Loading...

سخنرانی های تکاندهنده شاهدان و خانواده شهیدان بمناسبت سی‌و‌پنجمین سالگرد قتل‌عام ۳۰ هزار زندانی‌سیاسی

image
05-09-2023

سخنرانی های تکاندهنده شاهدان و خانواده شهیدان بمناسبت سی‌و‌پنجمین سالگرد قتل‌عام ۳۰ هزار زندانی‌سیاسی

 

محمود رویایی – از شاهدان قتل عام با ده سال سابقه زندان 

در اتاق بازجویی و شکنجه:

من محمود رویایی به مدت ۱۰سال در زندانهای اوین و قزلحصار و گوهردشت بودم. ۱۸سالم بود که به جرم هواداری از مجاهدین دستگیر شدم و این اولین صحنه‌یی بود که در - اوین با اون آشنا شدم. در همین اتاق بیش از ۵۰نوع روش شکنجه -دیده میشه  بسیاری از دوستانم زیر - این شکنجه ها جان باختند، بسیاری کلیه‌هاشونو از دست دادن و - تعداد زیادی بعد از ۷سال شکنجه در جریان قتل عام زندانیان سیاسی قتل عام شدند -

- خاطرات - آن روزها  رو من در یک مجموعه ۵جلدی به نام آفتابکاران منتشر کردم. 

اتاق قفس

اینجا قفسه. توی همین قوطهای پنجاه سانتی  زندانی‌رو ساعتها و روزها نگه می‌داشتند تا دست از عقیده‌اش برداره. 

اتاق گاز

اینجا  توی  زندان گوهردشت به اتاق گاز معروف بود.  سال ۶۶ تابستان ۶۶ من و بسیاری از دوستانم را به جرم ورزش جمعی توی هواخوری   ساعتها توی اتاقی که هیچ منفذی برای تبادل هوانداشت انداختند ساعتها توی همین تراکم بدون هوا 

راهرو مرگ

اما همه این فشارها و شکنجه‌ها در برابر   قتل عام زندانیان سیاسی سال۶۰، سال ۶۷هیچه. اینجا راهرو  زندان گوهردشته

اولین   مهمانان این راهرو زندانیانی بودند که سالها بود که مدت   محکومیت‌شون تموم شده بودو ظرف چند دقیقه اعدام شدند .  روز  هشتم مرداداین زندانیان  که تو محاکم رسمی رژیم به دو سال و سه سال یا چند سال محکوم شده بودند و مدت محکومیتشان تمام شده بود در انتظار مرگ نشستند   مهشید رزاقی بازیکن  تیم ملی فوتبال ایران ۵سال بعد از پایان مدت محکومیتش روز هشتم مرداد این جا نشسته بود و ظرف دو دقیقه اعدام شد  . پدر مهشید به محض اینکه خبر اعدام عزیزش رو شنید  سکته کرد و جان باخت بسیاری از خانواده‌ها   وقتی خبر اعدام عزیز شون رو شنیدن متلاشی شدند

اتاق هیات مرگ

اینجا اتاق هیات مرگه. این که اینجا نشسته ابراهیم رئیسی   رئیس جمهوررژیم ایرانه .و اون مصطفی پورمحمدی نماینده وزارت اطلاعاته که بعد از این نسل کشی و قتل عام   به وزارت دادگستری و وزارت کشور رژیم  رسید. همین‌طور که ملاحظه می‌کنید هیات مرگ اون روز، هیأت حاکمه است . روز سوم اوت ۱۹۸۸ من برای اولین بار  ابراهیم  رئیسی‌رو تویهمین   اتاق هیات مرگ دیدم. و  از نزدیک شاهد سنگدلی و شقاوت اون  بودم. درست سی و سه سال بعد از اون سوم اوت یعنی روز  ۳اوت ۲۰۲۱، رئیسی رئیس جمهور ایران شد    همون روز سی.ان.ان مقاله‌ای از من منتشر کرد با این عنوان: ۳۳سال پیش در سوم اوت   ابراهیم رئیسی را در اتاق هیات  مرگ دیدم

قسمت دوم راهرو مرگ

بعد از هیات مرگ زندانیان رو به  این قسمت یعنی ادامة راهرو مرگ می‌بردند. آنها فقط به جرم عقیده‌شون در انتظار مرگ نشستند.

روز شنبه ۱۵مرداد در راهرو مرگ ناصر منصوری که نخاعش قطع شده بود‌رو با برانکارد به راهرو مرگ آوردند. من هنوز بعد از ۳۵سال نمی‌تونم تصور کنم ناصر رو چه جوری روی چارپایه نگه داشتند و طناب به گردنش انداختند چون نخاعش قطع شده بود، یک لحظه هم نمیتونست روی پا بایسته.

 و این یکی دیگه از دوستامه که از دو پا کامل و مادرزاد فلج بود. اسمش محسن محمدباقره. 

اونها درحالی که سرود آزادی می‌خوندن از ما جدا شدن

سالن مرگ

دوستان من از اینجا وارد سالن مرگ شدند.   زندانیان‌رو دسته دسته به همین شکل که می‌بینید روی اون چهار پایه ها میبردند طناب می انداختند   گردنشون  یکی از دوستان من که شاهد این صحنه بود گفت که وقتی طناب انداختند گردن بچه ها  با صدای بلند تعداد زیادی از بچه ها شعار می‌دادند. زنده باد آزادی مرگ بر استبداد و یکصدا با صدای بلند فریاد کشیدند  درود بر رجوی 

کانتینرها پیکرهای عزیزانمون را  به سمت  بیابانهای  شرق تهران معروف به  خاوران بردند و به صورت جمعی اونها رو دفن کردند. بعد روی اونها آهک ریختند و بعد سیمان ریختند 

امروز مردم ایران و خانواده‌های شهیدان چشم به ما در اشرف و دوستانمان در سراسر جهان دوختند و انتظار دارند که هیات مرگ دیروز یعنی   هیات حاکمة امروز رو هر چه زودتر به دست عدالت بسپاریم.

 

رضا شمیرانی-از شاهدان قتل عام ۶۷ با ده سال سابقه زندان در رژیم آخوندی

من رضا شمیرانی هستم که در سال۱۳۶۰ بدلیل هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران در تهران دستگیر شدم وپس از شکنجه های شدید جسمی و روحی در یک محکمه ۳ دقیقه ایی به ده سال زندان محکوم شدم. و این مدت ده سال را  در زندانهای اوین، زندان مخوف اوین که برای همه شما شناخته شده است و زندان قزلحصار سپری کردم.  همچنین باید بگم که یکنفر از شاهدین بازمانده از اون کشتار مخوف ۶۷ در زندان اوین هستم در واقع هیئت مرگ که من خودم   مقابل اون رفتم تشکیل شده بود از چهار نفر.  حسینعلی نیری  بعنوان رییس هیئت مرگ، اشراقی، مرتضی اشراقی بعنوان دادستان، مصطفی پور محمدی نماینده وزارت اطلاعات در زندان اوین در اون مقطع و آخوند جنایتکار ابراهیم رئیسی که هم اکنون سمت ریاست جمهوری جمهوری اسلامی ملاها را داره. محض اطلاع باید بگم یکی از افرادی که بسیار فعال بود و نقش خیلی تعیین کننده ای بازی می کرد برای اینکه زندانیان مجاهد سر موضع را شناسایی بکنه و به دستور حسینعلی نیری حکم اعدام اونها رو بگیره سراپا نمی شناخت.    البته اضافه  بر این چهار نفر که من اونروز شاهد بودم ۸ مرداد ۱۳۶۷آخوند دیگری به اسم سید مرتضی حسینی در واقع مرتضوی که آن زمان بعنوان نماینده رییس زندان اوین در اون مقطع یکی از افراد بسیار فعال و دست اندر کار در اعدامهای ۶۷ بود. خیلی خوب یادمه که پشت در اتاق هیئت مرگ روی دیوار دادستانی رنگ گرفته بود خوشحالی می کرد و سراپا نمی شناخت هنوز چهره اش خاطرم هست و او  همون کسی بود که گفته بود که من در اون زمان اصلا در اوین نبودم 

باید بگم که اعدامهای ۶۷ قتل عام ۶۷ یک پدیده خلق الساعه نبود یعنی اینجور نبود که رژیم تصمیم گرفته باشه درجا که زندانیان را اعدام بکنه 

از یک سال قبل از اعدام،  ما توی  زندان می‌شنیدیم و می‌دیدیم. تحرکاتی هست که بوی خوبی نمی داد. و تو همین رابطه. رژیم درصدد شناسایی. مجاهدین سر موضع، آن کسانی که توی تشکیلات زندان فعال بودند و نقش بازی می‌کردند. این‌ها را بشناسه برای اون روزی که میخواد قتل‌عام اجرا بکنه. توی همین رابطه خود من و چند نفر دیگر از دوستان من را بردند برای  و مدت یازده ماه موضع شکنجه های شدید جسمی بودم و روحی به طور خاص. که اطلاعات زندان را بگیرند. و افراد سر موضع را شناسایی بکنند و ۶۷ اینها را اعدام بکنند که من البته تو مقطع بخاطر اینکه. اطلاعات هم نره  و خیانت نکنم و دوستانم را لو ندم مجبور شدم که دست به خودکشی بزنم که موفق نبود و اونها من را از مرگ نجات دادند. اما همه اینها مقدمه قتل‌عام ۱۳۶۷ بود. 

توی زندان اوین قتل عام از هزار و در واقع قتل‌عام از ۱۳۶۷ پنجم مرداد شامگاه پنجم مرداد هزار و سیصد و شصت و هفت شروع شد. اونچه که در زندان. گوهردشت هشتم مرداد بود. من یادمه که در واقع اولین کسی که از پیش من بردن. مجاهد شدید. امیر عبداللهی بوده. که توی سلول با همدیگر بودیم ساعت پنج بعد از ظهور او بردند. و ساعت دوازده شب که برگشتم خبری از حکم اعدام خودش رو به من داد.  پنجم مرداد. و همان روز پنجم مرداد. محمد رضا سرایدار. او هم همین طور. برای اینکه بدونید محمد سرایدار از سر خطبه عقد پا شد رفت اطلاعیه پخش بکنه. دوازده شب. پشت چراغ قرمز اونطوری که خودش برای من تعریف می‌کرد. گیر یک وزارتی افتاده بود. که اعلامیه رو که دیده دستش همونجا می گیرنش و خدا میدونه  که چه شکنجه های. قبل از ۶۷ . .... و او هم در همون پنج مرداد از کنار ما بردند. 

برای اینکه بدانید امیر عبداللهیان که به شما گفتم پنجم مرداد اعدام شد. برادر اون مجید عبداللهی در واقع ابوالحسن عبدالهی که مجید ما. می نامیدیمش. دو هفته بعد به هیأت مرگ میره . نیری می گه که با ما همکاری کن برادرت رو اعدام کردیم  که پدرت مقطوع النسل نشه. مجید میگه مهم نیست که پدرم مقطوع النسل میشه مهم اینه که مجاهدین نسلشون امتداد پیدا بکنه و من همان راهی رو میرم  که برادرم رفت  و او هم سربدار شد

البته الان که  من که می آمدم توی سالن من  در واقع سه نفر رو  می خواستم به شما معرفی کنم ولی کسی رو دیدم دیدم که  در واقع. عزیزترین و بهترین دوست من بود که می خواستم به شما معرفی کنم. محمدرضا کریمی نزدیک‌ترین دوست و رفیق من توی زندان. بچه مسجد سلیمان. کسی که در دوران سختی. به من انگیزه مقاومت می‌داد و هیچ گاه اون رو  فراموش نکردم خواستم شما او رو هم  بشناسید. 

اما خوبه  که کمی هم از زنان مجاهد براتون بگم. هشت مرداد همین ساعت‌ها بود که من پشت در اتاق مرگ بودم. عذر‌می‌خوام جماعت بسیار زیادی از خواهران  اونجا بودم خواهران مجاهد  زنان مجاهد اونجا بودن. توی فرصتی من فقط تونستم با چهار نفر از اینها صحبت بکنم. به من گفتند که ما هیئت بودیم. گفتم اتهامتون رو چی گفتید. گفته‌اش گفت مجاهدین. گفتم بعدش گفت ما رو محکوم به اعدام کردند. یعنی در واقع این چهار زن مجاهد که من این شانس را داشتم این فرصت را داشتم آنها را ببینم. به صراحت به من گفتند. که ما بخاطر نام  مجاهد چون سر موضع بودیم نام مجاهد رو به کار بردیم ما را به اعدام  محکوم کردند و حکم اعدام به ما ابلاغ شد. برای اینکه یک آماری داشته باشیم در واقع برای اینکه برآوردی داشته باشیم بدونیم رژیم تو اون مقطع ابعاد جنایت چقدر هست. قبل از اعدامها  طبق برآوردی که ما زندانیان خودمان داشتیم برای این که بدانیم چند نفر هستیم چیزی در حدود پنج هزار نفر ما ارزیابی داشتیم  تو زندان اوین توجه کنید تو زندان اوین. نه زندان گوهردشت و نه تو  زندانهای سراسر ایران فقط توی زندان اوین در تهران در شمال تهران در حدود پنج هزار نفر. اما بعد از اعدامها،  متاسفانه آماری که ما داشتیم یعنی کسانی که دیدیم و همدیگر را دیدیم و زنده بودیم صد و بیست صد و سی نفر بودیم یعنی پنج هزار نفر به صد و سی صد و سی نفر تقل تقلیل پیدا کرده بود این یه نمونه جنایتیهایی است که این ملاها دارن انجام می دن دادن و بازهم دارن انجام می دن  . فقط میتونم اینو بگم که تاکید کنم صد بار تاکید کنم تک تک اونهایی که رفتن شما نبودید من بودم و دیدم. اگرچه توصیف سختیه اگرچه برای کسی که اونجا نبود شاید درک صحبتهای ما و دوستان ما که همه مثل من هستند برای شما سخت باشه تصویر کردنش سخت باشد ولی ما دیدیم از نزدیک دیدیم دو جبهه رو دیدیم. یک جبهه‌ای که جنایت و دنائت بود. یک جبهه که  ایستادگی مقاومت بود. می‌دیدم چطور خواهرها و مظلومانه  ولی بدون اینکه کوتاه بیایند می‌گفتند هوادار مجاهدین و همه‌شون تک تک. به اعدام محکوم شدند و تک تکشون سربه‌دار شدند.  

 البته وقتی که رژیم مجاهدین را اعدام کرد داستان به اینجا تموم نشده اوائل شهریور دوستان مارکسیست  ما را هم. به همین. در واقع  به همین هیئتهای مرگ بردن و اونها رو هم اعدام کردند. و بعد از اون خیلی جالبه که براتون بگم خود من. هجدهم مرداد با چشمهای خودم دیدم. توی راهروی سلولهای  انفرادی آسایشگاه. تعداد بسیار زیادی از افراد نظامی با یونیفرم آبی. و سربازهایی که لباس سربازی تنشون داشتند. اینها کسانی بودند که. در واقع توی جنگ نوار مرزی که. مجاهدین حضور داشتند و رژیم به آنها دستور آتش داده بود به سمت مجاهدین، اینها شرکت نکرده بودن خودداری کرده بودند. تمام اینها رو برای بازجویی  آوردند زندان اوین. و بعد از اون. هیچ کس رو ندیدیم.  یعنی اون جماعت انبوده با یونیفرم آبی و لباس سربازی. اونها هم مفقود شدن البته مفقود برای من. مشخصه منظور چیست. 

ولی یک چیز رو  اینجا میخواهم جلوی خواهر مریم  بگم. من و همه‌ی ما. که از آن قتل عام جان سالم به در بردیم. تمامی این سالها هرکجا که بودیم سعی کردیم تلاش کردیم در هر حد که توانمان بوده. پیام اون دوستان ساکتمون رو برسونیم پیام همون  محمدرضا رو برسونیم . اما متاسفانه واقعا متاسفانه سکوت جامعه جهانی و خصوصا. ملل متحد برای من قابل فهم نیست فقط یک چیز را می‌فهمم که این سکوت باعث استمرار رژیم و مصونیت بخشیدن به رژیم در ادامه جنایت و شکنجه است و آنچه که رژیم داره می کنه ثمره این سکوت مجامع بین المللی در مقابل این قتل عام شصت و هفته  که صورت گرفته. اما برای اینکه همه بدانند و آگاه باشند من و ما و همه زندانیان در کنار خانم مریم رجوی این تعهد رو  میدیم دادیم و می‌دهیم و بازخواهیم داد تا زمانیکه قاتلان و جنایتکارانی که در این قتل عام حضور داشتند به عدالت سپرده نشن جنبش. دادخواهی رو  ادامه خوانیم داد در هرکجا که هست در هر مکان هست با هر سختی و با هر بهایی کوتاهی نخواهیم ‌آمد. و این راه را ادامه دهیم داد. و تا آخرش میریم چون ما یاران خودمان را فراموش نمی‌کنیم اگر اونها ساکت هستند ولی ما هم‌صدا داریم . با تشکر از اینکه صحبتهای من رو گوش کردید

 

 سیما میرزایی خانواده ۱۴ شهید مجاهد خلق

سلام بر شما خواهر مریم عزیز و حضار گرامی. من سیما میرزایی هستم. چهارده نفر از اعضای خانواده من در زندانهای خمینی ملعون به شهادت رسیده اند. که پنج نفر از آنها خواهر و برادرهام هستند. که بعد از هفت سال تحمل هفت سال زندان و شکنجه. در حالیکه همه شون حکم داشتن توسط هیئت مرگ ازجمله رئیسی جلاد که هم‌اکنون رئیس جمهور فعلی ایران می‌باشد توسط آنها سربه‌دار شدن. اونها جرم‌شون فقط هواداری از مجاهدین بود البته این جرم در رژیم آخوندی سخت ترین جرم محسوب میشه. 

برادرم حسین. از زندانیان سیاسی زمان شاه. سال شصت دستگیر شد. به مدت یک سال و نیم در سلول‌های انفرادی بود. بعد از اون به هفده سال حکم. هفده سال بهش حکم دادند محکوم شد. حسین سال های زیادی در سلول‌های انفرادی در قرنطینه اوین در زیر پله اوین،  در قبر و در قفس تحت شدید ترین شکنجه ها قرار داشت. لاجوردی جلاد با همه‌ی این شکنجه ها هرگز نتوانست اون رو بشکنه چرا که حسین محور مقاومت و سمبل ایستادگی بود. سرانجام در سال شصت و هفت همراه با سی هزار مجاهد خلق.   که نود درصد آنها از مجاهدین بودند. سر به دار شد. خواهرم معصومه.در سال شصت و یک در حینی که در حال پیوستن به مجاهدین بود دستگیر شد و به اوین منتقل شد. معصومه ماهها در آنجا در انفرادی و تحت شکنجه بود. و و اون رو فرستادن برای همدان شهری که فعالیت های دانش آموزی‌اش در آنجا بود به آنجا منتقل کردند. و در آنجا ماهها در انفرادی و شکنجه و به پنج سال حکم محکوم شد. با وجودی که یک سال بود از حکم معصومه به پایان رسیده بود، هروقت مادرم می پرسید که این یک سال که حکمش تمام شده  چرا آزاد نمی کنی، صلواتی جنایتکار می‌گفت اگر امروز معصومه را آزاد کنیم فردا در کنار مجاهدین خواهد بود. اینقدر اینجا نگهش می داریم تا موهاش رنگ دندوناش سفید بشه. و بالاخره در مرداد ماه خونین شصت و هفت. همراه با جمعی از مجاهدین در بندش در حالیکه چشمها و دست ها و پاهاشون را بسته بودند. به گورستان شهر می‌برند و در آنجا به رگبار می بندند. 

مهناز یوسفی همسر برادرم اون هم همراه با معصومه دستگیر شد و در حالی که یک کودک شیرخواره داشت. به همراه کودکش به اوین منتقلش کردند. مهناز ماهها تحت شکنجه بود   و بارها  در مقابل چشمان کودکش اون رو شکنجه می‌کردند. و مهناز به خاطر سر موضع بودن و کوتاه نیامدن از آرمان مجاهدین. در سال شصت و هفت در سن بیست و هفت سالگی با فریاد زنده باد آزادی سر به دار شد. 

و اما مصطفی برادر شانزده ساله‌ام که دانش آموز شانزده ساله بود دستگیر شد و بعد از هفت سال تحمل زندان و شکنجه. در یک دادگاه فرمایشی در دو دقیقه محاکمه اش   کردن از او پرسیده بودند که جرمت چیه و اسمت چیه. مصطفی با افتخار می گفت اسمم مصطفی میرزایی و جرمم هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران است.

و با صدور حکم اعدام توسط هیئت مرگ مصطفی را با صفی از مجاهدان قهرمان روانه سالن مرگ می‌کنم. 

اولین شهید خانواده ما خواهرم خدیجه که دانشجوی مهندسی بود در سال شصت دستگیر شد سه ماه مستمر زیر شدیدترین شکنجه های قرون وسطایی بود. در یک. ملاقات بسیار کوتاه به پدرم گفته بود. از من انزجار نامه بر علیه مجاهدین می‌خواهند و مصاحبه تلویزیونی ولی هرگز تسلیم آنها نخواهم شد. و در دی ماه شصت بعد سه ماه. تحمل زیر شکنجه به شهادت رسید.   جنایتکاران حتی پیکر اون را به ما تحویل ندادند بخاطر آثار شکنجه یی که روی بدنش بود. 

یاران مقاومت. همانطور که خود می‌دانید خانواده های مجاهدین زیر شدید ترین فشار ها قرار داشته و دارند. بسیاری از پدران و مادرانی که بخاطر اینکه همکاری با رژیم نکرده‌اند سال‌ها در زندان‌ها بوده‌اند. بعد از دستگیری برادرم حسین که به مدت هجده ماه ما هیچ خبری از او نداشتیم مادرم همه روزه از این زندان به زندان های مختلف می رفت تا شاید رد و نشانی از حسین بگیره. مادرم که با پنج تا از جگر گوشه هاش در زندان‌ها زیر شکنجه ها بودند با دو تا نوه خردسالش از اوین به قزل حصار از قزل حصار به گوهردشت می‌رفت و فرسنگ ها راه دورتر به شهر همدان برای ملاقات چند دقیقه ای با به دیدن دخترش می‌رفت. من چگونه می‌توانم درد مادری را در اینجا توصیف کنم که چهار هفته متوالی   خبر اعدام چهارتا از عزیزانش رو بهش داده اند. و حتی اجازه گرفتن مراسم را به او ندادند از پیکر شهیدان و حتی رمزی-تپق- ردی از مزارشون رو به خانواده های ما ندادن. لاجوردی جلاد به مادرم گفته بود. اگر با ما همکاری کنید. شماره مزار حسین این رو بهت میدم تا بعد از این در خاوران دنبال بچه های گمشده‌ات نگردی و مادرم فریاد می‌زنه پسرم شیرم حلالت باد  که با یزید زمان بیعت نکردی. و من مادر همان حسین ام. و با تو هرگز بیعت نخواهم کرد. 

بعد از قتل عام زندانیان. دژخیمان در حالیکه. ملاقات ها را ماه ها بود قطع کرده بودند. خانواده ها را احضار کردند تا خبر اعدام بچه هاشون رو بدم. وقتی صدا می کردند یک ساک وسایل شخصی زندانی را می‌داد. به نمونه پدرم رو ساک مصطفی را میان اینجوری پرت  می‌کنند جلوی پای پدرم و میگه این ساک وسایل شخصی مصطفی است و خود مصطفی  را می تونی بری توی بهشت زهرا ملاقات کنی. این جوری  با این طرحشون  خانواده ها پدر و مادرها  را هم می‌خواستند متلاشی کنند. چه بسیار پدران و مادرانی که با شنیدن خبر اعدام عزیزانشان. با حمله قلبی جانشان را از دست دادند. اما بر منطق تاریخ این یاد و راه این   شهدا هرگز خاموش و فراموش نمی شه. امروز جوانان شورشی

 امروز جوانان شورشی  از ایستادگی و شجاعت آنها انگیزه و الهام می گیرند. هدف و آرمان اونها موضوع امروز جامعه ایرانه و این آرمان بی‌تردید پیروز خواهد شد ما خانواده های سی هزار  . گل سرخ سر به دار شده در تابستان خونین شصت و هفت نه می بخشیم و نه فراموش می‌کنیم و از تمامی مجامع بین المللی و حقوقی میخواهیم که در این مسیر مردم را پشتیبانی کنند  من هم از همین جا. به خامنه‌ای ضحاک میگم من هم یک مجاهدم. بفرمایید به دادگاه

 

 

حکم جنایتکارانه دوسال قضائیه به زندانی سیاسی مریم اکبری منفرد در آستانه پایان 15 سال محکومیتش

زندانی سیاسی مریم اکبری منفرد خواهر 4 شهيد مجاهد خلق، مجاهدان قهرمان عليرضا و غلامرضا و مجاهدان سربدار در قتل عام 67 عبدالرضا و رقيه اكبري منفرد ، در ارتباط با پرونده‌های جدیدی که قضائیه جلادان برای او گشوده است،  به دو سال حبس تعزیری و ۱۵۰ میلیون ریال جریمه نقدی محکوم شد 

بنا بر گزارشها، وی که در آستانه چهاردهمین سال زندان خود بدون حتی یک روز مرخصی است،  در شعبه ۱۰۱ دادگاه کیفری سمنان، به  «نشر اکاذیب در فضای مجازی»، متهم شده است. مصادیق اتهامات جدید «نامه‌ها، حمایت‌ها، گزارش‌ها و اخباری» است که در فضای مجازی با نام او منتشر شده‌اند. 

در تیرماه امسال  نیز قضاییه جلادان ۵ اتهام جدید برای مریم اکبری منفرد صادر کرد که عبارت بودند از: تبلیغ علیه نظام، اجتماع و تبانی علیه امنیت نظام، نشر اکاذیب، توهین به خامنه‌ای، تشوق مردم برای برهم زدن نظم عمومی. 

مريم اكبري منفرد در دهم دي ماه ۱۳۸۸،  پس از قيام عاشوراي ۸۸ بازداشت و در بيدادگاهي به رياست دژخيم قاضي صلواتي به ۱۵ سال حبس تعزيري محكوم شد. اتهام وي ”محاربه از طريق عضويت در سازمان مجاهدين خلق ايران“ بود. دادخواهي خون شهيدان از يك دهه پيش جرم اصلي اين زنداني سياسي است. 

مجاهدان سربدار عبدالرضا و رقيه اكبري  منفرد در قتل عام 67 به شهادت رسيدند. قبل از آنها مجاهدان خلق عليرضا اكبري منفرد  و غلامرضا اكبري منفرد به ترتيب  در شهريور 1360 و 1364 در شكنجه گاه اوين تيرباران شدند.