را در موسيقي جاز معمول كردند. بعد از جنگ 1918 موسيقي جاز در موسيقي كلاسيك هم نفوذ كرد. چنانكه استراونيسكي در اثري به نام سرگذشت سرباز وراول در اثري به نام كودك و نفرين جادوگر از ريتم موسيقي جاز استفاده كردند. با اين حال موسيقي جاز نتوانست اثر فوق العاده اي در موسيقي كلاسيك بگذارد و يا تحولي در آن ايجاد كند زيرا آن هدف عالي كه در آثار آهنگسازان بزرگ ميتوان يافت در موسيقي جاز كه سبك و نسبتاً بي مايه است وجود ندارد. دراركستر جاز سازهاي كوبه اي و ضربي اهميت دارند. اصولاً سازايي كه در يك اركستر جاز به كار مي رود ترومپت، ترومبون، لارنيت ـ ساكسيفون ـ پيانو ـ بانجو ـ گيتار ـ كنترباس و بعضي سازهاي ضربي است. به علاوه آواز يا ساز تنهايي كه اركستر آنرا همراهي ميكند غالباً به عنوان سوليست (تك خوان يا تك نواز) در موسيقي جاز شركت داد.
در هر قسمت به شرح و حال یکی از موسیقی دانان غیر ایرانی می پردازیم
لودویگ وان بتهوون
یکی از ناموران موسیقی جهان ، بیشک بتهون می باشد که نزد ما ایرانیان آشنا به موسیقی، جایگاه رفیعی دارد
البته موسیقی دانان برجسته در غرب ظهور کردند که هرکدام جایگاه خاص خود را دارند
فردریک فرانسوا شوپن، وچیانو پاواروتی، یوهانس برامس،ولفگانگ موتسارت ،سباستین باخ، روبرت شومانو دیگر موسیقیدانانی که در دنیای موسیقی اثراتی جاودانه بجای گذاشتند. سنفونی نهم بتهوون
(متولد ۱۶ دسامبر ۱۷۷۰ – فوت ۲۶ مارس ۱۸۲۷) بتهوون یکی از موسیقیدانان برجسته آلمانی بود که بیشتر زندگی خود را در وین سپری کرد. وی یکی از بزرگترین و تأثیر گذارترین شخصیتهای موسیقی در دوران کلاسیک و آغاز دوره رومانتیک بود. بتهوون به عنوان بزرگترین موسیقیدان تاریخ همیشه مورد ستایش قرار گرفته. آوازه او موسیقیدانان، آهنگسازان، و شنوندگانش را در تمام دوران تحت تأثیر عمیق قرار داده. در میان آثار شناخته شده وی میتوان از سنفونی نهم، سنفونی پنجم، سنفونی سوم، سونات پیانو پاتتیک، مهتاب و هامرکلاویر، اپرای فیدلیو و میسا سولمنیس نام برد.
اودر شهر بن آلمان متولد شد. پدرش یوهان وان بتهوون اهل هلند (فلاندر آن زمان) بود و مادرش ماگدالِنا کِوِریچ وان بتهوون تبار اسلاو داشت.
اولین معلم موسیقی بتهوون پدرش بود. پدرش یوهان یکی از موسیقیدانان دربار بن بود. او مردی الکلی بود که سعی میکرد بتهوون را بهزور کتک، به عنوان کودکی اعجوبه همانند موتزارت به نمایش بگذارد. هر چند استعداد بتهوون بزودی بر همه آشکار شد. بعد از آن بتهوون تحت آموزش کریستین گوتلوب نیفه قرار گرفت. همچنین بتهوون تحت حمایت مالی شاهزاده اِلِکتور (همان درباری که پدرش در آن کار میکرد) قرار گرفت. بتهوون در سن ۱۷ سالگی مادر خود را از دست داد و با درآمد اندکی که از دربار میگرفت مسئولیت دو برادر کوچکترش را بر عهده داشت. بتهوون در سال ۱۷۹۲ به وین نقل مکان کرد و تحت آموزش ژوزف هایدن قرار گرفت. ولی هایدن پیر در آن زمان در اوج شهرت بود و به قدری گرفتار، که زمان بسیار کمی را میتوانست صرف بتهوون بکند. به همین دلیل بتهوون را به دوستش یوهان آلبرشتبرگر معرفی کرد. از سال ۱۷۹۴ بتهوون به صورت جدی و با علاقه شدید نوازندگی پیانو و آهنگسازی را شروع کرد و به سرعت به عنوان نوازنده چیرهدست پیانو و نیز کمکم به عنوان آهنگسازی توانا، سرشناس شد.
بتهوون بالاخره شیوه زندگی خود را انتخاب کرد و تا پایان عمر به همین شیوه ادامه داد: به جای کار برای کلیسا یا دربار (کاری که اکثر موسیقیدانان پیش از او میکردند) به کار آزاد پرداخت و خرج زندگی خود را از برگذاری اجراهای عمومی و فروش آثارش و نیز دستمزدی که عدهای از اشراف که به توانایی او پی برده بودند و به او میدادند، تأمین میکرد.
زندگی او به عنوان موسیقیدان به سه دوره «آغازی»، «میانی» و «پایانی» تقسیم میشود
دوره آغازی
در دوره آغازی (که تقریباً از سال ۱۸۰۲ آغاز میشود) کارهای بتهوون تحت تأثیر هایدن و موتزارت بود، در حالی که در همان زمان مسیرهای جدیدتر و به تدریج دید وسیعتری در کارهایش را کشف میکرد. بعضی از آثار مهم وی در دوران آغازی: سنفونیهای شماره ۱ و ۲، شش کوارتت زهی، دو کنسرتو پیانو، دوازده سونات پیانو (شامل سوناتهای مشهور پاتِتیک و مهتاب).
دوره میانی
دوران میانی کمی بعد از بحران روحی بتهوون به علت کری آغاز شد. آثار بسیار برجستهای که درون مایه اکثر آنها شجاعت، نبرد و ستیز است در این دوران شکل گرفتند. این آثار بزرگترین و مشهورترین آثار موسیقی کلاسیک را شامل میشود. آثار دوره میانی: شش سنفونی (شمارههای ۳ تا ۸)، سه کنسرتو پیانو (شمارههای ۳ تا ۵) و تنها کنسرتوی ویولن، پنج کوارتت زهی (شمارههای ۷ تا ۱۱)، هفت سونات پیانو (شمارههای ۱۳ تا ۱۹) شامل سوناتهای والدشتاین و آپاسیوناتا، و تنها اپرای بتهوون «فیدلیو».
دوره پایانی
دوره پایانی فعالیتهای بتهوون در سال ۱۸۱۶ آغاز شد. آثار دوران پایانی بسیار قابل ستایشند و آنها را میتوان عمیقاً متفکرانه و بسیار بیانگر سیمای شخصی بتهوون توصیف کرد. همچنین بیشترین ساختار شکنیهای بتهوون را در آثار این دوره میتوان یافت (به طور مثال، کوارتت زهی شماره ۱۴ در دو دیِز مینور دارای ۷ موومان است، همچنین بتهوون در آخرین موومان سنفونی شماره ۹ خود از گروه کُر استفاده کرده). آثار برجسته این دوره: سونات پیانوی شماره ۲۹ هامرکلاویر، میسا سولمنیس، سنفونی شماره ۹، آخرین کواتتهای زهی (۱۲ – ۱۶) و آخرین سوناتهای پیانو (۲۰ – ۳۲). بتهوون در این زمان شنوایی خود را به طور کامل از دست داده بود.
با توجه به عمق و وسعت مکاشفات هنری بتهوون، همچنین موفقیت وی در قابل درک بودن برای دامنه وسیعی از شنوندگان، هانس کلر موسیقیدان و نویسنده انگلیسی اتریشیتبار، بتهوون را اینچنین توصیف میکند: «برترین ذهن در کل بشریت».
شخصیت
بتهوون بیشتر اوقات با خویشاوندان و بقیه مردم نزاع و به تلخی برخورد میکرد. شخصیت بسیار مرموزی داشت و برای اطرافیانش به مانند یک راز باقی ماند. لباسهایش کثیف و به هم ریخته بود. در آپارتمانهای بسیار به هم ریخته زندگی میکرد. بسیار تغییر مکان میداد. طی ۳۵ سال زندگی در وین حدود چهل بار مکان زندگیاش را تغییر داد. در معامله با ناشرانش همیشه بیدقت بود و اکثر اوقات مشکل مالی داشت.
بتهوون پس از مرگ برادرش گاسپار بر سر حضانت برادر زادهاش کارل با بیوه گاسپار مدت ۵ سال نزاع قانونی تلخی داشت. سرانجام بتهوون در این نزاع پیروز شد. ولی این پیروزی برای کارل فاجعه بود؛ زندگی با یک کر، مرد بی زن و غیر عادی در بهترین شکلش هم وحشتناک بود. سرانجام کارل اقدام به خودکشی کرد (البته خودکشی کارل منجر به مرگ نشد) و بتهوون که سلامتیاش حالا کمتر شده بود زیر بار آن خرد شد.
بتهوون هیچگاه در خدمت اشراف وین نبود. بر این اعتقاد داشت که هنرمندان به اندازه اشراف قابل احتراماند. در یکی از روزهای ملاقات گوته با بتهوون در سال ۱۸۱۲ چنین نقل میکنند: «روزی گوته و بتهوون در کوچههای وین در حال قدم زدن بودند. جمعی از اشراف زادگان وینی از مقابل آنها در حال عبور از همان کوچه بودند. گوته به بتهوون اشاره میکند که بهتر است کناری بروند و به اشراف زادگان اجازه عبور دهند. بتهوون با عصبانیت میگوید که «ارزش هنرمند بیشتر از اشراف است. آنها باید کنار روند و به ما احترام بگذارند.» گوته بتهوون را رها میکند و در گوشهای منتظر میماند تا اشراف زادگان عبور کنند. کلاهش را نیز به نشانه احترام بر میدارد وگردنش را خم میکند. بتهوون با همان آهنگ به راهش ادامه میدهد. اشراف زادگان با دیدن بتهوون کنار میروند و راه را برای عبور وی باز میکنند و به وی ادای احترام میکنند. بتهوون هم از میان آنها عبور میکند و فقط کلاهش را به نشانه احترام کمی با دست بالا میبرد. در انتهای دیگر کوچه منتظر گوته میشود تا پس از عبور اشراف زادهها به وی بپیوندد.»
وِجهه او به قدری عظیم بود که وقتی در سال ۱۸۰۹ تهدید کرد که پستی را خارج از اتریش خواهد پذیرفت، سه نفر از نجبا ترتیبات خاصی برای نگهداشتن وی در وین به عمل آوردند. شاهزاده کینسکی، شاهزاده لوبکوویتز، آرشیدوک رودلف برادر امپراتور و شاگرد بتهوون داوطلب پرداخت حقوق سالانه به او شدند. تنها شرط آنها برای این قرار بیسابقه در تاریخ موسیقی این بود که بتهوون به زندگی در پایتخت اتریش ادامه دهد.
موسیقی
بسیاری معتقدند موسیقی بتهوون بازتاب زندگی شخصی اوست که در اکثر اوقات تجسمی از نبرد و نزاع همراه با پیروزی است. مصداق این توصیف را میتوان در اکثر شاهکارهای بتهوون که بعد از یک دشواری سخت در زندگیاش پدید آمدند یافت. بتهوون در سال ۱۸۰۲ در هایلیگنشتاد (روستایی خارج از وین) وصیت نامهای خطاب به دو برادرش نوشته که به وصیتنامه هایلیگنشتاد معروف است. پس از واقعه هایلیگنشتاد و غلبه بر یأسش از ۱۸۰۳ تا ۱۸۰۴ سمفونی عظیم شماره ۳ خود به نام اروئیکا را که نقطه تحول در تاریخ موسیقی است تصنیف کرد. طی مبارزه چند سالهاش برای قیمومیت کارل، بتهوون کمتر آهنگ ساخت و وینیها شروع به زمزمه کردند که کار او تمام است. بتهوون شایعات را شنید و گفت: «کمی صبر کنید، بزودی چیزی متفاوت خواهید فهمید» و اینطور شد. بعد از ۱۸۱۸ مسائل داخلی بتهوون مانع از انفجار خلاقیت او نشد و بعضی از بزرگترین آثارش: میسا سولمنیس، سنفونی شماره ۹، آخرین سوناتهای پیانو و آخرین کوارتتهای زهی را به وجود آورد. او از سال ۱۸۰۰ به ناشنوایی تدریجی خود پی برد. برای یک آهنگساز و نوازنده هیج اتفاقی نمیتواند ناگوارتر از ناشنوایی باشد، اما حتی آن هم نتوانست مانع جدیای برای بتهوون باشد. آخرین کارهای او شگفتی خاصی دارند، و بسیاری آنها را مملو از معانی مرموز و ناشناخته میدانند.بتهوون را بزرگترین هنرمند تاریخ موسیقی و پیانو میدانند.
مرگ
بتهوون از سلامت کمی برخوردار بود، مخصوصاً بعد از سن ۲۰ سالگی، زمانی که درد شکم شروع به آزار دادنش کرد. اما علاوه بر این مشکلات جسمی، او درگیر چندین مشکل روحی نیز بود، که ناکامی در یک سری روابطه عشقی از جمله آنها بود. در سال ۱۸۲۶ سلامت وی به شدت وخیم شده بود، تا اینکه یک سال بعد در ۲۶ مارس ۱۸۲۷ از دنیا رفت. در آن زمان تصور میشد مرگش به دلیل مرض کبد بودهاست، اما تحقیقات اخیر بر اساس دستهای از موهای بتهوون که پس از مرگش باقی مانده، نشان میدهد که مسمومیت سرب باعث بیماری و مرگ نابهنگام وی بوده (مقدار سرب خون بتهوون ۱۰۰ برابر بیشتر از مقدار سرب در خون یک فرد سالم بود). احتمالاً منبع این سرب از ماهیهای رودخانه آلوده دانوب و ترکیبی از سرب که برای شیرین کردن شراب استفاده میشود بوده. بعید است ناشنوایی بتهوون به خاطر مسمومیت از سرب بوده باشد، برخی از تحقیقات نشان میدهد که اختلال در پادتن سیستم دفاعی بدن و دچار شدن به بیماری لوپوس منتشر، عامل آن بودهاست
------------------
منبع :
تئوري و مباني موسيقی تاليف جمال الدين منبری
سایت نواندیشان