وطن یعنی...
شعری ناب از شاعر مقاومت
محمد قرایی
وطن یعنی بیا خود را رها کن
وطن یعنی که دنیا را صدا کن
وطن یعنی بیا همراه ما باش
برای میهنت خود را فدا کن
وطن یعنی غریبی؟ چاره اش چیست؟
خودت را با غم ما آشنا کن
وطن یعنی چقدر از خود گذشتی؟
بیا بر ضد خود هم کودتا کن
وطن در چنگ آخوند است عزیزم
بیا فکری برای این بلا کن
وطن در چنگ خرچنگی اسیر است
بیا چنگال این خرچنگ وا کن
وطن گفت یک کمی رک تر بگو حرف
کلام شعر خود را بی ریا کن
بیا روراست بگو ای هم وطن جان
خودت را هم ز خرچنگت رها کن
ببخشید این سخن را من نگفتم
وطن گفت حرف خود را برملا کن
وطن شوخی ندارد با من و تو
صریحا گفته جانت را فدا کن
اگر گفتی وطن را دوست داری
بیا خود را فدای توده ها کن
صریحا گفته در اثبات این عشق
بیا در هفت دریا خون شنا کن
وطن آنجا نشسته چشم بر راه
ازین عاشق شدن کلی صفا کن
( م. شوق) ۱۴تیر۱۴۰۲