هادی خرسندی: « بهارم دخترم از خواب برخیز »
مطلب زیر بیادبود هنرمند دوست داشتنی و والای ایران مرضیه هزار دستان در سالگرد فقدانش باز نشر می شود
شکرخندی بزن شوری برانگیز
دلکش چه شد؟گوگوش چه کرد؟ مهستی کجا رفت؟
هایده چه کشید؟سوسن چه دید ؟ الهه چه گفت ؟ حمیرا چه میکند؟
و مرضیه چه می خواست؟
ترانه بهاری مرضیه، که در فضای باز، با نسیم بهاری درمی آمیخت
و خودش بالای سر دخترش نشسته بود،
تابلوئی زیبا بود. به زیبائی تابلوهای و نگوگ نقاش که او نیز قدری آنسوتر آرمیده بود
یادم رفته بود بگویم که بعد از الله اکبر و لا الله ...الل لاه.... موسیقی آمد ، بعد از موسیقی هم طنز آمد! شادی آمد.
حال و هوا تلخ بود اما غم انگیز نبود چرا که نهایتاً راه به تجلیل و بزرگداشت هنرمندی میبرد که صدها نفر برای همدردی با او گرد آمده بودند
من هم گفتم که مرضیه بین حل شدن در دلارهای لس آنجلسی و برآمدن بر قله ی مبارزه، دومی را برگزید
سپاسی دارم از مجاهدین بابت احترامی که برای مرضیه دارند.
این دیگر استفاده ی تبلیغاتی نیست .
قدردانی یک سازمان سیاسی است از هنرمندی که دو دهه با آنان فریاد زد
دلکش عزیز را که دیگر صدایش در نمیآمد،
رژیم با آمبولانس دور دنیا گرداند،
گوگوش عزیز را دوم خرداد راهی خارج کرد و او اولش به خارج نشینان فحش داد:
«فراریان پوست گوسفندی، یعنی پوست گوسفند روی خودشان انداختند و از مرز خارج شدند که با استقبالی که جماعت از او کردند معلوم شد .
همراه او ،هزاران گوسفند هم لای آدمها خارج شده اند!
سوسن عزیز با فقری رقت آور در لس آنجلس مرد.
الهه ی عزیز به آغوش رژیم برگشت و استغفار کرد و به خواری مرد.
هایده ی عزیز دق کرد.
مهستی عزیز وقتی با سرطان مرد شایعه ی مسیحی شدنش در آخر عمر،
خواندن نماز میت را بر جنازه اش سخت کرده بود ،
حمیرا درویش شده و علی علی می خواند !
جوانترها بعد از سی سال تازه دارند ترانه ی معترض میخوانند.
مرضیه «عاقبت به خیر» شد.
«عاقبت» که میگویم برای اینکه درست میگویم.
فرصت برای رنگ عوض کردن نیست ، که صد البته اهلش هم نبود .
بیست سال تر و خشکش کردند. انیس و مونسش بودند و مرضیه چنانکه عادت و اخلاق او بود ، در هرلحظه ناز بر فلک و فخر بر ستاره میفروخت.
در این چهل سالی که با او حشر و نشر داشتم لحظه ای پائین تر از آن بالائی که همیشه بود ! ندیدمش میتوانم بفهمم که چه پدری از مجاهدین درآورده!
آنها که با اراده ای آهنین به آینده نگاه میکنند .
در برابر یک هنرمند ایرانی چه نرم و صبور بودند.
اینها را نوشتم تا آنهائی که مسائل را قاطی میکنند،
بلکه بفهمند که میشود قاطی نکرد. بهارم، ملت ام از خواب برخیز
« هادی خرسندی »