Loading...

دهه‌ها مقاومت: داستان هولناک شکنجه یک زن در دوران شاه، پرده از تاریخ تاریک ایران برمی‌دارد

image
13-04-2025

دهه‌ها مقاومت: داستان هولناک شکنجه یک زن در دوران شاه، پرده از تاریخ تاریک ایران برمی‌دارد

 

سایت هات ایر

۱۲ آوریل ۲۰۲۵

دهه‌ها مقاومت: داستان هولناک شکنجه یک زن در دوران شاه، پرده از تاریخ تاریک ایران برمی‌دارد

نویسنده: هالی مک‌کی

 پاریس، فرانسه – پنجاه سال بعد، فعال ضد رژیم ایرانی، عزیز رضایی، هنوز جای زخم‌های شکنجه را بر کف پاهای نحیفش به دوش می‌کشد. با این حال، سال‌های آزار و زندانی سیاسی این زن ۹۶ ساله، نه از مشت آهنین ملاها، بلکه از سلف آنها، محمدرضا شاه پهلوی، سرچشمه گرفته است؛ واقعیتی که زیربنای دورانی از ایران را آشکار می‌کند که اغلب در تاریخ به‌عنوان سنگر آزادی و پیشرفت رمانتیزه شده است.

Image

عزیز از آپارتمان کوچکش در حومه پاریس به من می‌گوید: «ایران جای زیبایی بود – اما فقط برای ثروتمندان، نه برای اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان، و این داستان انقلاب بود. و تنها یک حزب وجود داشت – هیچ اپوزیسیونی نمی‌توانست وجود داشته باشد.»

عزیز، که با نام زهرا نوروزی در سال ۱۹۲۹ در تهران به دنیا آمد، در چهارده سالگی ازدواج کرد و اولین فرزند از نه فرزندش را به دنیا آورد؛ پسری به نام حسن که اندکی پس از تولد بر اثر ذات‌الریه درگذشت.

با این حال، این تراژدی تنها آغاز آنچه در پیش بود، محسوب می‌شد.

به گفته رضایی، درد و رنج ملت او در اوایل دهه ۱۹۵۰ با سرنگونی مهندسی‌شده توسط غربِ اولین نخست‌وزیر منتخب دموکراتیک ایران، محمد مصدق، که صنعت نفت ایران را ملی کرد، آغاز شد. این اقدام، همراه با دیگر سیاست‌های ملی‌گرایانه و ترس غرب از کمونیسم، منجر به کودتای ۱۹۵۳ شد که توسط سیا و ام‌آی۶ با نام‌های رمز آژاکس و عملیات بوت حمایت شد و مصدق را سرنگون کرد و شاه را به‌عنوان تنها قدرت به‌جای یک رهبر نمادین بازگرداند.

عزیز به یاد می‌آورد: «سپس پسرم احمد، در دبیرستان، به سیاست‌های (اپوزیسیون) مشغول شد. و آن زمان بود که زندگی‌مان واقعاً تغییر کرد.»

 در سال‌های پرآشوب بعدی، عزیز در مجموع سه پسر و دو دختر را به دلیل سرکوب رژیم‌های ایرانی از دست داد – چهار نفر در دوران شاه و یکی در دوران آیت‌الله. نیروهای شاه همچنین یک داماد او را کشتند، همان‌طور که ملاها این کار را کردند.

جرم آنها؟ عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران (MEK)، گروه اپوزیسیونی که در سال ۱۹۶۵ تشکیل شد. شاید مهم‌ترین تخلف دوران شاه، ایجاد و نظارت بر نیروی پلیس مخفی ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) بود که پس از تثبیت قدرت او شکل گرفت. این نیروی امنیتی داخلی قدرتمند، به‌طور وحشیانه‌ای بر کسانی که به‌عنوان مخالف سیاست‌های رسمی یا غیررسمی دولت تلقی می‌شدند، سرکوب می‌کرد.

پس از ماه‌ها شکنجه و فرار نهایی از زندان، پسر عزیز، رضا، در ۱۵ ژوئن ۱۹۷۳ در درگیری خیابانی با ساواک کشته شد و پسر دیگرش احمد هجده ماه پیش‌تر در شرایط مشابهی به قتل رسید. در سال ۱۹۷۵، دخترش صدیقه نیز هنگام تلاش برای فرار از دستگیری توسط ساواک به ضرب گلوله کشته شد. عزیز اذعان کرد که به‌نوعی، پذیرش این واقعیت که فرزندانش دیگر هرگز مجبور به تحمل وحشیگری زیر مشت ساواک نخواهند بود، آسان‌تر بود.

به گفته چهره‌های اپوزیسیون، از سال ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۹، دوران سلطنت شاه در ایران با اقدامات سختگیرانه‌ای برای سرکوب مخالفت‌های سیاسی مشخص شد. هزاران مخالف سیاسی شکنجه یا اعدام شدند و اصلاحاتی مانند حق رأی زنان، مسلمانان سنتی را بیگانه کرد.

 به گزارش عفو بین‌الملل، این فضای ترس حتی به دانشجویان ایرانی در خارج از کشور نیز گسترش یافت، زیرا ساواک تعداد نگران‌کننده‌ای از مأموران را برای جاسوسی از حدود ۳۰,۰۰۰ دانشجوی ایرانی در ایالات متحده اختصاص داد، که نشان‌دهنده پارانویای شاه و میزان تلاش او برای کنترل هرگونه اپوزیسیون بالقوه بود. گزارش‌های عفو بین‌الملل همچنین به شکنجه‌های غیرقابل‌تصوری توسط ساواک اشاره داشت – از شوک الکتریکی و پمپاژ آب جوش به رکتوم تا تجاوز با بطری شکسته و کشیدن ناخن‌ها و دندان‌ها.

علاوه بر این، افراد پس از سال ۱۹۷۲ که به‌عنوان زندانی سیاسی محسوب می‌شدند، به دادگاه‌های نظامی مخفی برده می‌شدند، جایی که گناه یا بی‌گناهی تنها بر اساس شواهد گردآوری‌شده توسط ساواک تعیین می‌شد و متهمان حق داشتن وکیل نداشتند.

Image

یک استثنا پسر عزیز، مهدی، بود که در مه ۱۹۷۲ دستگیر شد.

عزیز گفت: «او را روی یک نیمکت می‌خواباندند و زیر آن را گرم می‌کردند، به‌طوری که فلز داغ می‌شد و پوستش را می‌سوزاندند. همچنین ناخن‌هایش را کشیدند.»

گزارش‌های عفو بین‌الملل تأیید کرد که چنین روش‌هایی استفاده می‌شد.

عزیز ادامه داد که پس از سه ماه، مهدی ساواک را فریب داد تا محاکمه‌اش را علنی کند – اتفاقی نادر – و قول داد که علیه مجاهدین خلق صحبت کند، که خوراک ارزشمندی برای رژیم فراهم می‌کرد. اما او درست برعکس عمل کرد: رفتار وحشتناک با خود و تعهدش به دفاع از فقرای کشوری که با تجملات تکان‌دهنده اداره می‌شد را فاش کرد. روزنامه‌نگاران خارجی نیز در میان حضار بودند – که این موضوع دولت شاه را بیش از پیش خشمگین کرد. مهدی بنابراین متحمل رنج‌های شدیدتری شد.

عزیز به یاد می‌آورد که در آخرین آغوششان به پسر نحیفش گفت: «امیدوارم خدا از تو مراقبت کند و من به تو افتخار می‌کنم.»

مهدی بعداً تیرباران شد. او ۱۹ سال داشت.

خانه عزیز به نوعی به مرکزی برای همه خانواده‌هایی تبدیل شد که عزیزانشان توسط نیروهای شاه زندانی یا کشته شده بودند و امید و آرامش جمعی را فراهم می‌کرد. علاوه بر این، کل خانواده عزیز در دوران شاه پشت میله‌ها بودند، از جمله خود او که از سال ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۷ توسط ساواک زندانی شد – تحمل شلاق‌های مکرر و آویزان شدن از مچ پاها، حبس انفرادی و محاکمه‌ای مخفیانه که در نهایت به سه سال زندان منجر شد. همسرش نیز همزمان بازداشت شده بود.

عزیز به یاد می‌آورد: «نگهبان چکمه‌اش را در دهانم می‌گذاشت و روی گردنم می‌ایستاد و خفه‌ام می‌کرد.» او پاهای برهنه‌اش را که هنوز پر از زخم است، نشان می‌دهد. «فریادهای افرادی را که اعضای بدنشان – به‌ویژه انگشتانشان – قطع می‌شد، می‌شنیدم. آنها (نگهبانان) ما را کتک می‌زدند و از پاهایمان آویزان می‌کردند و سپس مجبورمان می‌کردند در زمین یخ‌زده بدویم تا تورم کاهش یابد و دوباره بتوانند ما را کتک بزنند.»

قامت نحیف ۹۰ پوندی او به فقط ۶۶ پوند کاهش یافت. او و دخترش فاطمه، که با فرزندان کوچکش زندانی بود، تأیید کردند که زندانیان زن و مرد به یک اندازه شکنجه می‌شدند – زنان همچنین در معرض آزار جنسی و تجاوز قرار می‌گرفتند.

حتی پس از آزادی، زندانیان سیاسی ایرانی با نظارت و آزار مداوم توسط پلیس مخفی ساواک مواجه بودند که توانایی آنها برای یافتن کار و بازسازی زندگی‌شان را محدود می‌کرد و این به خانواده‌هایشان نیز گسترش می‌یافت. شاه در مصاحبه‌ها اغلب همه فعالان سیاسی زندانی را تروریست توصیف می‌کرد و استفاده از شکنجه در کشورش را انکار نمی‌کرد. در مصاحبه‌ای در سال ۱۹۷۶ با لوموند، او شکنجه را با این ادعا که این روش‌ها، از جمله تکنیک‌های روان‌شناختی برای استخراج حقیقت، از اروپایی‌ها آموخته و اقتباس شده‌اند، توجیه کرد.

برای تقویت فرهنگ مصونیت، در بازدید دولتی سال ۱۹۷۸، رئیس‌جمهور کارتر – که حقوق بشر را «روح سیاست خارجی ما» می‌دانست – از «رهبری بزرگ» شاه در «جزیره‌ای از ثبات در یکی از مناطق آشوب‌زده جهان» تمجید کرد.

 اما از دیدگاه واشنگتن، شاه چراغ ثبات بود – رهبری در منطقه‌ای پرآشوب که موضع طرفدار غرب و سیاست‌های ضدکمونیستی‌اش با ارزش‌های مدرنیزاسیون غربی هم‌راستا بود. علاوه بر این، پهلوی سیاست‌های توسعه‌ای مهمی را اجرا کرد، از جمله سرمایه‌گذاری‌های بزرگ زیرساختی، یارانه‌ها و اعطای زمین به دهقانان، تقسیم سود برای کارگران صنعتی، و برنامه‌های سوادآموزی بسیار مؤثر. او منابع طبیعی ایران را ملی کرد و تأسیسات هسته‌ای ساخت. او از طریق تعرفه‌ها و وام‌های ترجیحی، استقلال اقتصادی را تقویت کرد که منجر به رشد قابل‌توجه در تولید و ایجاد طبقه جدیدی از صنعتگران شد.

Image

با این حال، شهادت عزیز از شکنجه و زندانی شدنش، بینش نادری را درباره آنچه فعالان به‌عنوان دورانی از نقض شدید حقوق بشر در ایران توصیف می‌کنند، ارائه می‌دهد که اغلب تحت‌الشعاع رژیم به همان اندازه وحشی بعدی قرار گرفته است. او کشوری را به یاد می‌آورد که در آن آزادی بیان وجود نداشت، که در نهایت او – و بسیاری دیگر از ایرانیان – را به پیشگامی در انقلابی سوق داد که به سرنگونی شاه از قدرت منجر شد.

اما، دولتی که در ۱۱ فوریه ۱۹۷۹ موفق به تشکیل اولین جمهوری اسلامی جهان شد، به‌سرعت امیدهای زندگی بهتر را نابود کرد. رژیم مذهبی آیت‌الله روح‌الله خمینی امیدوار بود مجاهدین خلق را به پیوستن به خودشان وادارد، اما چنین اتحادی به‌سرعت فروپاشید.

در یکی از موارد، اندکی پس از انقلاب، عزیز – که چهره‌ای مادرانه در محافل تهران بود – به خانه آیت‌الله تازه به قدرت رسیده دعوت شد. او ادعا می‌کند که مردان اطراف او می‌خواستند از مأمور مخفی‌ای که پسرانش را کشته بود «انتقام» بگیرند، که او بدون محاکمه عادلانه با آن مخالفت کرد. به گفته او، خمینی چهره‌ای سنگی به خود گرفت و چیزی نگفت.

برای عزیز و خانواده‌اش، کار دوباره از نو آغاز شد. تا سال ۱۹۸۰، رژیم جدید شروع به بازداشت و اعدام گسترده اعضای مجاهدین خلق کرد. در ۸ فوریه ۱۹۸۲، دختر ۲۰ ساله‌اش آذر، که شش ماهه باردار اولین فرزندش بود، در حمله سپاه پاسداران همراه با هجده نفر دیگر کشته شد. دو سال بعد، عزیز – که احساس می‌کرد بمب ساعتی در حال تیک‌تاک است – در آوریل ۱۹۸۲ به ترکیه گریخت و سپس به اسپانیا و فرانسه نقل مکان کرد تا فعالیت‌هایش را در تبعید ادامه دهد.

مجاهدین خلق – که اعضای آن اکنون عمدتاً به فرانسه و آلبانی تبعید شده‌اند – همچنان شماره یک «سازمان تروریستی» در رادار تهران هستند، زیرا به ترویج سرنگونی دولت آیت‌الله خامنه‌ای ادامه می‌دهند. به مدت ۱۵ سال، مجاهدین خلق همچنین از سال ۱۹۹۷ در دولت کلینتون به‌عنوان یک سازمان تروریستی خارجی در ایالات متحده تعیین شده بود. این اقدام به‌عنوان یک «حسن نیت» برای جلب رضایت ایران تلقی می‌شد، که در ازای آن قول داده بود شبه‌نظامیان لبنانی حزب‌الله را به‌عنوان گروه تروریستی معرفی کند. اما ایران هرگز به این وعده عمل نکرد و ایالات متحده در سال ۲۰۱۲، پس از دستور دادگاه، این تعیین را از گروه ضد تهران برداشت.

اعضای این سازمان ادعا می‌کنند که بیش از ۱۰۰,۰۰۰ نفر از اعضای آنها توسط نیروهای امنیتی آیت‌الله پشت میله‌ها کشته شده‌اند، که حداقل ۳۰,۰۰۰ نفر در تابستان ۱۹۸۸ پس از فتوای صادرشده توسط رهبر انقلاب کشته شدند. رژیم مدت‌هاست که این ادعاها را رد کرده و مجاهدین خلق را به اغراق متهم کرده است، با وجود تأییدهایی از سوی ناظرانی از جمله دیده‌بان حقوق بشر، عفو بین‌الملل، و اخیراً گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور ایران در ژوئیه ۲۰۲۴.

با این حال، برای بازماندگانی مانند عزیز، به نظر می‌رسد که جامعه بین‌المللی عملاً به این وحشت‌ها در دوران شاه و آیت‌الله چشم بسته است.

در همین حال، پسر تبعیدی شاه، رضا پهلوی، به کمپین رسانه‌ای خود ادامه می‌دهد، علیه رژیم صحبت می‌کند و درباره سختی‌ها و دیدگاه‌های ایرانیان امروز سخن می‌گوید. برای افرادی مانند عزیز، محکومیت به‌حق حاکمان کنونی بدون پرداختن به این که چرا آنها در وهله اول به قدرت رسیدند، مانند پاک کردن دردناک تاریخ است.

اما در سالهای پایانی زندگی‌اش، او همچنان نمادی تسلیم‌ناپذیر از مقاومت است – به امید تغییر واقعی پایبند مانده است.

عزیز قسم خورد: «خمینی وارث بلامنازع شاه بود، و جنایاتی که شاه به جا گذاشت، ناتمام ماندند. آنها یکی هستند. اگر قدرت‌های غربی از حمایت این رژیم دست بکشند، از بستن چشم‌هایشان به سوءاستفاده‌های آن در داخل و خارج از کشور خودداری کنند، تغییر رخ خواهد داد. جنبش برای آزادی ایران نمرده است. قوی است، زنده است، و ما به پیش می‌رویم.»

 

هالی مک‌کی روزنامه‌نگار بین‌المللی متمرکز بر جنگ و مسائل بشردوستانه و نویسنده کتاب‌هایی از جمله «فقط برای زنده‌ها گریه کن: یادداشت‌هایی از داخل میدان نبرد داعش»، «افغانستان: پایان حضور آمریکا و ظهور حاکمیت طالبان» و «همسر دیکتاتور» است.